یکی برای همه، همه برای یکی؟
کتاب «شیائو و پدرش کجا رفتند؟» نوشته چائو وِن شوان، داستانی با بنمایه قوی و معانیای از جنس همبستگی، تلاشگری و امیدواری است؛ اما دارای جذابیتهایی از جنس تخیل و نوآوری نیست.
به گزارش کودک پرس ، ریحانه رحیمی: «شیائو و پدرش کجا رفتند؟» داستان فقیرترین پدر و پسرِ روستایی کوچک است که بهخاطر وضع مالی بدشان مجبور میشوند برای ادامه زندگی از دیگر همسایهها غذا قرض بگیرند و زندگیشان را بگذرانند تا اینکه یک روز پدر تصمیم میگیرد به همراه شیائو و الاغشان به سمت جنوب حرکت کنند تا به دیدار عمه شیائو بروند و از او که با خانوادهای ثروتمند ازدواج کرده، غله قرض بگیرند و بدهکاریای را که به مردم روستا داشتند صاف کنند.
اما این سفر آنقدر طول میکشد که پس از رفتنشان علفهای هرز به اندازه درِ خانه قد میکشند و همه اهالی روستا فکر میکنند آنها دیگر باز نخواهند گشت و به علت بدهکاری برای همیشه روستا را ترک کردهاند. بیخبر از اینکه پدر، شیائو و الاغ در راه برگشت به روستا با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنند. آنها هر طور که شده باید غلات را به سلامت به روستا برگردانند؛ بنابراین از هیچ تلاشی صرف نظر نمیکنند. آنها در باد و باران، حتی در آتش یا در برابر راهزنها مقاومت میکنند تا بتوانند غلات را به روستا برسانند اما بعد از تمام این تلاشها وقتی بالاخره در یک شب بهاری به روستا باز میگردند دیگر هیچیک از اهالی روستا آنجا نیستند….
داستان شیائو، پدر و الاغ داستانی با بنمایه قوی و معانیای از جنس همبستگی، تلاشگری و امیدواری است؛ نکات ویژهای که میتوانند تا حدی برای مخاطب ایرانی جدید و جالب باشند و برای نسل جدید آموزنده و فرهنگساز.
در بخشهای مختلف کتاب و در زمانهایی که شخصیتهای داستان با مشکل و چالشی روبهرو میشوند، ما تلاش تک تک شخصیتها را فارغ از سن و موجودیتشان میبینیم. به طور مثال وقتی باران شدیدی میآید برای سالم ماندن غلات به یک غار پناه میبرند؛ اما آب باران به داخل غار نفوذ میکند و پدر شیائو جلوی در غار میایستد تا باران تو نیاید اما او به تنهایی کافی نیست و شیائو هم کنار پدرش میایستد ولی باز هم باران به درون غار میریزد تا اینکه الاغ کوچک هم پیش آنها میآید و با هم از پس این مشکل بر میآیند.
مورد دیگر همبستگی و دلسوزیای است که بین شخصیتها وجود دارد و این دلسوزی و اهمیت قائلشدن برای یکدیگر صرفاً بین انسانها نیست؛ همانطور که در بخشی از داستان میخوانیم، در آتشسوزی جنگل پدر برای کمک کردن به الاغ یکی از کیسههای غلات را بهدوش میکشد تا الاغ هم بتواند سریعتر بدود و همگی جان سالم به در ببرند یا حتی وقتی الاغ از حمل گاوآهن و شخم زدن زمین خسته میشود و پدر خود گاوآهن را به دوش میکشد تا الاغ بتواند استراحت کند. شخصیتهای این داستان شاید تک به تک ناکافی و ضعیف باشند؛ اما چیزی که در این داستان به خوبی به چشم میخورد قدرت همبستگی و قدرت جمع است؛ قدرتی که از یکی شدن و تلاش همگانی حاصل میشود.
ویژگی دیگری که موتور حرکت و منبع اراده شخصیتهای داستان شده بود تا هر طور شده غلات را به روستا ببرند، ویژگی قدردانی بود که باعث شد شخصیتهای اصلی از زندگی آسوده خود کنار عمه شیائو بگذرند تا دِین خود را به مردم روستا ادا کنند.
در بخش نهایی کتاب بعد از به ثمر رسیدن زمینهای کشاورزی، اهالی روستا دوباره باز میگردند و دوباره مالک زمینهایشان میشوند؛ زمینهایی که با تلاش شیائو و پدرش به ثمر رسیده و نوعی ادای دین برای کمکهای روستاییان بوده است.
یکی از مهمترین دیالوگهای این کتاب که میتوان به آن اشاره کرد این دیالوگ است: «این غلات شماست. دانههای شما. دانه به دانه. همه دانهها مرغوب هستند! فصلها منتظر هیچکس نمیمانند. پس من به جای شما تصمیم خواهم گرفت.» که جنبهای نمادین دارد و به این مفهوم اشاره دارد که زمان در گذر است و در سختیها منتظر ما نمیایستد و پیروز نهایی آن کسی است که قدرت مقابله با مشکلات را داشته باشد و هر گاه کسی از زندگی کردن و پذیرش سختیهای آن فرار کند، آنوقت دیگراناند که به جای او تصمیم خواهند گرفت. البته که تصمیمات پدر شیائو به نفع همه اهالی روستا بود و به عبارتی جبرانکننده زحماتی بود که آنها در گذشته برایشان کشیده بودند و حالا در دوران قحطی این پدرِ شیائو بود که با کمک شیائو و الاغشان آنها را از گرسنگی نجات میداد.
با توجه به مفاهیمی که در این کتاب مطرح شده است و همچنین بررسی فرهنگی که نویسنده در آن زیست کرده، میتوان این گونه برداشت کرد که کتاب رویکردی جمعگرایانه به جامعه دارد و برخلاف رویکرد امروز جهان که به زندگی فردی اهمیت بیشتری میدهد، پیشرفت را در کار جمعی میبیند و تأکید بسیاری بر همبستگی اجتماعی دارد و این روحیه را از کودکی در نسل آینده خود پرورش میدهد. این کتاب تا حدی نشاندهنده شعار «همه برای یکی، یکی برای همه» است. شاعری که جامعه کوچک روستایی را نجات داد، خانوادهای که روزی فقیرترین خانواده روستا بودند و با لطف و کمکهای همسایههایشان زندگی میکردند یک روز ناجی اهالی روستا از قحطی و آوارگی شدند و جامعهای سرشار از آرامش و برکت ساختند. این کتاب علاوه بر نوعدوستی، تأکید بسیاری بر مهربانی با طبیعت و حیوانات دارد و رابطهای متقابل بین جهان طبیعت و جهان انسانها را رقم زده است.
البته نقدی که بر این کتاب وارد است سخت فهمبودن مفاهیم آن برای کودکان است و نیازمند تأکید بسیار و دقیق از جانب کسی است که آن را میخواند تا کودکان به نوع حل مسئله در آن دقت کنند. بیان کردن دیالوگهایی با بار معنایی عمیق، صرفاً مفهوم را به مخاطب بزرگسال میرساند و کمکی به درک کودک از معنای درونی داستان نمیکند و ممکن است داستان برای کودکان کمی کسلکننده به نظر برسد و جذابیت کافی را نداشته باشد. همچنین حجم کتاب و وقایع زیادتر از آن است که کودک بتواند داستان را در ذهن خود تجزیه و تحلیل کند و حتی آن را به خاطر بسپارد.
سیر داستان صرفاً نشاندهنده مشکلاتی رئال و واقعی است که با روشی از جنس همبستگی حل میشوند و دارای جذابیتهایی از جنس تخیل و نوآوری نیست. برای حل مشکلات صرفاً به سختکوشی و کار جمعی اشاره دارد.
به طور کلی، این داستان جذابیت زیادی برای درگیر کردن ذهن مخاطب و رده سنی مخصوص خود ندارد؛ بلکه صرفاً پند و اندرزهایی درباره تلاش است که در قالب داستانی گنجانده شده است. با این حال نمیتوان قضاوت مستقیمی درباره خوب یا بد بودن این اثر کرد و ارزیابی ارزشمدارانه درباره آن داشت؛ بلکه میتوان آن را برخواسته از فرهنگ شرق آسیا دانست که سالهاست با این رویکرد به مشکلات خود پاسخ میدهند و همچنین، بافت فرهنگی و تجربه زیسته مؤلف کتاب را نیز بیان میکند.
کتاب «شیائو و پدرش کجا رفتند؟» به قلم چائو وِن شوان با تصویرگری اوا مونتاناری و ترجمه مرضیه زهیری هاشمآبادی در ۳۲ صفحه مصور رنگی و به بهای ۱۰۵ هزار تومان از سوی انتشارات میچکا (کودک و نوجوان مبتکران) منتشر شده است.
ارسال دیدگاه