گزارشی از میزگرد کودک آرمانی والدین ایرانی در عصر ارتباطات

بدون شک وجود چنین ویژگی هایی در کودکان و نوجوانان و عالم درونی و بیرونی آنان موجب شده است تا نویسندگی و شعرسرایی نیز برای این قشر از جامعه ویژگی ها و خصوصیات خاص خود را داشته باشد و اهل قلم را وادارد تا برای به رشته تحریر در آوردن بهترین ها برای این گروه سنی خود همواره خود در اوج دنیای کودک و نوجوان سیر و سلوک کند.

نویسندگان کودک و نوجوان باید در عین رعایت ساده نویسی برای انتقال ظریف مفاهیم و واداشتن کودک به فکر ، خلاقیت ، افزایش قدرت ابتکار ، واقع گرایی ، کار و تلاش از ذوق هنری برای ایجاد جذابیت در نوشتن برخوردار باشد تا لحظه ای کودک و نوجوان را از عالم خود دور نکند و تا آخر قصه یا شعر همراهی کند.
وجود چنین ریزه کاری هایی در متون ادبی کودکان و نوجوانان بهانه ای شد تا به مناسبت 18 تیر ماه روز ادبیات کودک و نوجوان در تقویم مناسبتی کشوربه همین مناسبت میزبان تنی چند از نویسندگان کودک و نوجوان در میزگردی با عنوان ‘ افق ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران باشد.
در این میزگرد دکتر علیرضا کرمانی جامعه شناس دوران کودکی، محسن هجری نویسنده کتاب کودک و نوجوان با رمان هایی مانند «چشم عقاب» ، «اقلیم هشتم» و 13 اثر دیگر ، مرجان فولادوند نویسنده و شاعر کودک و نوجوان با بیش از 55 عنوان اثر ادبی و شعر، هادی خورشاهیان نویسنده و شاعر کودکان و نوجوانان با بیش از 50 عنوان و اثر دیدگاه های خود را در این ارتباط بیان کردند.

** کودکی پدیده ای مدرن با موجودیتی معلق

دکتر علیرضا کرمانی جامعه شناسی دوران کودکی هم در میزگرد بررسی چشم اندازهای ادبیات کودکان و نوجوان در ایران  با اشاره به اینکه از دید یک جامعه شناس به چشم‌اندازهای پیش روی ادبیات کودک می ‌نگرد ، گفت: معتقدم که ادبیات کودک، پدیده ای اجتماعی است؛ بدین معنا که ظهور و بروز و افول آن تابع شرایط اجتماعی است. یعنی تا بستر اجتماعی برای این پدیده فراهم نباشد، امکان پیدایش آن وجود ندارد.
همچنین می‌دانیم که کودکی، پدیده‌ ای مدرن است. کسانی مانند فلیپ آریس می گویند که کودکی، اختراع مدرنیته است؛ بدین معنا که با فروپاشی نظم و نظام خانواده سنتی و جدایی نظام کار از خانواده، شرایطی در شهرها به وجود آمد که کودکانی که زمانی ملزم به خانواده و نظام کار بودند و تعلیم و تربیت آنان و جامعه‌ پذیریشان امری خانوادگی بود، خانواده ای که شامل مادر بزرگ و پدر بزرگ و عمه و خاله و عمو و دایی می شد، با ظهور مدرنیته آن نظمِ سابق فرو ریخت و کودکی در خانواده ای هسته ای ادامه حیات داد، یعنی خانواده ای متشکل از پدر و مادر و فرزند.
وی ادامه داد: در چنین خانواده ای دیگر پدر بزرگ و مادر بزرگ و یا دیگر بستگانی وجود ندارند که امر جامعه پذیری، به ویژه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به کودک منتقل کنند. نتیجه دیگر این تغییر، این بود که نظام کارآموزی و مهارت آموزی دیگر مانند گذشته که در کنار پدر و مادر شکل می گرفت، امکان پذیر نبود. در چنین شرایط تازه ای، پدر و مادر افرادی هستند که خود دارند از صبح تا بعدازظهر در کارخانه کار می کنند. در این فضا کودک موجودیتی معلّق پیدا می کند و کسی حواسش به او نخواهد بود که اگر این وضعیت ادامه یابد، هم برای جامعه و هم برای نظام کار و اقتصاد خطرناک خواهد بود.

** در قرن 19 و 20 «کودکی» موجودی نادان و ناتوان درنظر گرفته می شد

کرمانی همچنین گفت: در چنین شرایطی «نهاد کودکی» که ادبیات کودک نیز قسمتی از آن است، معنا می‌یابد؛ نهادی که ایجاد می شود تا عهده دار امر جامعه پذیری کودکان باشد و بتواند هم ارزش های اجتماعی را منتقل کند و هم مهارت آموزی کودکان را رقم بزند. نظامی مثل مدرسه که شاخص ترین نظام نهاد کودکی است، نیز ذیل همین مفهوم نهاد کودکی درک شدنی است. کارکرد اصلی ادبیات کودک نیز در چنین بستری، ایجاد جامعه پذیری در کودکان است؛ چیزی که امروزه دوستان ما در حوزه ادبیات کودک با عنوان ادبیات تعلیمی و تربیتی از آن یاد می کنند.
این جامعه شناس دوران کودکی گفت: پس ادبیاتی که با ظهور کودکی پیدا می شود، اصولاً ادبیات تعلیم و تربیت است؛ ادبیاتی که در خدمت ارزش های جامعه بزرگسال است و می خواهد از کودک، بزرگسال بسازد و جامعه را از طریق تعلیم و تربیت کودکان بازتولید کند. لحن این ادبیات نیز لحنی تعلیمی و تربیتی است.
وی گفت: اگر بخواهیم چشم اندازهای ادبیات کودک را در این چارچوب که کودکی پیده ای اجتماعی است و در بستر اجتماعی فهم ‌شدنی است، بیان کنیم، به نظر من برای معرفی چشم اندازهای آینده ادبیات کودک باید خطوط شناسایی‌ شدنیِ کنونی در وضعیت کودکی را شناسایی و دنبال کنیم.
کرمانی با اشاره با اینکه در دنیای مدرن، «کودکی» با دو ویژگی مهم یا کلان‌ انگاره فرموله شده است، این دو ویژگی را این طور برشمرد: کودکی در دنیای مدرن (قرن 19 و 20)، موجودی است نادان و ناتوان. در این دوره بدین سبب کودکان موجوداتی نادان و ناتوان در نظر گرفته شده اند که اصولاً مدرن ترین ویژگی این دوره که کار و همان کار صنعتی است، چندان با ویژگی های دوران کودکی منطبق و هماهنگ نیست. در واقع کودک موجودی است در حاشیه نظام کار و یا حتی مخل و ضدّ نظام کار.
وی افزود: کودک دانش انجام کار را نمی داند و کار در کارخانه یا هر عرصه ی کاری دنیای مدرن را نمی تواند انجام دهد، زیرا این کار نیاز به توان بدنی دارد و کودک این توان بدنی را ندارد. بنابر این عوامل بسیاری در شکل‌گیریِ کودکیِ زمانه ما (دوران پسامدرن) مؤثر است که به طور آگاهانه تأکید من بر روی ظهور عوامل فناوری های تازه است؛ زیرا این فناوری های نوین اصولاً شکل و مفهوم جدیدی از کودکی را مطرح کرده اند که تا امروز بی سابقه بوده و آن دو کلان‌انگاره نادانی و ناتوانی کودکی را خدشه دار کرده است.

** امروزه با کودکی روبرو هستیم که هم دانا است و هم توانا

کرمانی ادامه داد: فناوری های تازه از طریق تغییر در مفهوم و ماهیت کار، تغییر در ماهیت و مفهوم کودکی را ایجاد کرده اند؛ و همچنان که پیش از این عرض کردم، مهم ترین ویژگی دوران صنعتی، «کار» است، کاری که کودکان نمی توانستند انجام دهند. اما در دوران ما فناوری های تازه موجب شده که کار دیجیتالیزه شود. قسمت زیادی از کارها در دنیای ما کارهایی است که از طریق ایجاد و تبادل اطلاعات و برنامه نویسی و کدگذاری و اموری از این دست اتفاق می افتد و به طور کلی ماهیتشان، ماهیتی اطلاعاتی است.
وی گفت: در چنین فضای کاری، دیگر توانایی فیزیکی برای انجام کار چندان نیاز نیست. دانایی نیز دگرگون شده است؛ زیرا امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که کودکان و نوجوانانِ ما در استفاده از فناوری های نوین و ابزارهای هوشمند اگر از ما جلوتر نباشند، عقب تر نخواهند بود. تجربه روزمره ما به طور عمده تأیید می کند که کودکان ما تسلط بیشتری به این ابزارها دارند. ما امروزه با چنین موجودی روبروییم که هم دانا است و هم توانا و در چنین وضعی چه چشم اندازهایی می توان برای آینده ادبیات کودک متصور بود؟

** حرکت ادبیات کودک از تعلیم به لذت / تغییر از تک صدایی به چندصدایی

کرمانی با برشمردن چند مورد، چشم اندازهای ادبیات کودک را این طور معرفی کرد: من شش مورد را یادداشت کرده ام که البته این، به معنای قطعیت وقوع همه آن‌ها نیست. مورد نخست که مهم ترین چشم انداز می تواند باشد، حرکت ادبیات تعلیمی قرن نوزدهم و بیستمی به سوی ادبیات مبتنی بر لذت قرن بیست و یکمی است. در قرن نوزده و بیست اصولاً کودک و نوجوان قادر نبود صلاح خود را تشخیص دهد و ادبیات کودک نسخه ای بود برای اینکه این آدمک و موجود ناقص و شر را بهنجار و سالم و بزرگ کند. در آن دوران نویسندگان کودک این نقش را داشتند تا داستانی بنویسند و کودک را نصیحت کنند و به راه راستش هدایت کنند. اما الآن زمانه ای است که بسیاری از بزرگسالان نیز خود نمی دانند راه راست چیست و آن انگاره والدین مقدس شکسته شده؛ و همچنین کودکان نیز بسیار آگاه تر از قبل شده اند. از این رو ادبیات کودک قرن بیست و یکم نیز همچون ادبیات بزرگسالان مبتنی بر لذت خواهد بود.
وی ادامه داد: چشم انداز دوم حرکت ادبیات کودک از ادبیات تک صدایی به ادبیات چندصدایی است؛ بدین معنا که در قرن 19 و 20، ادبیات، رسانه و تریبونی است که نویسنده از موضعی متعالی با جماعتی فروتر وارد گفت و گو می شود. اما در قرن حاضر ادبیات کودک دارد به سوی چندصدایی بودن حرکت می کند. در این قرن ما شاهد کتاب هایی هستیم که نویسندگانشان گرچه بزرگسالان هستند، اما سعی می کنند که نوشته شان صدای کودکان باشد. گویا نویسنده کودک و نوجوان خود را به جای کودک گذاشته و از دریچه چشم او دارد جهان را می نگرد. دیگر اینکه در دوران حاضر خود کودکان نیز دارند می نویسند و از این طریق صداهایشان منتشر می شود.

** خروج نوجوانان از دایره ادبیات کودک

کرمانی گفت: چشم انداز سوم، حرکت از ادبیات درجه دو به ادبیات درجه یک است. به نظر من ادبیات درجه یک، ادبیات بزرگسالان است که نویسنده بزرگسال آن را برای مخاطب بزرگسال می نویسد، پس نویسنده و مخاطب آن یکی است. اما در ادبیات کودک، به ویژه در قرن نوزده و بیست، نویسنده بزرگسالی است که برای کودک می نویسد، که این نیز دارد به سوی نوع درجه یک حرکت می کند.
این جامعه شناس چشم انداز بعدی ادبیات کودک را نیز این طور معرفی کرد: خروج نوجوانان از دایره ادبیات کودک و محدود شدن ادبیات کودک به ادبیات خردسالان است. تحول های جدید موجب شده که بسیاری از افراد زیر هجده سال که ما آنان را کودک می نامیدیم، خود را بزرگسال می دانند و از این رو، ادبیات کودک نمی تواند اینان را مخاطب خود قرار دهد. به نظر من کم کم این نوجوانان از دایره شمول ادبیات کودک بیرون می آیند، زیرا از دایره شمول کودکی خارج شده اند و خود را بزرگسال می دانند.
وی ادامه داد: مورد بعدی این است که با توجه به رشد و گسترش فناوری، به نظر من ادبیات کودک شاید مجبور باشد به سوی تلفیق با این فناوری ها، به ویژه بازی های رایانه ای پیش برود؛ زیرا در بسیاری از این بازی ها خود کودکان هستند که قسمتی از داستان را می سازند. به نظر من در سال های آینده نویسندگان کودک به تولیدکنندگان بازی های رایانه ای نزدیک خواهند شد.

** ادبیات کودک؛ ادبیاتی رهایی بخش

کرمانی چشم انداز آخر ادبیات کودک را نیز این گونه برشمرد: آخرین چشم انداز ترسیم شدنی برای ادبیات کودک، گسترش ادبیات رهایی بخش است. در دورانی سنتی ادبیات کودک، یعنی قرن 19 و 20، ما ادبیات چپ داشتیم که می خواست طبقه ای را از سلطه طبقه ای ستمگر رها کند. در ادبیات کودکِ ما نیز آثار مرحوم صمد بهرنگی از این دست بود. در دوران تازه نیز جنس و ماهیت رهایی بخش بودن ادبیات کودک همین است، اما تفاوتی با گذشته دارد. در گذشته تضاد بین طبقه سرمایه دار و طبقه فقیر بود که کودک را نیز شامل می شد؛ اما در دوران ما دوگانه ای شکل گرفته که در آن، تضاد بین کودک و بزرگسال است. کودکان به این سطح از آگاهی رسیده اند که به پدر و مادر می گویند که من خود می فهمم و دوست دارم به دلخواه خود زندگی کنم. بنابراین، در ادبیات کودک نیز نویسندگان به این سو حرکت می کنند که این تضاد را به تصویر بکشند.

** از کودک آرمان ‌شهری افلاطونی تا کودک تحول یافته

محسن هجری نویسنده کتاب کودک و نوجوان که رمان تاریخی نوجوانانه «چشم عقاب» نیز از آثار او است، هم در این نشست به بیان دیدگاه های خود درباره ادبیات کودک پرداخت. وی گفت: افلاطون کودکی را در کتاب «جمهور» خود معرفی می کند که تحت تربیت آرمان‌شهری قرار می گیرد؛ یعنی دولت آرمان‌شهر این کودک را تربیت می کند تا در آینده برای جامعه آرمان‌شهری مفید باشد. این کودک طبیعتاً در دوران رشد و نمو خود نباید با آموزه های غلط مواجه شود و حتی افلاطون درباره او ممیزی را پیشنهاد می دهد تا در تربیتش خللی وارد نشود. این کودک قرار است در نظام سیاسی آینده به کار گرفته شود. بنابراین، کودکی را که افلاطون تعریف می کند، کودک سرباز یا کودک سیاسی یا کودک آرمانی است که دولت آرمان ‌شهر، او را کنترل می کند.
وی ادامه داد: این نگاه آرمان‌ شهری در طول تاریخ بوده و در نظام های کمونیستی و سوسیالیستی نیز همین نگاه نسبت به کودک و نوجوان وجود داشته است. در نظام ما نیز این نگاه قوت دارد؛ تعالیم تربیتی، اخلاقی و ارزشی این را تأکید می کند که کودک باید تبدیل به کادر ارزشی و دارای اخلاق شود. وقتی با این نگاه به سراغ ادبیات کودک می رویم، طبیعی است که ادبیات کودک به نوعی ابزار بدل می شود. اما در شرایط فعلی ما مخاطبی داریم که دیگر به مرجعیت فرهنگی و فکری و رفتاری والدین و مربیان قایل نیست و این مرجعیت ها امروزه به نوعی قدرت خود نسبت به کودک و نوجوان را از دست داده اند؛ زیرا ما با مخاطبی تحول یافته روبرو هستیم.

** چرایی رفتار دوگانه نوجوانان

هجری گفت: این مخاطب تحول یافته، مخاطبی است که دسترسی گسترده به اطلاعات و مفاهیم دارد و دیگر نمی توان برای او تعیین کرد که چه مواد آموزشی و فرهنگی را دریافت و چه موادی را رد کند. بنابراین، من معتقدم که در برخورد با این مخاطب تحول یافته، ما باید نگاه آرمان‌ شهریمان را کنار بگذاریم و منطبق با شرایط واقعی برخورد کنیم. این، در حالی است که هنوز همان نگاه افلاطونی بر نظام آموزش و پرورش ما حاکم است. به همین سبب است که به محض خروج بچه ها از این نظام آموزشی، آنان خودِ دیگری را به نمایش می گذارند.
وی افزود: ما با نوعی نفاق و دوگانگی سیستماتیک مواجه هستیم. کودک در فضای آموزشی به گونه ای خود را جلوه می دهد و وقتی از نظام آموزشی خارج می شود، به نوعی دیگر خود را به نمایش می گذارد. یعنی با وجود تلاش ما برای کنترل کودک و نوجوان، ما نمی توانیم این مخاطب تحول یافته را مهار کنیم و او شروع می کند به بازی کردن با ما؛ یعنی او نیز راهش را یاد گرفته که چطور می تواند ما، یعنی والدین، مربیان، نظام آموزشی و حتی نظام سیاسی را دور بزند و در برابر ما مقاومت کند، به ویژه در دوران نوجوانی که مثل نوجوانان همه جوامع، هنجارستیز و هنجارگریز می شود و اساساً درگیر شدن با آموزه های مسلط را نه تنها عیب نمی شمارد، که ویژگی خود می داند. برای مثال اگر یک نظام مسلط اجتماعی به او تجویز کند که به این صورت لباس بپوشد، این نوجوان تخطی از این موضوع را برای خود نوعی ارزش می داند، نه ضدّارزش.
هجری همچنین گفت: این مساله مختص به ایران و یا کشورهای جهان سوم نیست و در کشورهای پیشرفته نیز وضع به همین شکل است، اما آنان این واقعیت را پذیرفته اند و ما نپذیرفته ایم و تصور می کنیم که کودک و نوجوان ما در معرض تهاجم وجود دارد، که البته من این مساله را رد نمی کنم، اما معتقدم عامل اصلی نیست؛ عامل اصلی این است که این مخاطب متحول شده و نمی خواهد به راحتی به نظام مسلط تن بدهد.

** نوجوانِ امروز لای منگنه نظام آموزشی و چندرسانه ای ها گیر کرده است

وی درباره شرایط نوجوان در جهان امروز گفت: من اگر بخواهم وضعیت امروز نوجوان را ترسیم کنم، می گویم که او لای یک منگنه است؛ منگنه ای که یک لبه آن نظام آموزشی است و لبه دیگرِ آن، چندرسانه ای ها (مولتی مدیا). نظام آموزشی اجبار می کند و چندرسانه ای ها به شکل اختیاری نوجوان را جذب می کند و نوعی درگیری بین این دو لبه وجود دارد. در واقع نوسان ها، دوگانگی ها، سردرگمی ها و دو شخصیت بودنِ نوجوان به همین سبب است که در نظام آموزشی نوعی از هنجارها را دریافت می کند و از چندرسانه ای ها و فضای اینترنت نیز نوعی دیگر از هنجارها را می گیرد. به باور من اگر ادبیات کودک بخواهد راه گذشته را ادامه دهد، یعنی تصور کند که قرار است کودک را تربیت کند و آموزش دهد، مخاطب را از دست خواهد داد، هر چند در شرایط فعلی نیز تا حدّ بسیاری این مخاطب را از دست داده است و به همین سبب است که مخاطب ما فضای ترجمه را به دلیل آزادی موجود در آن، بیشتر از فضای تألیف می پسندد، زیرا در فضای تألیف احساس می کند که نویسنده در جایگاه آموزگار نشسته است؛ بنابراین، از این آموزگار که اسم نویسنده دارد، فاصله خواهد گرفت.

** برای جذب مخاطب باید از رویکرد آموزشی و تربیتی فاصله بگیریم

هجری نویسنده رمان «اقلیم هشتم» گفت: به نظر من اگر قرار باشد که ادبیات کودک و نوجوان بخواهد که این مخاطب تحول یافته را جذب کند، باید از رویکرد آموزشی و تربیتی فاصله بگیرد. وظیفه تربیت و آموزش مخاطب با نویسنده نیست. رویکردی که نویسنده باید دنبال بکند، رویکردی هنری و زیبایی شناسی و معطوف به لذت مخاطب است. اما این اشکال وجود دارد که در جامعه ما تعبیر معیوبی از لذت وجود دارد؛ یعنی زمانی که از لذت حرف می زنیم، تصورمان این است که قرار است مخاطب را به نوعی دنیاطلبی و ولنگاری و نوعی آنارشسیم (اقتدارگریزی) سوق دهیم. در حالی که وقتی از لذت حرف می زنیم، در واقع از عنصری سخن می گوییم که ما را به انجام یک عمل راغب می کند. حتی اگر بخواهیم عبادت انجام دهیم، اگر از آن لذت نبریم، عبادت نخواهیم کرد؛ ریاضت و آموزش نیز همین است، اگر از آنها لذت نبریم رهایشان خواهیم کرد.
وی افزود: وقتی لذت مخاطب را در ادبیات مطرح می کنیم، یعنی اینکه وقتی او به فضای متن وارد می شود، این فرایند را فرایندی اختیاری بداند و بپذیرد که این کتاب را تنها قرار است برای خوشایند درونی خود بخواند. اگر این لذت استمرار داشته باشد، مخاطب دوباره به متن رجوع خواهد کرد. این مخاطب تحول یافته را جز با عنصر لذت متن و جز با رویکرد زیبایی شناسی و هنری نمی توان جذب کرد.

** نگاه شهید مطهری به نسل جوان

هجری ادامه داد: در کتاب «دَه گفتار» نقل شده که در حدود سال 1340 یا 41، مرحوم مطهری مبحثی را طرح می کند با عنوان رهبریِ نسل جوان. آقای مطهری 50 سال پیش که هنوز نه اینترنت و ماهواره داریم و نه این ارتباطات گسترده را با غرب، می گوید که با مخاطبی مواجهیم که در خود احساس هویت می کند. همچنین می گوید که این مخاطب را نمی توان با روش های سنتی جذب کرد و بعد قریب به مضمون این را می گوید که این پنبه را از گوشتان در بیاورید که نسل جدید را بتوانید با مِتُد قدیم جذب بکنید. ما بعد از آقای مطهری بسیار کم به حوزه مخاطب شناسی پرداخته ایم. مرحوم مطهری نکته ای جالب را طرح می کند و آن، اینکه می گوید ما یاد گرفته ایم که نسل جدید را فقط تحقیر کنیم و بگوییم نسل جدید یعنی رقص و قرتی ‌بازی و جاده شمیران! وقتی با این نگاه با نسل جدید برخورد می کنیم، از ما فاصله می گیرد؛ در حالی که این نسل واجد ارزش هایی است که ما قدیمی ها نداریم. نسل جدید وقتی پای وعظ منِ منبری می نشیند، دیگر مثل نسل قدیم مجاب نمی شود و مدام از من می پرسد که ریشه و سند حرفم چیست.
وی گفت: من تصور می کنم که اگر همین رویکرد مخاطب شناسانه مرحوم مطهری را دنبال کنیم، به این نتیجه می رسیم که اگر با روش تحقیر مخاطب با این نسل جدید امروزی برخورد کنیم، آنان از ما فاصله می گیرند؛ و در نهایت شاید در ظاهر احترام ما را حفظ کنند، اما در اصل ما را دور خواهند زد. اما به نظر من ادبیات کودک و نوجوان ابزاری است که می تواند نسل قدیم و نسل جدید را با هم آشتی دهد، زیرا فضای آن، فضای اجبار نیست.

** نظام آموزشی؛ اصلی ترین مانع ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات / غفلت از هوش هیجانی

وی در بخش دیگر از سخنان خود گفت: نظام آموزشی اصلی ترین مانع سیستماتیک بر سر ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات است. ما دچار یک اشتباه تاریخی شده ایم که تا زمانی که در پی ریشه یابیِ آن نباشیم، این اشتباه تاریخی ادامه خواهد یافت. در ایران بهره هوشی و افزایش آن، هدف نظام آموزشی معرفی و فرض شده است. یعنی آی. کیو. (I.Q.) هدفی است که از زمان ورود کودک به نظام آموزشی تا زمان خروج وی و رفتنش به دانشگاه، دنبال می شود. وقتی شما بهره هوشی را هدف قرار می دهید، به نوعی هدفتان تربیت افرادی می شود که بتوانند بهره هوشیشان را بالا ببرند و بتوانند محفوظاتی را که شما آموزش می دهید، به بهترین شکل درس پس بدهند.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان ادامه داد: در جامعه ما آی کیو در واقع معیاری شده است برای ارزش گذاری ها در جامعه و این، در حالی است که ما از هوش هیجانی یا ای. کیو. (E.Q.) غافل شده ایم، که این هوش هیجانی ارتباط مستقیم دارد با مهارت های ارتباطی افراد. در دهه 1990 در آمریکا این مساله را بازنگری کردند و گفتند معدل دانشگاهی و بهره هوشی در جذب افراد اهمیت ندارد، مهم این است که فرد بتواند با افراد دیگر به خوبی ارتباط برقرار کند؛ آیا می تواند احساس خود را به خوبی منتقل کند و شنونده حرف دیگران باشد؟ آیا می تواند خشم خود را کنترل کند؟ و چنین افرادی را در اولویت جذب قرار دادند. اما در ایران ما از این رکن مهم ارتباط اجتماعی غافل شده ایم و همچنان اصرارمان بر این است که بچه هایی را تربیت کنیم که بتوانند خوب تست بزنند. تا این نگاه در نظام آموزشی ما تغییر نکند، خود مهم ترین سد بر سر راه ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات خواهد بود.
وی گفت: افزون بر این، مساله دیگر این است که این رویکرد نظام آموزشی در خانواده های ما نیز پایگاه دارد. پدر و مادرها اگر ببینند کودکشان دارد کتاب غیردرسی می خواند، به او می گویند این کار عبث است و نان و آب نمی شود! باید ریاضی و زیست و … بخواند تا بتواند نمره خوب بگیرد. از اشتباه های بزرگ ما این است که غافل شده ایم از اینکه ادبیات می تواند مهارت های ارتباطی و احساسی ما و نیز قدرت تجزیه و تحلیل و نظریه پردازی ما را بالا ببرد. در کشورهای توسعه یافته به همان میزان که به علم توجه می کنند، به ادبیات نیز توجه دارند. در واقع می توانیم در نظام آموزشیمان هم آموزش خلاقه را بگذاریم و هم آموزش آکادمیک و کلاسیک؛ و ادبیات و هنر، بخشی است که می تواند در خدمت آموزش خلاقه قرار بگیرد.

** پسرها بسیار کم تر از دختران کتابخوان هستند

هجری با اشاره به اینکه درباره جنس مخاطبان کودک و نوجوان کانون پرورش فکری مطالعه میدانی کرده است، گفت: اکنون با این معضل در سراسر کشور روبرو هستیم که میزان مخاطبان پسر در قیاس با دختران، بشدت کاهش یافته است، شاید چیزی در حدود هشتاد به بیست! در مراجعه به کتاب ها و کتابخانه ها و نیز انجام فعالیت های فرهنگی و هنری در کانون، معمولاً میزان حضور و مشارکت پسران بسیار کمتر از دختران است. البته این مساله می تواند سبب های گوناگونی داشته باشد که یکی از آن ها این است که به دلیل شرایط پرداخت حقوق، اغلب مربیان کانون را خانم ها تشکیل می دهند.
وی افزود: دیگر دلیل نیز بر می گردد به شرایط اجتماعی جامعه ما؛ زیرا در کل جامعه نیز مخاطبان دختر رمان های ما بیشتر از پسران است.

** در عصر ما کودک برای آینده خود و نه ما تربیت می شود

هادی خورشاهیان نیز در این میزگرد گفت : من به عنوان یک نویسنده کتاب کودک که پدر 2 فرزند خردسال هستم، قصد دارم به موضوع از زاویه دیگری نگاه کنم.
کودکان ما امروز دیگر مانند گذشته کودک کار نیستند. به این مفهوم که ما بچه دار نمی شویم تا در آینده دستگیری داشته باشیم. بلکه صاحب فرزند می شویم تا زندگی مان معنا پیدا کند. برای همین من پدر مدام مواظب کودکانم هستم تا بیمار نشوند. پوشکش را عوض می کنم. او را به پارک می برم تا سرسره بازی کند.
وی که صاحب دو کودک یکی 3 ساله و دیگری هشت ماهه است ، ادامه داد، برای او کتاب قصه هم می خرم یا می نویسم اما در موقع کتاب خواندن یا نوشتن، خود را در جایگاه تعلیم و تربیت او قرار نمی دهم تا همانطور تربیتش کنم که خودم می پسندم.
در همسایگی ام خانواده ای زندگی می کنند که پسرشان را با 12 ساله سن را به 13 کلاس مختلف می برند. تکواندو، گیتار، فوتبال و غیره.
پدران و مادران کنونی برای فرزند خود وقت زیادی می گذارند تا جایگاه درخوری در آینده داشته باشد. ما بچه را برای بزرگسالی خودشان تربیت می کنیم.
دیگر قرار نیست آنها در کودکی به سر زمین بیایند تا در آتیه کمک دست ما در مزرعه باشند. او را برای آینده خودش بزرگ می کنیم نه خودمان.
برای همین بر این باورم که دیگر نمی توان از ادبیات« تعلیمی» کودک به شکل سابق سخن گفت. در ادبیات حزبی هم سیاق سابق وجود ندارد و دیگر خبری از صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان ها نیست.

** تکان های جدی ادبیات کودک و نوجوان در ایران در سال های اخیر

خورشاهیان خاطر نشان کرد، چون هم برای کودکان داستان می نویسم و هم در جایگاه کارشناس وزارت ارشاد کتاب های حوزه کودک را بررسی می کنم اتفاقا با موارد زیادی برمی خورم که در روند داستان کودک به والدین خود اعتراض می کند. یعنی خود ما کتبی می آفرینیم که قهرمانان آن ضد بزرگسالان هستند. یعنی کودک 5 ساله قصه من گاهی به پدر و مادر خرده می گیرد که چرا باید لباسی را که آنها دوست دارند برتن کند؟
ما بزرگسالان هم به این ذهنیت رسیده ایم که ادبیات تعلیمی به شکل مطلقش نمی تواند وجود داشته باشد. از این رو بچه ها را به کلاس کاراته و زبان می فرستیم تا برای ورود به اجتماع آماده شوند.
در دهه های گذشته اما ماجرا فرق می کرد. سه ماه تابستان فرزند را غالبا برای اینکه مادر از « شرش» رها شود اغلب به تعمیرگاه های مختلف در اطراف منزل می فرستادیم تا در کنار افرادی که فاصله سنی بالایی با آنها داشتند، مشغول کار شود. تابستان هم که پایان می یافت با فرزندی مواجه می شدیم که از نظر ذهنی و اخلاقی تغییرات قابل ملاحظه ای کرده است و حتی در بلوغ جسمی اش پیش افتاده است و در مجموع با یک فاجعه مواجه می شدند.
آن زمان نظام اجتماعی و اقتصادی ارباب رعیتی بود. همه چیز جامعه هم از آن تبعیت می کرد. حاکم، والی و ارباب در یکسو و رعیت در طرف دیگر.
رعیت صبح تا شب در مرزعه برای ارباب عرق می ریخت و وقتی کوفته و ناراضی به خانه اش برمی گشت خشم خود را سر همسرش خالی می کرد. همسرش نیز فرزند بزرگ تر را کتک می زد و او هم بعدی را و این سیر همین طور ادامه پیدا می کرد.
اما اکنون من و همسرم در خدمت بچه هایمان هستیم و از آنها حمایت می کنیم.
نویسنده ما نیز زبان بلد است و با دنیای تازه روبرو می شود. در 40 سال اخیر ادبیات کودک و نوجوانمان تکان خورده و جدی تر شده است.

** مشکل خود نویسندگان است نه آموزش و پرورش

خورشاهیان در ادامه این میزگرد خاطر نشان کرد: می خواهم این بحث را از نهاد خانواده و آموزش و پرورش به سمتی ببرم که درباره نویسنده ها و ادبیات صحبت کنیم.
من در کلاس پنجم ابتدایی در یک کلاس 30 نفره بودم اما هر کداممان الان در جای متفاوتی با دیگری مشغول فعالیت است. یعنی آموزش و پرورش ما را محکوم به مانند هم بودن نکرده است.
من همیشه با دوستانی که می گویند آموزش و پرورش ما را ماشینی کرده است ، اختلاف نظر داشته و این ادعا را قبول ندارم. خود ما نویسنده ها مگر در همین آموزش و پرورش درس نخوانده ایم؟
خود معلم ها و مولفان آموزش و پرورش افراد شریفی هستند که با علاقه این کار را انجام می دهند. به نظرم مشکل از خود نویسندگان است.

** نویسنده خلاق موجب گسترش خلاقیت می شود

وی ادامه داد، من حداقل در 30 گروه تلگرامی عضویت دارم که همگی اعضای آن شاعر و نویسنده هستند.
بارها شده است یکی از دوستان مطلبی را از جایی کپی کرده است و در کانال نشر داده که با اعتراض دیگران روبرو شده است .
ما نویسنده ها ابتدا باید خودمان خلاق باشیم تا به بچه ها خلاقیت بیاموزیم. وقتی خودمان کپی پیست می کنیم چه خلاقیتی را می خواهیم در کودکان پرورش دهیم.
من هر شب در این گروه ها شاهد دعوای بین اعضا و ترک کردن گروه هستم. در مورد همه چیز دعوا می شود از انتخابات گرفته تا بیمه نویسندگان یا مسایل صنفی.
یعنی آستانه تحمل خود ما پایین است و در این باره درست آموزش ندیده ایم. نوشته های خود را هم وحی منزل و الهام می دانیم. بسیاری از نوشته هایمان بی پشتوانه است اما فکر می کنیم به ما وحی یا الهام شده است، می خواهد نوشته مان سیاسی باشد یا غیر سیاسی .

** نویسنده باید برای مطالعه وقت بگذارد نه تلگرام

این نویسنده کتاب کودکان تاکید کرد، ما در ایران حدود یک هزار نویسنده کودک و نوجوان داریم که برخی جوایز داخلی و عده ای جهانی گرفته اند.
جایگاه صنفی ما کجاست؟ کلاس های آموزشی انجمن صنفی ما چقدر با استقبال روبرو شده است؟ کتب حوزه های دیگر را چقدر می خوانیم؟ چه میزان کتب روانشناسی کودک و نوجوان را مطالعه می کنیم؟
به جای خواندن کتاب، تمام وقتمان را می گذاریم و در تلگرام کپی پیست می کنیم.
ما می گوییم آموزش و پرورشمان خوب نیست و ارشادی است. خانواده هم نقشی را که باید ایفا نمی کند.
پس من نویسنده کودک می مانم و ذهن یک کودک. اما وقتی خودم آستانه تحملم پایین است و خلاقیت ندارم چه کار مثبتی می توانم برای مخاطبم انجام دهم؟ ما خیلی اوقات با عشق کار نمی کنیم و ادبیات صرف خلق نمی کنیم ولی درباره ادبیات کودک و نوجوان در مقایسه با سایر حوزه های اجتماعی وضعیت خوبی داریم.
اگر ما در مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی دچار بحران هستیم، کودکان ما هم دچار آن هستند و برعکس. نمی توانیم کودکان را یک پدیده منفک فرض کنیم.
نظام آموزش و پرورش ما از قرن ها قبل مورد سوال بوده است. در ابتدای کتاب قابوسنامه، نویسنده به پسرش می گوید من اینها را برایت می گویم هر چند می دانم تو به آنها گوش نخواهی داد.

** طنز عاملی برای فروش کتب کودکان و نوجوانان است

خورشاهیان در خصوص راه های گسترش مطالعه کتاب کودکان و نوجوانان نیز گفت : یکی از عوامل فروش کتب کودکان و نوجوانان استفاده از ظرفیت طنز است که با انتشار آنها در فرهنگ خاص آن جامعه توجیه پذیر است ولی نویسنده ما حتی اگر نظام ارشاد هم به او اجازه دهد، خود را مجاز به نوشتن چنین مطالبی نمی داند.
از سویی نمی توان هم چندان از سوپرمارکت ها خواست کتاب های نفیس مثلا محسن هجری را بفروشند چرا که طبعا کتبی که تصویر شخصیت های کارتونی روی آن است و پر از نقاشی است، راحت تر فروش می رود.
اما گارد گرفتن خود ما هم کار را خراب می کند. یکبار انتشارات شباویز که جوایز جهانی هم گرفته و در توزیع بین المللی نقش دارد ، یکی از کتاب های کودک را در تیراژی حدود یک میلیونی داخل لپ لپ گذاشت. یک مرتبه یک میلیون کتاب وارد خانه ها شد. اما همکاران به او خرده گرفتند که چرا شان کتاب را پایین می آورد.

** نویسندگی در کشور شغل نیست و نویسندگان فاقد صنف هستند

خورشاهیان ادامه داد، در کشورهای دیگر نویسندگی شغل حساب می شود ولی در ایران این طور نیست. ما باید شغلی داشته باشیم و نویسندگی کودک و نوجوان عشق ما باشد.
تعداد عنوان های کتاب کودک و نوجوان در کشور خوب است و حدود یک سوم کتب بررسی شده در وزارت فرهنگ و ارشاد متعلق به این طیف سنی است.
همین صندوق حمایت از نویسندگان را که وام می دهد و قبلا بیمه هم می کرد ، بررسی کنید. نصف افرادی که نامشان به عنوان نویسنده درج شده است و وام گرفته اند اصلا نویسنده نیستند. به عنوان کسی که در فعالیت این مرکز دخیل است به شمار می روند.
نویسنده ای بود که کتاب آموزش اعداد از 1 تا 9 را از اینترنت کپی کرده بود. نام 8 نفر را پای آن درج کرده بود. از یکی از آنها پرسیدم این کتاب با این محتوا چطور 8 نویسنده دارد. گفت: چون می خواهم از طریق صندوق بیمه شان کنم اسمشان را پای کتاب آورده ام.
ما یک صنف درست و درمان نداریم. 2 سال است قرار است صنف تشکیل دهیم هنوز تعدادمان به حد نصاب که 50 نفر است نرسیده است.

** ادبیات جایی برای آشتی آدمی با خود و جهان اطراف است

مرجان فولادوند دیگر میهمان میزگرد درباره افق و چشم انداز ادبیات کودک و نوجوان در ایران گفت : آقای هجری گفتند که ادبیات کودک و نوجوان شکاف بین نسل ها را کم می کند. من گمانم این است که این ادبیات از پس کارهای بسیار دیگری هم برمی آید. این ژانر(گونه) مکانیسم بسیار شفاف و کارسازی در مواجهه با بیماری های فردی و اجتماعی فراوانی دارد که گریبان جامعه ما گرفته است؛ مسایلی از قبیل دروغگویی، ریا کاری .
چرا که ادبیات جایی است که آدمی با خود و جهان اطرافش به آشتی می رسد و می توان از آن برای بهتر کردن زیستمان بهره برد.
اما در کشور ما چه رخ داده است.

** مدرسه لذت خواندن داستان را از بچه ها می گیرد

وی ادامه داد، نظام کنترل و سلطه آموزش و پرورش بر زندگی کودکان و نوجوانمان حداقل تا سن 18 سالگی، مجال ارتباط صحیح بین آنها و ادبیاتشان را سلب کرده است.
به رغم تمام آمارهایی که درباره سرانه پایین مطالعه وجود دارد و درست هم است، پدر و مادران ایرانی پول قابل توجهی را صرف خرید کتاب برای فرزندانشان می کنند. بسیاری از آنها کتابی برای خود نمی خرند و اصلا کتاب نمی خوانند اما آن را از بچه هایشان دریغ نمی کنند. گواه این ادعا شمارگان بالاتر کتب کودک و نوجوان نسبت به بزرگسالان است.
اما چه بلایی سر کودکان و نوجوانان ما می آید که لذت خواندن را از آنها می گیرد؟ ورود به مدرسه.
این نویسنده کتاب کودکان تاکید کرد، به محض اینکه پای بچه ها به کلاس درس باز می شود پدران و مادران دیگر تمایلی به خرید کتاب برای فرزندانشان نشان نمی دهند.
زیرا والدین به خود اجازه نمی دهند که موفقیت تحصیلی کودکشان را فدای مطالعه کتب به اصطلاح متفرقه کنند. اما چرا؟ چون که امتحانات مدارس ما طوری طراحی نشده است که با مطالعه آزاد بتوان به آنها پاسخ گفت. معلم ها هم به گونه ای تربیت شده اند که اگر دانش آموزش واو به واو کتاب درسی را ننویسد، نمره خوبی نمی گیرد.
اطلاعات عمومی دانش آموز هر چقدر هم که زیاد باشد ، امکان پاسخگویی به سوالات درسی را ندارد. نظام آموزش و پرورش ما اصلا مطالعه متفرقه را به رسمیت نمی شناسد.
فقط می ماند 3 ماه تابستان. اما این فصل را هم از کودکانمان گرفته ایم. صدا و سیما مدام آگهی پخش می کند و افراد موفق را کسانی می داند که از تابستان برای سال تحصیلی آینده شان برنامه ریزی می کنند. وقت خالی کودکانمان را هم با انواع کلاس های زبان، کمک آموزشی، ریاضی و غیره می گیریم و مجال خواندن داستان را به آنها نمی دهیم.

** ادبیات وسیله ای برای شکل گیری سالم شخصیت کودکان است

فولادوند افزود، در حالی که دوره کودکی و نوجوانی دوره یادگیری و آموختن است. زمانی است که می توان از ادبیات و هنر برای شکل گیری سالم شخصیت فرزندان استفاده کرد.
آموزش و پرورش ما با تحمیل کردن ساعات طولانی درس فرصت تخیل را از آنها سلب می کند.
بین سنین کودکی تا نوجوانی اوج دوره ای است که انسان خود و جهانش را می شناسد. پایه های شناخت هر کس از دنیای پیرامونش در این مقطع پی ریزی می شود. این شناخت توسط قصه و رمان شکل می گیرد.
نویسنده کتاب کودک و نوجوان خاطر نشان کرد، نظام آموزشی سلطه گر ما کودکان و نوجوانانمان را وادار به حفظ کتب درسی می کند. نتیجه اینکه نوجوانی که 18 سالش تمام شد و به دانشگاه می رود به مطالعه عادت نکرده است. این فاجعه است که اساتید دانشگاه به علت عدم رغبت دانشجویان به مطالعه حتی از نوع درسی آن وادار به دادن جزوه های 10 صفحه ای می شوند. چون که می دانند اگر کتابی هم معرفی کنند خوانده نمی شود.
کار به جایی رسیده است که اگر استادی جزوه ای 20 صفحه ای بدهد دانشجویان اعتراض می کنند و می خواهند به جای آن، تعدادی سوال امتحان بدهد.
سیستم بیمار آموزش و پرورش ما کتاب های غیردرسی را در کتابخانه ها و جشنواره ها به زنجیر کشیده است. مدارس را هم تبدیل به زندانی برای دانش آموزان کرده است.
تا وقتی روند این باشد دردها و مشکلات ما مدام بازتولید می شوند.

** مدرسه باید محلی برای فراگیری راه های حل مشکلات باشد

فولادوند تصریح کرد، فرزندانمان هم بزرگ می شوند اما مهارت حل مشکلات اجتماعی و فردی خود را ندارند. چرا که در مدرسه آن را یاد نگرفته اند.
حتی خود نظام آموزش رسمی هم از این بابت صدمه زیادی دیده است. آمارها نشان می دهد که توان خواندن و یادگیری ریاضیات و علوم و غیره در بین دانش آموزان ایرانی افت قابل ملاحظه ای داشته است.
کتاب های کودک هر چند خوب هم باشد، مادامی که دست مخاطب آن یعنی بچه ها نرسد، سودی نخواهد داشت مانند کتاب مقدسی که روی طاقچه باشد و خوانده نشود.
با این وجود ما وقتی از سرانه پایین مطالعه حرف می زنیم شروع به سرزنش فضای دیجیتال می کنیم. در حالی که مشکل اصلی در سیستم آموزش و پرورش ما است و فضای دیجیتال چندان مقصر نیست.
وی افزود، بشر ذاتا نیازمند قصه و روایت است. زندگی انسان از ابتدا با قصه در آمیخته بود. همیشه هم به عناوین مختلف بیان می شد. از بیان شفاهی گرفته تا خواندن از روی کتاب و امروز فضای دیجیتال. شکل دگرکون شده است اما ذات آن همان قصه است.
هر چند خود فضای دیجیتال تخیل را ضعیف می کند. یعنی مشاهده کارتون و فیلم و انجام بازی های رایانه ای فرصت تصور کردن را از کودک و نوجوان می گیرد.
یعنی نباید خوشحال بود که فرزندانمان به جای مطالعه کتاب، فیلم و کارتون می بینند و سرگرم می شوند. چرا که قدرت تخیل و تصور آنها با مشاهده شخصیت های از پیش به تصویر کشیده فیلم و کارتون جان نمی گیرد. یعنی نوعی انفعال یا به تعبیر خودمانی« خنگ شدن» را برای فرزندانمان به ارمغان می آورد.

** کانون فکری کودکان از فلسفه خود دور شده است

فولادوند در ادامه این میزگرد گفت : آموزش و پرورش علاوه بر اینکه خودش نظام سلطه است این را به دیگر بخش ها نیز تسری می دهد. مثلا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را که از ابتدا محتوای خلاقانه برای بچه ها تولید کند را تبدیل به شعبه ای از مدارس کرد. برای همین کتاب های کانون در حال ضعیف شدن هستند و محتوای آن در حال تعلیمی شدن است.
این همه تعلیم را باید بس کرد. باید گذاشت خودشان کشف کنند و یاد بگیرند. آنچه را که خود یادبگیرند مطمئن تر است تا چیزی که ما در مغز آنها فرو می کنیم. بعد هم وقتی از آن تخطی می کنند آنها را به جرم هنجار گریزی از هنجارهایی که ما برای آن ساخته ایم ، طردشان می کنیم. در واقع آموزش و پرورش در حال بلعیدن کامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

** توزیع کتاب های ضعیف کودکان در دکه های روزنامه

مرجان فولادوند گفت : هیچ کس منکر این نیست که کتاب های ضعیف زیادی در این حوزه وجود دارد. کسی هم این را رد نمی کند که تعداد زیادی از نویسندگان این حوزه اصلا نویسنده نیستند.
اما نکته قابل توجه بالا بودن تعداد عناوین کتاب های بی کیفیتی است که اجازه انتشار می گیرد. از سویی پخش و توزیع گسترده این کتاب های بد و بی کیفیت است. چنانکه در هر کیوسک روزنامه فروشی بروید به تعداد فراوان آنها را مشاهده می کنید.
در حالی که اگر یک کتاب خوب کودک را بخواهید بخرید در آنجا نخواهید یافت و حتما باید سراغ خود ناشر بروید.

** توزیع کتاب کودکان در ایران نامناسب است

وی افزود ، بنده مشکلات درون گروهی نویسندگان کودک و نوجوان را می دانم و خودم هم عضو این صنف هستم اما لازم است مواردی را عرض کنم.
گاهی نوشتن و انتشار یک کتاب خوب کودک و نوجوان یک تا دو سال وقت می گیرد و در خارج از کشور هم جایزه می گیرد البته نه با سفارش ناشر یا زور مترجم.
چرا این کتاب نباید درست در کشور توزیع شود؟ کتابی را که 5 کشور دیگر خریده و منتشر کرده اند چرا اینقدر دیر باید به دست مخاطب ایرانی برسد آنهم با توزیعی نامناسب؟

** ارایه کتب غیر قابل بررسی در نمایشگاه صدا و سیما

من مدتی در صدا و سیما بودم یعنی قطب رسانه ای کشور. دو نمایشگاه بزرگ کتاب کودک و نوجوان در هفته کتاب در ساختمان شهدای رادیو و ساختمان شیشه ای برگزار شد.
کتاب های عرضه شده در آنجا آنهایی بودند که در همه داوری ها از جمله داوری شورای کتاب، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب رشد و غیره در مرحله نخست داوری جزو کتاب های غیرقابل بررسی قرار داده شده و کنار گذاشته شده بودند.
آنها چطور به این نمایشگاه ها راه پیدا کرده بودند؟ چه ساز و کاری در نمایشگاه هایی که کتب را در سطح شهرها و ادارات دولتی پخش می کند، وجود دارد که هیچ خبری از عرضه کتب برتر حوزه کودک و نوجوان در آن نیست؟ چرا توزیع کنندگان هیچ نگاهی به فهرست کتب برگزیده که توسط داوران و با صرف هزینه و وقت برگزیده شده است، نمی کنند؟ ما هر ساله کتب عالی، خوب و ضعیف را از یکدیگر تفکیک می کنیم و فهرست آن نیز منتشر می شود. اما چرا در توزیع کتب به این فهرست توجه نمی شود؟
من همچنان معتقدم که آموزش و پرورش مانع مهمی بر سر کتاب خواندن کودکان و نوجوانان ما بوده و وقت آنها را تلف کرده است اما حتی اگر این مانع هم نبود آیا دانش آموزان کتب غیر درسی می خواندند؟ آیا مطالعه این کتب بی کیفیت و بد به روح و روان آنها لطمه نمی زد؟

** سیستم توزیع غلط کتاب ما نویسندگان کاذب را تقویت می کند

نکته دیگری که همکار ما به آن اشاره کرده اند این بود که نویسندگی کودک یک حرفه نیست.
برادر من !‌ شما بهتر از من می دانید که اگر توزیع کتاب نویسنده هایی که با زحمت کتاب نوشته اند و آثارشان برگزیده شده است ، درست صورت گیرد کتاب آنها شمارگان بالا پیدا می کند و نویسندگی کودک و نوجوان اتفاقا یک حرفه درآمد زا می شود.
اگر جای کتاب هایی خیلی خیلی بدی را که در تیراژهای چند صد هزار تایی در کیوسک های روزنامه فروشی و نمایشگاه های ادارات به فروش می رود ، عرضه کتب برگزیده و با کیفیت بگیرد آیا باز هم می توان گفت نویسندگی یک حرفه نیست؟
درست فرمودید که نصف نویسنده های ما کاذب هستند و اصلا نویسنده نیستند اما این سیستم توزیع ما اتفاقا همین نویسنده های کاذب را تقویت می کند.
چرا نظام توزیع کتاب دست انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان قرار داده نمی شود؟
من این حرف ها را در انتقاد از سیاستگذاری ها اگر در این میزگرد نگویم کجا باید آن را بیان کنم؟
نتیجه این فهرست هایی که با هزینه دولت و با داوری های جدی و دلسوزانه ای که انجام می شود چرا باید انتشار کتب واقعا وحشتناکی شود که در بررسی های اولیه داوری های معتبر کنار گذاشته شده بودند؟
چندی پیش به شهر طوس رفته بودم. بیش از هزار نفر زن و بچه در کنار مقبره فردوسی صف بسته بودند. کنجکاو شدم که این صف طولانی برای چه است؟
جلوتر رفتم. فهرستی از کتاب های بازنویسی شده شاهنامه را گذاشته بودند که برای فروش در آنجا عرضه شده بود. خوشحال شدم.
یکی از کتاب ها را برداشتم. مجموعه ای از داستان های شاهنامه بود که طی یک کار خلاقانه داستان را در آن نوشته بودند و از کودک خواسته بودند نقاشی آن را در داخل کادر صفحه بکشد.
فکر می کنید یکی از داستان ها چه بود؟ داستان رستم و سهراب را به زبانی کودکانه روایت کرده بود و از کودکان خواسته بود صحنه کشته شدن سهراب توسط پدرش را نقاشی کنند.
یا در صفحه ای دیگر داستان مرگ نوذر را نقل کرده بود تا کودک آنرا به تصویر بکشد؟ آیا این بازی با روح و روان کودکان نیست؟
این گونه کتب در سطحی وسیع توزیع می شوند.
رسانه های ما نیز روی کتب برگزیده مانور نمی دهند و نتیجه آن می شود که مردم آنها را نمی شناسند.
نظام توزیعمان هم که به سود کتب بد و بی کیفیت است پس دیگر چه انتظاری داریم.بدون شک وجود چنین ویژگی هایی در کودکان و نوجوانان و عالم درونی و بیرونی آنان موجب شده است تا نویسندگی و شعرسرایی نیز برای این قشر از جامعه ویژگی ها و خصوصیات خاص خود را داشته باشد و اهل قلم را وادارد تا برای به رشته تحریر در آوردن بهترین ها برای این گروه سنی خود همواره خود در اوج دنیای کودک و نوجوان سیر و سلوک کند.نویسندگان کودک و نوجوان باید در عین رعایت ساده نویسی برای انتقال ظریف مفاهیم و واداشتن کودک به فکر ، خلاقیت ، افزایش قدرت ابتکار ، واقع گرایی ، کار و تلاش از ذوق هنری برای ایجاد جذابیت در نوشتن برخوردار باشد تا لحظه ای کودک و نوجوان را از عالم خود دور نکند و تا آخر قصه یا شعر همراهی کند.
وجود چنین ریزه کاری هایی در متون ادبی کودکان و نوجوانان بهانه ای شد تا به مناسبت 18 تیر ماه روز ادبیات کودک و نوجوان در تقویم مناسبتی کشور خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)به همین مناسبت میزبان تنی چند از نویسندگان کودک و نوجوان در میزگردی با عنوان ‘ افق ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران باشد.
در این میزگرد دکتر علیرضا کرمانی جامعه شناس دوران کودکی، محسن هجری نویسنده کتاب کودک و نوجوان با رمان هایی مانند «چشم عقاب» ، «اقلیم هشتم» و 13 اثر دیگر ، مرجان فولادوند نویسنده و شاعر کودک و نوجوان با بیش از 55 عنوان اثر ادبی و شعر، هادی خورشاهیان نویسنده و شاعر کودکان و نوجوانان با بیش از 50 عنوان و اثر دیدگاه های خود را در این ارتباط بیان کردند.

** کودکی پدیده ای مدرن با موجودیتی معلق

دکتر علیرضا کرمانی جامعه شناسی دوران کودکی هم در میزگرد بررسی چشم اندازهای ادبیات کودکان و نوجوان در ایران در با اشاره به اینکه از دید یک جامعه شناس به چشم‌اندازهای پیش روی ادبیات کودک می ‌نگرد ، گفت: معتقدم که ادبیات کودک، پدیده ای اجتماعی است؛ بدین معنا که ظهور و بروز و افول آن تابع شرایط اجتماعی است. یعنی تا بستر اجتماعی برای این پدیده فراهم نباشد، امکان پیدایش آن وجود ندارد.
همچنین می‌دانیم که کودکی، پدیده‌ ای مدرن است. کسانی مانند فلیپ آریس می گویند که کودکی، اختراع مدرنیته است؛ بدین معنا که با فروپاشی نظم و نظام خانواده سنتی و جدایی نظام کار از خانواده، شرایطی در شهرها به وجود آمد که کودکانی که زمانی ملزم به خانواده و نظام کار بودند و تعلیم و تربیت آنان و جامعه‌ پذیریشان امری خانوادگی بود، خانواده ای که شامل مادر بزرگ و پدر بزرگ و عمه و خاله و عمو و دایی می شد، با ظهور مدرنیته آن نظمِ سابق فرو ریخت و کودکی در خانواده ای هسته ای ادامه حیات داد، یعنی خانواده ای متشکل از پدر و مادر و فرزند.
وی ادامه داد: در چنین خانواده ای دیگر پدر بزرگ و مادر بزرگ و یا دیگر بستگانی وجود ندارند که امر جامعه پذیری، به ویژه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی را به کودک منتقل کنند. نتیجه دیگر این تغییر، این بود که نظام کارآموزی و مهارت آموزی دیگر مانند گذشته که در کنار پدر و مادر شکل می گرفت، امکان پذیر نبود. در چنین شرایط تازه ای، پدر و مادر افرادی هستند که خود دارند از صبح تا بعدازظهر در کارخانه کار می کنند. در این فضا کودک موجودیتی معلّق پیدا می کند و کسی حواسش به او نخواهد بود که اگر این وضعیت ادامه یابد، هم برای جامعه و هم برای نظام کار و اقتصاد خطرناک خواهد بود.

** در قرن 19 و 20 «کودکی» موجودی نادان و ناتوان درنظر گرفته می شد

کرمانی همچنین گفت: در چنین شرایطی «نهاد کودکی» که ادبیات کودک نیز قسمتی از آن است، معنا می‌یابد؛ نهادی که ایجاد می شود تا عهده دار امر جامعه پذیری کودکان باشد و بتواند هم ارزش های اجتماعی را منتقل کند و هم مهارت آموزی کودکان را رقم بزند. نظامی مثل مدرسه که شاخص ترین نظام نهاد کودکی است، نیز ذیل همین مفهوم نهاد کودکی درک شدنی است. کارکرد اصلی ادبیات کودک نیز در چنین بستری، ایجاد جامعه پذیری در کودکان است؛ چیزی که امروزه دوستان ما در حوزه ادبیات کودک با عنوان ادبیات تعلیمی و تربیتی از آن یاد می کنند.
این جامعه شناس دوران کودکی گفت: پس ادبیاتی که با ظهور کودکی پیدا می شود، اصولاً ادبیات تعلیم و تربیت است؛ ادبیاتی که در خدمت ارزش های جامعه بزرگسال است و می خواهد از کودک، بزرگسال بسازد و جامعه را از طریق تعلیم و تربیت کودکان بازتولید کند. لحن این ادبیات نیز لحنی تعلیمی و تربیتی است.
وی گفت: اگر بخواهیم چشم اندازهای ادبیات کودک را در این چارچوب که کودکی پیده ای اجتماعی است و در بستر اجتماعی فهم ‌شدنی است، بیان کنیم، به نظر من برای معرفی چشم اندازهای آینده ادبیات کودک باید خطوط شناسایی‌ شدنیِ کنونی در وضعیت کودکی را شناسایی و دنبال کنیم.
کرمانی با اشاره با اینکه در دنیای مدرن، «کودکی» با دو ویژگی مهم یا کلان‌ انگاره فرموله شده است، این دو ویژگی را این طور برشمرد: کودکی در دنیای مدرن (قرن 19 و 20)، موجودی است نادان و ناتوان. در این دوره بدین سبب کودکان موجوداتی نادان و ناتوان در نظر گرفته شده اند که اصولاً مدرن ترین ویژگی این دوره که کار و همان کار صنعتی است، چندان با ویژگی های دوران کودکی منطبق و هماهنگ نیست. در واقع کودک موجودی است در حاشیه نظام کار و یا حتی مخل و ضدّ نظام کار.
وی افزود: کودک دانش انجام کار را نمی داند و کار در کارخانه یا هر عرصه ی کاری دنیای مدرن را نمی تواند انجام دهد، زیرا این کار نیاز به توان بدنی دارد و کودک این توان بدنی را ندارد. بنابر این عوامل بسیاری در شکل‌گیریِ کودکیِ زمانه ما (دوران پسامدرن) مؤثر است که به طور آگاهانه تأکید من بر روی ظهور عوامل فناوری های تازه است؛ زیرا این فناوری های نوین اصولاً شکل و مفهوم جدیدی از کودکی را مطرح کرده اند که تا امروز بی سابقه بوده و آن دو کلان‌انگاره نادانی و ناتوانی کودکی را خدشه دار کرده است.

** امروزه با کودکی روبرو هستیم که هم دانا است و هم توانا

کرمانی ادامه داد: فناوری های تازه از طریق تغییر در مفهوم و ماهیت کار، تغییر در ماهیت و مفهوم کودکی را ایجاد کرده اند؛ و همچنان که پیش از این عرض کردم، مهم ترین ویژگی دوران صنعتی، «کار» است، کاری که کودکان نمی توانستند انجام دهند. اما در دوران ما فناوری های تازه موجب شده که کار دیجیتالیزه شود. قسمت زیادی از کارها در دنیای ما کارهایی است که از طریق ایجاد و تبادل اطلاعات و برنامه نویسی و کدگذاری و اموری از این دست اتفاق می افتد و به طور کلی ماهیتشان، ماهیتی اطلاعاتی است.
وی گفت: در چنین فضای کاری، دیگر توانایی فیزیکی برای انجام کار چندان نیاز نیست. دانایی نیز دگرگون شده است؛ زیرا امروزه در دنیایی زندگی می کنیم که کودکان و نوجوانانِ ما در استفاده از فناوری های نوین و ابزارهای هوشمند اگر از ما جلوتر نباشند، عقب تر نخواهند بود. تجربه روزمره ما به طور عمده تأیید می کند که کودکان ما تسلط بیشتری به این ابزارها دارند. ما امروزه با چنین موجودی روبروییم که هم دانا است و هم توانا و در چنین وضعی چه چشم اندازهایی می توان برای آینده ادبیات کودک متصور بود؟

** حرکت ادبیات کودک از تعلیم به لذت / تغییر از تک صدایی به چندصدایی

کرمانی با برشمردن چند مورد، چشم اندازهای ادبیات کودک را این طور معرفی کرد: من شش مورد را یادداشت کرده ام که البته این، به معنای قطعیت وقوع همه آن‌ها نیست. مورد نخست که مهم ترین چشم انداز می تواند باشد، حرکت ادبیات تعلیمی قرن نوزدهم و بیستمی به سوی ادبیات مبتنی بر لذت قرن بیست و یکمی است. در قرن نوزده و بیست اصولاً کودک و نوجوان قادر نبود صلاح خود را تشخیص دهد و ادبیات کودک نسخه ای بود برای اینکه این آدمک و موجود ناقص و شر را بهنجار و سالم و بزرگ کند. در آن دوران نویسندگان کودک این نقش را داشتند تا داستانی بنویسند و کودک را نصیحت کنند و به راه راستش هدایت کنند. اما الآن زمانه ای است که بسیاری از بزرگسالان نیز خود نمی دانند راه راست چیست و آن انگاره والدین مقدس شکسته شده؛ و همچنین کودکان نیز بسیار آگاه تر از قبل شده اند. از این رو ادبیات کودک قرن بیست و یکم نیز همچون ادبیات بزرگسالان مبتنی بر لذت خواهد بود.
وی ادامه داد: چشم انداز دوم حرکت ادبیات کودک از ادبیات تک صدایی به ادبیات چندصدایی است؛ بدین معنا که در قرن 19 و 20، ادبیات، رسانه و تریبونی است که نویسنده از موضعی متعالی با جماعتی فروتر وارد گفت و گو می شود. اما در قرن حاضر ادبیات کودک دارد به سوی چندصدایی بودن حرکت می کند. در این قرن ما شاهد کتاب هایی هستیم که نویسندگانشان گرچه بزرگسالان هستند، اما سعی می کنند که نوشته شان صدای کودکان باشد. گویا نویسنده کودک و نوجوان خود را به جای کودک گذاشته و از دریچه چشم او دارد جهان را می نگرد. دیگر اینکه در دوران حاضر خود کودکان نیز دارند می نویسند و از این طریق صداهایشان منتشر می شود.

** خروج نوجوانان از دایره ادبیات کودک

کرمانی گفت: چشم انداز سوم، حرکت از ادبیات درجه دو به ادبیات درجه یک است. به نظر من ادبیات درجه یک، ادبیات بزرگسالان است که نویسنده بزرگسال آن را برای مخاطب بزرگسال می نویسد، پس نویسنده و مخاطب آن یکی است. اما در ادبیات کودک، به ویژه در قرن نوزده و بیست، نویسنده بزرگسالی است که برای کودک می نویسد، که این نیز دارد به سوی نوع درجه یک حرکت می کند.
این جامعه شناس چشم انداز بعدی ادبیات کودک را نیز این طور معرفی کرد: خروج نوجوانان از دایره ادبیات کودک و محدود شدن ادبیات کودک به ادبیات خردسالان است. تحول های جدید موجب شده که بسیاری از افراد زیر هجده سال که ما آنان را کودک می نامیدیم، خود را بزرگسال می دانند و از این رو، ادبیات کودک نمی تواند اینان را مخاطب خود قرار دهد. به نظر من کم کم این نوجوانان از دایره شمول ادبیات کودک بیرون می آیند، زیرا از دایره شمول کودکی خارج شده اند و خود را بزرگسال می دانند.
وی ادامه داد: مورد بعدی این است که با توجه به رشد و گسترش فناوری، به نظر من ادبیات کودک شاید مجبور باشد به سوی تلفیق با این فناوری ها، به ویژه بازی های رایانه ای پیش برود؛ زیرا در بسیاری از این بازی ها خود کودکان هستند که قسمتی از داستان را می سازند. به نظر من در سال های آینده نویسندگان کودک به تولیدکنندگان بازی های رایانه ای نزدیک خواهند شد.

** ادبیات کودک؛ ادبیاتی رهایی بخش

کرمانی چشم انداز آخر ادبیات کودک را نیز این گونه برشمرد: آخرین چشم انداز ترسیم شدنی برای ادبیات کودک، گسترش ادبیات رهایی بخش است. در دورانی سنتی ادبیات کودک، یعنی قرن 19 و 20، ما ادبیات چپ داشتیم که می خواست طبقه ای را از سلطه طبقه ای ستمگر رها کند. در ادبیات کودکِ ما نیز آثار مرحوم صمد بهرنگی از این دست بود. در دوران تازه نیز جنس و ماهیت رهایی بخش بودن ادبیات کودک همین است، اما تفاوتی با گذشته دارد. در گذشته تضاد بین طبقه سرمایه دار و طبقه فقیر بود که کودک را نیز شامل می شد؛ اما در دوران ما دوگانه ای شکل گرفته که در آن، تضاد بین کودک و بزرگسال است. کودکان به این سطح از آگاهی رسیده اند که به پدر و مادر می گویند که من خود می فهمم و دوست دارم به دلخواه خود زندگی کنم. بنابراین، در ادبیات کودک نیز نویسندگان به این سو حرکت می کنند که این تضاد را به تصویر بکشند.

** از کودک آرمان ‌شهری افلاطونی تا کودک تحول یافته

محسن هجری نویسنده کتاب کودک و نوجوان که رمان تاریخی نوجوانانه «چشم عقاب» نیز از آثار او است، هم در این نشست به بیان دیدگاه های خود درباره ادبیات کودک پرداخت. وی گفت: افلاطون کودکی را در کتاب «جمهور» خود معرفی می کند که تحت تربیت آرمان‌شهری قرار می گیرد؛ یعنی دولت آرمان‌شهر این کودک را تربیت می کند تا در آینده برای جامعه آرمان‌شهری مفید باشد. این کودک طبیعتاً در دوران رشد و نمو خود نباید با آموزه های غلط مواجه شود و حتی افلاطون درباره او ممیزی را پیشنهاد می دهد تا در تربیتش خللی وارد نشود. این کودک قرار است در نظام سیاسی آینده به کار گرفته شود. بنابراین، کودکی را که افلاطون تعریف می کند، کودک سرباز یا کودک سیاسی یا کودک آرمانی است که دولت آرمان ‌شهر، او را کنترل می کند.
وی ادامه داد: این نگاه آرمان‌ شهری در طول تاریخ بوده و در نظام های کمونیستی و سوسیالیستی نیز همین نگاه نسبت به کودک و نوجوان وجود داشته است. در نظام ما نیز این نگاه قوت دارد؛ تعالیم تربیتی، اخلاقی و ارزشی این را تأکید می کند که کودک باید تبدیل به کادر ارزشی و دارای اخلاق شود. وقتی با این نگاه به سراغ ادبیات کودک می رویم، طبیعی است که ادبیات کودک به نوعی ابزار بدل می شود. اما در شرایط فعلی ما مخاطبی داریم که دیگر به مرجعیت فرهنگی و فکری و رفتاری والدین و مربیان قایل نیست و این مرجعیت ها امروزه به نوعی قدرت خود نسبت به کودک و نوجوان را از دست داده اند؛ زیرا ما با مخاطبی تحول یافته روبرو هستیم.

** چرایی رفتار دوگانه نوجوانان

هجری گفت: این مخاطب تحول یافته، مخاطبی است که دسترسی گسترده به اطلاعات و مفاهیم دارد و دیگر نمی توان برای او تعیین کرد که چه مواد آموزشی و فرهنگی را دریافت و چه موادی را رد کند. بنابراین، من معتقدم که در برخورد با این مخاطب تحول یافته، ما باید نگاه آرمان‌ شهریمان را کنار بگذاریم و منطبق با شرایط واقعی برخورد کنیم. این، در حالی است که هنوز همان نگاه افلاطونی بر نظام آموزش و پرورش ما حاکم است. به همین سبب است که به محض خروج بچه ها از این نظام آموزشی، آنان خودِ دیگری را به نمایش می گذارند.
وی افزود: ما با نوعی نفاق و دوگانگی سیستماتیک مواجه هستیم. کودک در فضای آموزشی به گونه ای خود را جلوه می دهد و وقتی از نظام آموزشی خارج می شود، به نوعی دیگر خود را به نمایش می گذارد. یعنی با وجود تلاش ما برای کنترل کودک و نوجوان، ما نمی توانیم این مخاطب تحول یافته را مهار کنیم و او شروع می کند به بازی کردن با ما؛ یعنی او نیز راهش را یاد گرفته که چطور می تواند ما، یعنی والدین، مربیان، نظام آموزشی و حتی نظام سیاسی را دور بزند و در برابر ما مقاومت کند، به ویژه در دوران نوجوانی که مثل نوجوانان همه جوامع، هنجارستیز و هنجارگریز می شود و اساساً درگیر شدن با آموزه های مسلط را نه تنها عیب نمی شمارد، که ویژگی خود می داند. برای مثال اگر یک نظام مسلط اجتماعی به او تجویز کند که به این صورت لباس بپوشد، این نوجوان تخطی از این موضوع را برای خود نوعی ارزش می داند، نه ضدّارزش.
هجری همچنین گفت: این مساله مختص به ایران و یا کشورهای جهان سوم نیست و در کشورهای پیشرفته نیز وضع به همین شکل است، اما آنان این واقعیت را پذیرفته اند و ما نپذیرفته ایم و تصور می کنیم که کودک و نوجوان ما در معرض تهاجم وجود دارد، که البته من این مساله را رد نمی کنم، اما معتقدم عامل اصلی نیست؛ عامل اصلی این است که این مخاطب متحول شده و نمی خواهد به راحتی به نظام مسلط تن بدهد.

** نوجوانِ امروز لای منگنه نظام آموزشی و چندرسانه ای ها گیر کرده است

وی درباره شرایط نوجوان در جهان امروز گفت: من اگر بخواهم وضعیت امروز نوجوان را ترسیم کنم، می گویم که او لای یک منگنه است؛ منگنه ای که یک لبه آن نظام آموزشی است و لبه دیگرِ آن، چندرسانه ای ها (مولتی مدیا). نظام آموزشی اجبار می کند و چندرسانه ای ها به شکل اختیاری نوجوان را جذب می کند و نوعی درگیری بین این دو لبه وجود دارد. در واقع نوسان ها، دوگانگی ها، سردرگمی ها و دو شخصیت بودنِ نوجوان به همین سبب است که در نظام آموزشی نوعی از هنجارها را دریافت می کند و از چندرسانه ای ها و فضای اینترنت نیز نوعی دیگر از هنجارها را می گیرد. به باور من اگر ادبیات کودک بخواهد راه گذشته را ادامه دهد، یعنی تصور کند که قرار است کودک را تربیت کند و آموزش دهد، مخاطب را از دست خواهد داد، هر چند در شرایط فعلی نیز تا حدّ بسیاری این مخاطب را از دست داده است و به همین سبب است که مخاطب ما فضای ترجمه را به دلیل آزادی موجود در آن، بیشتر از فضای تألیف می پسندد، زیرا در فضای تألیف احساس می کند که نویسنده در جایگاه آموزگار نشسته است؛ بنابراین، از این آموزگار که اسم نویسنده دارد، فاصله خواهد گرفت.

** برای جذب مخاطب باید از رویکرد آموزشی و تربیتی فاصله بگیریم

هجری نویسنده رمان «اقلیم هشتم» گفت: به نظر من اگر قرار باشد که ادبیات کودک و نوجوان بخواهد که این مخاطب تحول یافته را جذب کند، باید از رویکرد آموزشی و تربیتی فاصله بگیرد. وظیفه تربیت و آموزش مخاطب با نویسنده نیست. رویکردی که نویسنده باید دنبال بکند، رویکردی هنری و زیبایی شناسی و معطوف به لذت مخاطب است. اما این اشکال وجود دارد که در جامعه ما تعبیر معیوبی از لذت وجود دارد؛ یعنی زمانی که از لذت حرف می زنیم، تصورمان این است که قرار است مخاطب را به نوعی دنیاطلبی و ولنگاری و نوعی آنارشسیم (اقتدارگریزی) سوق دهیم. در حالی که وقتی از لذت حرف می زنیم، در واقع از عنصری سخن می گوییم که ما را به انجام یک عمل راغب می کند. حتی اگر بخواهیم عبادت انجام دهیم، اگر از آن لذت نبریم، عبادت نخواهیم کرد؛ ریاضت و آموزش نیز همین است، اگر از آنها لذت نبریم رهایشان خواهیم کرد.
وی افزود: وقتی لذت مخاطب را در ادبیات مطرح می کنیم، یعنی اینکه وقتی او به فضای متن وارد می شود، این فرایند را فرایندی اختیاری بداند و بپذیرد که این کتاب را تنها قرار است برای خوشایند درونی خود بخواند. اگر این لذت استمرار داشته باشد، مخاطب دوباره به متن رجوع خواهد کرد. این مخاطب تحول یافته را جز با عنصر لذت متن و جز با رویکرد زیبایی شناسی و هنری نمی توان جذب کرد.

** نگاه شهید مطهری به نسل جوان

هجری ادامه داد: در کتاب «دَه گفتار» نقل شده که در حدود سال 1340 یا 41، مرحوم مطهری مبحثی را طرح می کند با عنوان رهبریِ نسل جوان. آقای مطهری 50 سال پیش که هنوز نه اینترنت و ماهواره داریم و نه این ارتباطات گسترده را با غرب، می گوید که با مخاطبی مواجهیم که در خود احساس هویت می کند. همچنین می گوید که این مخاطب را نمی توان با روش های سنتی جذب کرد و بعد قریب به مضمون این را می گوید که این پنبه را از گوشتان در بیاورید که نسل جدید را بتوانید با مِتُد قدیم جذب بکنید. ما بعد از آقای مطهری بسیار کم به حوزه مخاطب شناسی پرداخته ایم. مرحوم مطهری نکته ای جالب را طرح می کند و آن، اینکه می گوید ما یاد گرفته ایم که نسل جدید را فقط تحقیر کنیم و بگوییم نسل جدید یعنی رقص و قرتی ‌بازی و جاده شمیران! وقتی با این نگاه با نسل جدید برخورد می کنیم، از ما فاصله می گیرد؛ در حالی که این نسل واجد ارزش هایی است که ما قدیمی ها نداریم. نسل جدید وقتی پای وعظ منِ منبری می نشیند، دیگر مثل نسل قدیم مجاب نمی شود و مدام از من می پرسد که ریشه و سند حرفم چیست.
وی گفت: من تصور می کنم که اگر همین رویکرد مخاطب شناسانه مرحوم مطهری را دنبال کنیم، به این نتیجه می رسیم که اگر با روش تحقیر مخاطب با این نسل جدید امروزی برخورد کنیم، آنان از ما فاصله می گیرند؛ و در نهایت شاید در ظاهر احترام ما را حفظ کنند، اما در اصل ما را دور خواهند زد. اما به نظر من ادبیات کودک و نوجوان ابزاری است که می تواند نسل قدیم و نسل جدید را با هم آشتی دهد، زیرا فضای آن، فضای اجبار نیست.

** نظام آموزشی؛ اصلی ترین مانع ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات / غفلت از هوش هیجانی

وی در بخش دیگر از سخنان خود گفت: نظام آموزشی اصلی ترین مانع سیستماتیک بر سر ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات است. ما دچار یک اشتباه تاریخی شده ایم که تا زمانی که در پی ریشه یابیِ آن نباشیم، این اشتباه تاریخی ادامه خواهد یافت. در ایران بهره هوشی و افزایش آن، هدف نظام آموزشی معرفی و فرض شده است. یعنی آی. کیو. (I.Q.) هدفی است که از زمان ورود کودک به نظام آموزشی تا زمان خروج وی و رفتنش به دانشگاه، دنبال می شود. وقتی شما بهره هوشی را هدف قرار می دهید، به نوعی هدفتان تربیت افرادی می شود که بتوانند بهره هوشیشان را بالا ببرند و بتوانند محفوظاتی را که شما آموزش می دهید، به بهترین شکل درس پس بدهند.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان ادامه داد: در جامعه ما آی کیو در واقع معیاری شده است برای ارزش گذاری ها در جامعه و این، در حالی است که ما از هوش هیجانی یا ای. کیو. (E.Q.) غافل شده ایم، که این هوش هیجانی ارتباط مستقیم دارد با مهارت های ارتباطی افراد. در دهه 1990 در آمریکا این مساله را بازنگری کردند و گفتند معدل دانشگاهی و بهره هوشی در جذب افراد اهمیت ندارد، مهم این است که فرد بتواند با افراد دیگر به خوبی ارتباط برقرار کند؛ آیا می تواند احساس خود را به خوبی منتقل کند و شنونده حرف دیگران باشد؟ آیا می تواند خشم خود را کنترل کند؟ و چنین افرادی را در اولویت جذب قرار دادند. اما در ایران ما از این رکن مهم ارتباط اجتماعی غافل شده ایم و همچنان اصرارمان بر این است که بچه هایی را تربیت کنیم که بتوانند خوب تست بزنند. تا این نگاه در نظام آموزشی ما تغییر نکند، خود مهم ترین سد بر سر راه ارتباط کودک و نوجوان با ادبیات خواهد بود.
وی گفت: افزون بر این، مساله دیگر این است که این رویکرد نظام آموزشی در خانواده های ما نیز پایگاه دارد. پدر و مادرها اگر ببینند کودکشان دارد کتاب غیردرسی می خواند، به او می گویند این کار عبث است و نان و آب نمی شود! باید ریاضی و زیست و … بخواند تا بتواند نمره خوب بگیرد. از اشتباه های بزرگ ما این است که غافل شده ایم از اینکه ادبیات می تواند مهارت های ارتباطی و احساسی ما و نیز قدرت تجزیه و تحلیل و نظریه پردازی ما را بالا ببرد. در کشورهای توسعه یافته به همان میزان که به علم توجه می کنند، به ادبیات نیز توجه دارند. در واقع می توانیم در نظام آموزشیمان هم آموزش خلاقه را بگذاریم و هم آموزش آکادمیک و کلاسیک؛ و ادبیات و هنر، بخشی است که می تواند در خدمت آموزش خلاقه قرار بگیرد.

** پسرها بسیار کم تر از دختران کتابخوان هستند

هجری با اشاره به اینکه درباره جنس مخاطبان کودک و نوجوان کانون پرورش فکری مطالعه میدانی کرده است، گفت: اکنون با این معضل در سراسر کشور روبرو هستیم که میزان مخاطبان پسر در قیاس با دختران، بشدت کاهش یافته است، شاید چیزی در حدود هشتاد به بیست! در مراجعه به کتاب ها و کتابخانه ها و نیز انجام فعالیت های فرهنگی و هنری در کانون، معمولاً میزان حضور و مشارکت پسران بسیار کمتر از دختران است. البته این مساله می تواند سبب های گوناگونی داشته باشد که یکی از آن ها این است که به دلیل شرایط پرداخت حقوق، اغلب مربیان کانون را خانم ها تشکیل می دهند.
وی افزود: دیگر دلیل نیز بر می گردد به شرایط اجتماعی جامعه ما؛ زیرا در کل جامعه نیز مخاطبان دختر رمان های ما بیشتر از پسران است.

** در عصر ما کودک برای آینده خود و نه ما تربیت می شود

هادی خورشاهیان نیز در این میزگرد گفت : من به عنوان یک نویسنده کتاب کودک که پدر 2 فرزند خردسال هستم، قصد دارم به موضوع از زاویه دیگری نگاه کنم.
کودکان ما امروز دیگر مانند گذشته کودک کار نیستند. به این مفهوم که ما بچه دار نمی شویم تا در آینده دستگیری داشته باشیم. بلکه صاحب فرزند می شویم تا زندگی مان معنا پیدا کند. برای همین من پدر مدام مواظب کودکانم هستم تا بیمار نشوند. پوشکش را عوض می کنم. او را به پارک می برم تا سرسره بازی کند.
وی که صاحب دو کودک یکی 3 ساله و دیگری هشت ماهه است ، ادامه داد، برای او کتاب قصه هم می خرم یا می نویسم اما در موقع کتاب خواندن یا نوشتن، خود را در جایگاه تعلیم و تربیت او قرار نمی دهم تا همانطور تربیتش کنم که خودم می پسندم.
در همسایگی ام خانواده ای زندگی می کنند که پسرشان را با 12 ساله سن را به 13 کلاس مختلف می برند. تکواندو، گیتار، فوتبال و غیره.
پدران و مادران کنونی برای فرزند خود وقت زیادی می گذارند تا جایگاه درخوری در آینده داشته باشد. ما بچه را برای بزرگسالی خودشان تربیت می کنیم.
دیگر قرار نیست آنها در کودکی به سر زمین بیایند تا در آتیه کمک دست ما در مزرعه باشند. او را برای آینده خودش بزرگ می کنیم نه خودمان.
برای همین بر این باورم که دیگر نمی توان از ادبیات« تعلیمی» کودک به شکل سابق سخن گفت. در ادبیات حزبی هم سیاق سابق وجود ندارد و دیگر خبری از صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان ها نیست.

** تکان های جدی ادبیات کودک و نوجوان در ایران در سال های اخیر

خورشاهیان خاطر نشان کرد، چون هم برای کودکان داستان می نویسم و هم در جایگاه کارشناس وزارت ارشاد کتاب های حوزه کودک را بررسی می کنم اتفاقا با موارد زیادی برمی خورم که در روند داستان کودک به والدین خود اعتراض می کند. یعنی خود ما کتبی می آفرینیم که قهرمانان آن ضد بزرگسالان هستند. یعنی کودک 5 ساله قصه من گاهی به پدر و مادر خرده می گیرد که چرا باید لباسی را که آنها دوست دارند برتن کند؟
ما بزرگسالان هم به این ذهنیت رسیده ایم که ادبیات تعلیمی به شکل مطلقش نمی تواند وجود داشته باشد. از این رو بچه ها را به کلاس کاراته و زبان می فرستیم تا برای ورود به اجتماع آماده شوند.
در دهه های گذشته اما ماجرا فرق می کرد. سه ماه تابستان فرزند را غالبا برای اینکه مادر از « شرش» رها شود اغلب به تعمیرگاه های مختلف در اطراف منزل می فرستادیم تا در کنار افرادی که فاصله سنی بالایی با آنها داشتند، مشغول کار شود. تابستان هم که پایان می یافت با فرزندی مواجه می شدیم که از نظر ذهنی و اخلاقی تغییرات قابل ملاحظه ای کرده است و حتی در بلوغ جسمی اش پیش افتاده است و در مجموع با یک فاجعه مواجه می شدند.
آن زمان نظام اجتماعی و اقتصادی ارباب رعیتی بود. همه چیز جامعه هم از آن تبعیت می کرد. حاکم، والی و ارباب در یکسو و رعیت در طرف دیگر.
رعیت صبح تا شب در مرزعه برای ارباب عرق می ریخت و وقتی کوفته و ناراضی به خانه اش برمی گشت خشم خود را سر همسرش خالی می کرد. همسرش نیز فرزند بزرگ تر را کتک می زد و او هم بعدی را و این سیر همین طور ادامه پیدا می کرد.
اما اکنون من و همسرم در خدمت بچه هایمان هستیم و از آنها حمایت می کنیم.
نویسنده ما نیز زبان بلد است و با دنیای تازه روبرو می شود. در 40 سال اخیر ادبیات کودک و نوجوانمان تکان خورده و جدی تر شده است.

** مشکل خود نویسندگان است نه آموزش و پرورش

خورشاهیان در ادامه این میزگرد خاطر نشان کرد: می خواهم این بحث را از نهاد خانواده و آموزش و پرورش به سمتی ببرم که درباره نویسنده ها و ادبیات صحبت کنیم.
من در کلاس پنجم ابتدایی در یک کلاس 30 نفره بودم اما هر کداممان الان در جای متفاوتی با دیگری مشغول فعالیت است. یعنی آموزش و پرورش ما را محکوم به مانند هم بودن نکرده است.
من همیشه با دوستانی که می گویند آموزش و پرورش ما را ماشینی کرده است ، اختلاف نظر داشته و این ادعا را قبول ندارم. خود ما نویسنده ها مگر در همین آموزش و پرورش درس نخوانده ایم؟
خود معلم ها و مولفان آموزش و پرورش افراد شریفی هستند که با علاقه این کار را انجام می دهند. به نظرم مشکل از خود نویسندگان است.

** نویسنده خلاق موجب گسترش خلاقیت می شود

وی ادامه داد، من حداقل در 30 گروه تلگرامی عضویت دارم که همگی اعضای آن شاعر و نویسنده هستند.
بارها شده است یکی از دوستان مطلبی را از جایی کپی کرده است و در کانال نشر داده که با اعتراض دیگران روبرو شده است .
ما نویسنده ها ابتدا باید خودمان خلاق باشیم تا به بچه ها خلاقیت بیاموزیم. وقتی خودمان کپی پیست می کنیم چه خلاقیتی را می خواهیم در کودکان پرورش دهیم.
من هر شب در این گروه ها شاهد دعوای بین اعضا و ترک کردن گروه هستم. در مورد همه چیز دعوا می شود از انتخابات گرفته تا بیمه نویسندگان یا مسایل صنفی.
یعنی آستانه تحمل خود ما پایین است و در این باره درست آموزش ندیده ایم. نوشته های خود را هم وحی منزل و الهام می دانیم. بسیاری از نوشته هایمان بی پشتوانه است اما فکر می کنیم به ما وحی یا الهام شده است، می خواهد نوشته مان سیاسی باشد یا غیر سیاسی .

** نویسنده باید برای مطالعه وقت بگذارد نه تلگرام

این نویسنده کتاب کودکان تاکید کرد، ما در ایران حدود یک هزار نویسنده کودک و نوجوان داریم که برخی جوایز داخلی و عده ای جهانی گرفته اند.
جایگاه صنفی ما کجاست؟ کلاس های آموزشی انجمن صنفی ما چقدر با استقبال روبرو شده است؟ کتب حوزه های دیگر را چقدر می خوانیم؟ چه میزان کتب روانشناسی کودک و نوجوان را مطالعه می کنیم؟
به جای خواندن کتاب، تمام وقتمان را می گذاریم و در تلگرام کپی پیست می کنیم.
ما می گوییم آموزش و پرورشمان خوب نیست و ارشادی است. خانواده هم نقشی را که باید ایفا نمی کند.
پس من نویسنده کودک می مانم و ذهن یک کودک. اما وقتی خودم آستانه تحملم پایین است و خلاقیت ندارم چه کار مثبتی می توانم برای مخاطبم انجام دهم؟ ما خیلی اوقات با عشق کار نمی کنیم و ادبیات صرف خلق نمی کنیم ولی درباره ادبیات کودک و نوجوان در مقایسه با سایر حوزه های اجتماعی وضعیت خوبی داریم.
اگر ما در مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی دچار بحران هستیم، کودکان ما هم دچار آن هستند و برعکس. نمی توانیم کودکان را یک پدیده منفک فرض کنیم.
نظام آموزش و پرورش ما از قرن ها قبل مورد سوال بوده است. در ابتدای کتاب قابوسنامه، نویسنده به پسرش می گوید من اینها را برایت می گویم هر چند می دانم تو به آنها گوش نخواهی داد.

** طنز عاملی برای فروش کتب کودکان و نوجوانان است

خورشاهیان در خصوص راه های گسترش مطالعه کتاب کودکان و نوجوانان نیز گفت : یکی از عوامل فروش کتب کودکان و نوجوانان استفاده از ظرفیت طنز است که با انتشار آنها در فرهنگ خاص آن جامعه توجیه پذیر است ولی نویسنده ما حتی اگر نظام ارشاد هم به او اجازه دهد، خود را مجاز به نوشتن چنین مطالبی نمی داند.
از سویی نمی توان هم چندان از سوپرمارکت ها خواست کتاب های نفیس مثلا محسن هجری را بفروشند چرا که طبعا کتبی که تصویر شخصیت های کارتونی روی آن است و پر از نقاشی است، راحت تر فروش می رود.
اما گارد گرفتن خود ما هم کار را خراب می کند. یکبار انتشارات شباویز که جوایز جهانی هم گرفته و در توزیع بین المللی نقش دارد ، یکی از کتاب های کودک را در تیراژی حدود یک میلیونی داخل لپ لپ گذاشت. یک مرتبه یک میلیون کتاب وارد خانه ها شد. اما همکاران به او خرده گرفتند که چرا شان کتاب را پایین می آورد.

** نویسندگی در کشور شغل نیست و نویسندگان فاقد صنف هستند

خورشاهیان ادامه داد، در کشورهای دیگر نویسندگی شغل حساب می شود ولی در ایران این طور نیست. ما باید شغلی داشته باشیم و نویسندگی کودک و نوجوان عشق ما باشد.
تعداد عنوان های کتاب کودک و نوجوان در کشور خوب است و حدود یک سوم کتب بررسی شده در وزارت فرهنگ و ارشاد متعلق به این طیف سنی است.
همین صندوق حمایت از نویسندگان را که وام می دهد و قبلا بیمه هم می کرد ، بررسی کنید. نصف افرادی که نامشان به عنوان نویسنده درج شده است و وام گرفته اند اصلا نویسنده نیستند. به عنوان کسی که در فعالیت این مرکز دخیل است به شمار می روند.
نویسنده ای بود که کتاب آموزش اعداد از 1 تا 9 را از اینترنت کپی کرده بود. نام 8 نفر را پای آن درج کرده بود. از یکی از آنها پرسیدم این کتاب با این محتوا چطور 8 نویسنده دارد. گفت: چون می خواهم از طریق صندوق بیمه شان کنم اسمشان را پای کتاب آورده ام.
ما یک صنف درست و درمان نداریم. 2 سال است قرار است صنف تشکیل دهیم هنوز تعدادمان به حد نصاب که 50 نفر است نرسیده است.

** ادبیات جایی برای آشتی آدمی با خود و جهان اطراف است

مرجان فولادوند دیگر میهمان میزگرد درباره افق و چشم انداز ادبیات کودک و نوجوان در ایران گفت : آقای هجری گفتند که ادبیات کودک و نوجوان شکاف بین نسل ها را کم می کند. من گمانم این است که این ادبیات از پس کارهای بسیار دیگری هم برمی آید. این ژانر(گونه) مکانیسم بسیار شفاف و کارسازی در مواجهه با بیماری های فردی و اجتماعی فراوانی دارد که گریبان جامعه ما گرفته است؛ مسایلی از قبیل دروغگویی، ریا کاری .
چرا که ادبیات جایی است که آدمی با خود و جهان اطرافش به آشتی می رسد و می توان از آن برای بهتر کردن زیستمان بهره برد.
اما در کشور ما چه رخ داده است.

** مدرسه لذت خواندن داستان را از بچه ها می گیرد

وی ادامه داد، نظام کنترل و سلطه آموزش و پرورش بر زندگی کودکان و نوجوانمان حداقل تا سن 18 سالگی، مجال ارتباط صحیح بین آنها و ادبیاتشان را سلب کرده است.
به رغم تمام آمارهایی که درباره سرانه پایین مطالعه وجود دارد و درست هم است، پدر و مادران ایرانی پول قابل توجهی را صرف خرید کتاب برای فرزندانشان می کنند. بسیاری از آنها کتابی برای خود نمی خرند و اصلا کتاب نمی خوانند اما آن را از بچه هایشان دریغ نمی کنند. گواه این ادعا شمارگان بالاتر کتب کودک و نوجوان نسبت به بزرگسالان است.
اما چه بلایی سر کودکان و نوجوانان ما می آید که لذت خواندن را از آنها می گیرد؟ ورود به مدرسه.
این نویسنده کتاب کودکان تاکید کرد، به محض اینکه پای بچه ها به کلاس درس باز می شود پدران و مادران دیگر تمایلی به خرید کتاب برای فرزندانشان نشان نمی دهند.
زیرا والدین به خود اجازه نمی دهند که موفقیت تحصیلی کودکشان را فدای مطالعه کتب به اصطلاح متفرقه کنند. اما چرا؟ چون که امتحانات مدارس ما طوری طراحی نشده است که با مطالعه آزاد بتوان به آنها پاسخ گفت. معلم ها هم به گونه ای تربیت شده اند که اگر دانش آموزش واو به واو کتاب درسی را ننویسد، نمره خوبی نمی گیرد.
اطلاعات عمومی دانش آموز هر چقدر هم که زیاد باشد ، امکان پاسخگویی به سوالات درسی را ندارد. نظام آموزش و پرورش ما اصلا مطالعه متفرقه را به رسمیت نمی شناسد.
فقط می ماند 3 ماه تابستان. اما این فصل را هم از کودکانمان گرفته ایم. صدا و سیما مدام آگهی پخش می کند و افراد موفق را کسانی می داند که از تابستان برای سال تحصیلی آینده شان برنامه ریزی می کنند. وقت خالی کودکانمان را هم با انواع کلاس های زبان، کمک آموزشی، ریاضی و غیره می گیریم و مجال خواندن داستان را به آنها نمی دهیم.

** ادبیات وسیله ای برای شکل گیری سالم شخصیت کودکان است

فولادوند افزود، در حالی که دوره کودکی و نوجوانی دوره یادگیری و آموختن است. زمانی است که می توان از ادبیات و هنر برای شکل گیری سالم شخصیت فرزندان استفاده کرد.
آموزش و پرورش ما با تحمیل کردن ساعات طولانی درس فرصت تخیل را از آنها سلب می کند.
بین سنین کودکی تا نوجوانی اوج دوره ای است که انسان خود و جهانش را می شناسد. پایه های شناخت هر کس از دنیای پیرامونش در این مقطع پی ریزی می شود. این شناخت توسط قصه و رمان شکل می گیرد.
نویسنده کتاب کودک و نوجوان خاطر نشان کرد، نظام آموزشی سلطه گر ما کودکان و نوجوانانمان را وادار به حفظ کتب درسی می کند. نتیجه اینکه نوجوانی که 18 سالش تمام شد و به دانشگاه می رود به مطالعه عادت نکرده است. این فاجعه است که اساتید دانشگاه به علت عدم رغبت دانشجویان به مطالعه حتی از نوع درسی آن وادار به دادن جزوه های 10 صفحه ای می شوند. چون که می دانند اگر کتابی هم معرفی کنند خوانده نمی شود.
کار به جایی رسیده است که اگر استادی جزوه ای 20 صفحه ای بدهد دانشجویان اعتراض می کنند و می خواهند به جای آن، تعدادی سوال امتحان بدهد.
سیستم بیمار آموزش و پرورش ما کتاب های غیردرسی را در کتابخانه ها و جشنواره ها به زنجیر کشیده است. مدارس را هم تبدیل به زندانی برای دانش آموزان کرده است.
تا وقتی روند این باشد دردها و مشکلات ما مدام بازتولید می شوند.

** مدرسه باید محلی برای فراگیری راه های حل مشکلات باشد

فولادوند تصریح کرد، فرزندانمان هم بزرگ می شوند اما مهارت حل مشکلات اجتماعی و فردی خود را ندارند. چرا که در مدرسه آن را یاد نگرفته اند.
حتی خود نظام آموزش رسمی هم از این بابت صدمه زیادی دیده است. آمارها نشان می دهد که توان خواندن و یادگیری ریاضیات و علوم و غیره در بین دانش آموزان ایرانی افت قابل ملاحظه ای داشته است.
کتاب های کودک هر چند خوب هم باشد، مادامی که دست مخاطب آن یعنی بچه ها نرسد، سودی نخواهد داشت مانند کتاب مقدسی که روی طاقچه باشد و خوانده نشود.
با این وجود ما وقتی از سرانه پایین مطالعه حرف می زنیم شروع به سرزنش فضای دیجیتال می کنیم. در حالی که مشکل اصلی در سیستم آموزش و پرورش ما است و فضای دیجیتال چندان مقصر نیست.
وی افزود، بشر ذاتا نیازمند قصه و روایت است. زندگی انسان از ابتدا با قصه در آمیخته بود. همیشه هم به عناوین مختلف بیان می شد. از بیان شفاهی گرفته تا خواندن از روی کتاب و امروز فضای دیجیتال. شکل دگرکون شده است اما ذات آن همان قصه است.
هر چند خود فضای دیجیتال تخیل را ضعیف می کند. یعنی مشاهده کارتون و فیلم و انجام بازی های رایانه ای فرصت تصور کردن را از کودک و نوجوان می گیرد.
یعنی نباید خوشحال بود که فرزندانمان به جای مطالعه کتاب، فیلم و کارتون می بینند و سرگرم می شوند. چرا که قدرت تخیل و تصور آنها با مشاهده شخصیت های از پیش به تصویر کشیده فیلم و کارتون جان نمی گیرد. یعنی نوعی انفعال یا به تعبیر خودمانی« خنگ شدن» را برای فرزندانمان به ارمغان می آورد.

** کانون فکری کودکان از فلسفه خود دور شده است

فولادوند در ادامه این میزگرد گفت : آموزش و پرورش علاوه بر اینکه خودش نظام سلطه است این را به دیگر بخش ها نیز تسری می دهد. مثلا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را که از ابتدا محتوای خلاقانه برای بچه ها تولید کند را تبدیل به شعبه ای از مدارس کرد. برای همین کتاب های کانون در حال ضعیف شدن هستند و محتوای آن در حال تعلیمی شدن است.
این همه تعلیم را باید بس کرد. باید گذاشت خودشان کشف کنند و یاد بگیرند. آنچه را که خود یادبگیرند مطمئن تر است تا چیزی که ما در مغز آنها فرو می کنیم. بعد هم وقتی از آن تخطی می کنند آنها را به جرم هنجار گریزی از هنجارهایی که ما برای آن ساخته ایم ، طردشان می کنیم. در واقع آموزش و پرورش در حال بلعیدن کامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

** توزیع کتاب های ضعیف کودکان در دکه های روزنامه

مرجان فولادوند گفت : هیچ کس منکر این نیست که کتاب های ضعیف زیادی در این حوزه وجود دارد. کسی هم این را رد نمی کند که تعداد زیادی از نویسندگان این حوزه اصلا نویسنده نیستند.
اما نکته قابل توجه بالا بودن تعداد عناوین کتاب های بی کیفیتی است که اجازه انتشار می گیرد. از سویی پخش و توزیع گسترده این کتاب های بد و بی کیفیت است. چنانکه در هر کیوسک روزنامه فروشی بروید به تعداد فراوان آنها را مشاهده می کنید.
در حالی که اگر یک کتاب خوب کودک را بخواهید بخرید در آنجا نخواهید یافت و حتما باید سراغ خود ناشر بروید.

** توزیع کتاب کودکان در ایران نامناسب است

وی افزود ، بنده مشکلات درون گروهی نویسندگان کودک و نوجوان را می دانم و خودم هم عضو این صنف هستم اما لازم است مواردی را عرض کنم.
گاهی نوشتن و انتشار یک کتاب خوب کودک و نوجوان یک تا دو سال وقت می گیرد و در خارج از کشور هم جایزه می گیرد البته نه با سفارش ناشر یا زور مترجم.
چرا این کتاب نباید درست در کشور توزیع شود؟ کتابی را که 5 کشور دیگر خریده و منتشر کرده اند چرا اینقدر دیر باید به دست مخاطب ایرانی برسد آنهم با توزیعی نامناسب؟

** ارایه کتب غیر قابل بررسی در نمایشگاه صدا و سیما

من مدتی در صدا و سیما بودم یعنی قطب رسانه ای کشور. دو نمایشگاه بزرگ کتاب کودک و نوجوان در هفته کتاب در ساختمان شهدای رادیو و ساختمان شیشه ای برگزار شد.
کتاب های عرضه شده در آنجا آنهایی بودند که در همه داوری ها از جمله داوری شورای کتاب، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب رشد و غیره در مرحله نخست داوری جزو کتاب های غیرقابل بررسی قرار داده شده و کنار گذاشته شده بودند.
آنها چطور به این نمایشگاه ها راه پیدا کرده بودند؟ چه ساز و کاری در نمایشگاه هایی که کتب را در سطح شهرها و ادارات دولتی پخش می کند، وجود دارد که هیچ خبری از عرضه کتب برتر حوزه کودک و نوجوان در آن نیست؟ چرا توزیع کنندگان هیچ نگاهی به فهرست کتب برگزیده که توسط داوران و با صرف هزینه و وقت برگزیده شده است، نمی کنند؟ ما هر ساله کتب عالی، خوب و ضعیف را از یکدیگر تفکیک می کنیم و فهرست آن نیز منتشر می شود. اما چرا در توزیع کتب به این فهرست توجه نمی شود؟
من همچنان معتقدم که آموزش و پرورش مانع مهمی بر سر کتاب خواندن کودکان و نوجوانان ما بوده و وقت آنها را تلف کرده است اما حتی اگر این مانع هم نبود آیا دانش آموزان کتب غیر درسی می خواندند؟ آیا مطالعه این کتب بی کیفیت و بد به روح و روان آنها لطمه نمی زد؟

** سیستم توزیع غلط کتاب ما نویسندگان کاذب را تقویت می کند

نکته دیگری که همکار ما به آن اشاره کرده اند این بود که نویسندگی کودک یک حرفه نیست.
برادر من !‌ شما بهتر از من می دانید که اگر توزیع کتاب نویسنده هایی که با زحمت کتاب نوشته اند و آثارشان برگزیده شده است ، درست صورت گیرد کتاب آنها شمارگان بالا پیدا می کند و نویسندگی کودک و نوجوان اتفاقا یک حرفه درآمد زا می شود.
اگر جای کتاب هایی خیلی خیلی بدی را که در تیراژهای چند صد هزار تایی در کیوسک های روزنامه فروشی و نمایشگاه های ادارات به فروش می رود ، عرضه کتب برگزیده و با کیفیت بگیرد آیا باز هم می توان گفت نویسندگی یک حرفه نیست؟
درست فرمودید که نصف نویسنده های ما کاذب هستند و اصلا نویسنده نیستند اما این سیستم توزیع ما اتفاقا همین نویسنده های کاذب را تقویت می کند.
چرا نظام توزیع کتاب دست انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان قرار داده نمی شود؟
من این حرف ها را در انتقاد از سیاستگذاری ها اگر در این میزگرد نگویم کجا باید آن را بیان کنم؟
نتیجه این فهرست هایی که با هزینه دولت و با داوری های جدی و دلسوزانه ای که انجام می شود چرا باید انتشار کتب واقعا وحشتناکی شود که در بررسی های اولیه داوری های معتبر کنار گذاشته شده بودند؟
چندی پیش به شهر طوس رفته بودم. بیش از هزار نفر زن و بچه در کنار مقبره فردوسی صف بسته بودند. کنجکاو شدم که این صف طولانی برای چه است؟
جلوتر رفتم. فهرستی از کتاب های بازنویسی شده شاهنامه را گذاشته بودند که برای فروش در آنجا عرضه شده بود. خوشحال شدم.
یکی از کتاب ها را برداشتم. مجموعه ای از داستان های شاهنامه بود که طی یک کار خلاقانه داستان را در آن نوشته بودند و از کودک خواسته بودند نقاشی آن را در داخل کادر صفحه بکشد.
فکر می کنید یکی از داستان ها چه بود؟ داستان رستم و سهراب را به زبانی کودکانه روایت کرده بود و از کودکان خواسته بود صحنه کشته شدن سهراب توسط پدرش را نقاشی کنند.
یا در صفحه ای دیگر داستان مرگ نوذر را نقل کرده بود تا کودک آنرا به تصویر بکشد؟ آیا این بازی با روح و روان کودکان نیست؟
این گونه کتب در سطحی وسیع توزیع می شوند.
رسانه های ما نیز روی کتب برگزیده مانور نمی دهند و نتیجه آن می شود که مردم آنها را نمی شناسند.
نظام توزیعمان هم که به سود کتب بد و بی کیفیت است پس دیگر چه انتظاری داریم.