کتاب کودکِ خوب، مایحتاج روزانه است
اکرم کشایی، شاعر حوزه کودکان گفت: مشکلِ دسترسپذیر نبودن کتاب خوب یا دستکم مسئله معرفینشدن کتاب خوب، فقط مربوط به مناطق محروم نیست. لازم است کتاب خوب در برابر چشمِ خانوادهها باشد. کتاب خوب باید در دکههای روزنامهفروشی، در فروشگاههای کوچک و بزرگی که مایحتاج روزانه را میفروشند، به فروش برسد.
به گزارش کودک پرس ، هفته ملی کودک دیگری گذشت. یکی از روزهای این هفته با شعار «کودک، رفاه، بهزیستی، دسترسی برابر» نامگذاری شده بود؛ اما واقعا در دنیای کنونی چقدر به این مسائل توجه شده است؟
کودکان بسیاری در تمام دنیا تحت رنجهای بسیارند؛ یکی رنج بیماری دارد و دیگری رنج سوءتغذیه، یکی رنج نبود سواد و تحصیلات دارد و دیگری رنج امنیت جسمی و روانی. البته کودکانی هم وجود دارند که همه این رنجها را با هم دارند: کودکان مناطق جنگزده. آنها کجای معادلات رفاه، بهزیستی و دسترسی برابر به امکانات، هستند؟ مثلا آنها چقدر کتاب میخوانند؟ اصلا چقدر کتاب در دسترسشان است؟
حتی در کشور خودمان هم کودکان در مناطق محروم مشتاق سوادآموزی، کتابخواندن و قصهشنیدن هستند. با یکی از شاعران کتاب کودک در اینباره گفتوگو کردهایم. اکرم کشایی که کارشناس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز است به سه پرسش ما در این خصوص پاسخ داده است: اهمیت کتابخوانی برای کودکان، فرصتهای برابر کتابخوانی برای همه کودکان و پیامهای هفته ملی کودک از شعار تا عمل. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
– چرا کتابخوانی برای کودکان مهم است؟
کتابخوانی برای کودکان مهم است؛ زیرا اگر کتاب خوب در دسترس کودکان باشد و منظورمان از خواندن، صرفا به معنای عُرفی کلمه یعنی روخوانی نباشد، بلکه سوادِ خواندن که به معنای درک مطلب است اتفاق بیفتد؛ آنگاه آن کتابخوانی منجر به بهتر اندیشیدن و بهتر زندگی کردن میشود. سالانه گزارشهایی از سرانه مطالعه در کشور منتشر میشود؛ همچنین به طور ویژه در هفته کتاب و کتابخوانی به مسائل پیرامون این موضوع پرداخته میشود. در هفته ملی کودک و بعضی از مناسبتهای دیگر نیز توجه خاصی به کتابخوانی کودکان وجود دارد؛ ولی در این میان کمتر به مسئله سوادِ خواندن به معنای عمیق آن پرداخته میشود. وقتی از کتاب و کتابخوانی صحبت میکنیم نباید به گزارشهای آماری مربوط به میزان کتابخوانی بسنده کنیم و نباید از کتابخوانیِ مؤثر غافل شویم.
سوادِ خواندن و درک مطلب را که از طریق کتاب حاصل میشود کلید همه یادگیریها دانستهاند. براساس آمار به دست آمده از آزمون پرلز (آزمون مطالعه بینالمللی پیشرفت سوادِ خواندن) که در مقطع سنی بین ۹ تا ۱۰ سال (کلاس چهارم ابتدایی) برگزار میشود و سطح سواد خواندن را بین دانشآموزان کشورهای شرکتکننده با هم مقایسه میکند، متأسفانه کشور ما در طول سالهای گذشته در این آزمون رتبه مطلوب و مقبولی نداشته است. در آزمون پرلز ۲۰۰۱، رتبه ایران در میان ۳۵ کشور شرکتکننده ۳۲ و در پنج سال بعد که آزمون تکرار شده است، از میان ۴۵ کشور شرکتکننده، ۴۰ بوده است؛ یعنی دانشآموزان ما نسبت به دانشآموزان کشورهای دیگر، از متنهای ارائهشده در آزمون، درک بسیار ضعیفی داشتهاند.
در این آزمون بالاترین رتبه مربوط به کشورهای سوئد، هلند و انگلستان بوده است. در بخشی از آزمون پرلز، داستانهای کوتاهی به دانشآموزان داده میشود و آنها در برابر پرسشهایی از داستان قرار میگیرند که جنبه تحلیلی دارد. کودکانی که سواد خواندن در آنها ضعیف است نمیتوانند به سؤالهای تحلیلی پاسخ بدهند. براساس پژوهشهای صورتگرفته رابطه مستقیمی بین خواندن متون ادبی و سوادِ خواندن وجود دارد. خواندن متون ادبی در بهبود سواد خواندن مؤثر است. به نظر میرسد علاوه بر توجه بیشتر به متون کتابهای درسی در سیستم آموزش رسمی کشور، ورود کتابهای غیردرسی و داستانیِ مناسب به سیستم آموزش رسمی به شکلهای گوناگون میتواند به مرور سطح سواد خواندن را در دانشآموزان ایرانی ارتقا بدهد و ادبیات کودکان و نوجوانان را بیش از این باید جدی گرفت. در این میان ارتباط سازمان آموزش و پرورش با سازمانهایی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که کتابهای غیردرسی مناسب و کتابهای داستانی خوب منتشر میکند و ارتباط بیشتر مدارس با کتابخانههای کانون میتواند بسیار راهگشا باشد. از این مجال استفاده و اعلام میکنم که در پایان همین ماه، روز چهارشنبه (۲۶ مهرماه) در کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نشستی با موضوع «سواد خواندن، کتابهای درسی و خواندنیهای مناسب» برگزار میشود. از علاقهمندان به موضوع دعوت میکنم در این نشست که به صورت مجازی هم در اسکای روم برگزار میشود، شرکت کنند.
– آیا دسترسی کودکان به کتاب در همه مناطق کشور یکسان است؟ آیا میتوان فرصتهایی ایجاد کرد که دسترسی کودکان به کتاب در مناطق محروم بیشتر باشد؟
مسلما مثل بقیه امکانات و مزایای دیگر، امکان برخورداری کودکان از کتاب و مواد خواندنیِ خوب، تحتالشعاع مسائل اقتصادی قرار میگیرد. بویژه آن که قیمت کتاب کودک سال به سال به نسبتِ تورم افزایش پیدا میکند؛ اما از گذشته تا کنون روشهایی برای اینکه کتاب خوب بیشتر در دسترس کودکانِ مناطق محروم قرار بگیرد، وجود داشته است. تقویت و تجهیز سازمانهایی مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در بسیاری از مناطق محروم کتابخانه دارد و تجهیز مستمر کتابخانههای مدارس، امکان دسترسی کودکان به کتاب خوب را افزایش میدهد.
اما به نظر میرسد مشکلِ دسترسپذیر نبودن کتاب خوب یا دستکم مسئله معرفینشدن کتاب خوب، فقط مربوط به مناطق محروم نیست. لازم است کتاب خوب در برابر چشمِ خانوادهها باشد. کتاب خوب باید در دکههای روزنامهفروشی، در فروشگاههای کوچک و بزرگی که مایحتاج روزانه را میفروشند، به فروش برسد. محل فروش کتاب کودک، نباید فقط کتابفروشیها باشد. به کتاب کودک باید به شکل مایحتاج روزانه نگاه کرد. شاید روی نگهدارندهها و قفسههای کتاب در فروشگاههای کوچک و در دکههای روزنامهفروشی، کتابهای «حسنی نگو یه دسته گل» و «تنبلخان زرنگ میشود» یا کتابهای دیگری از این دست را دیده باشید. آیا واقعا ادبیات کودک ما در همین کتابها خلاصه میشود؟ البته در فروشگاههای بزرگ مدتی است قفسههای فروش کتاب هم دیده میشود؛ اما ظاهرا کتابها بدون هیچ معیاری در قفسهها قرار گرفتهاند. در حال حاضر فهرستهایی از کتابهای خوب کودک و نوجوان منتشر میشود و کارشناسان و متخصصان کتاب کودک در جلسات نقد و بررسی، کتابهای خوب و مؤثر اعم از تألیف و ترجمه را معرفی میکنند. ضرورت دارد ارائه کتاب کودک در کتابفروشیها همراه با انتخاب اصولی و حسابشده باشد. حتما انبوهی از رمانها و کتابهای ترجمه را در قفسههای فروشگاههای بزرگ دیدهاید. انتشار این کتابها آفت بزرگی است که صحبت درباره آن مجال دیگری میطلبد.
دستکم به نظر میرسد در میان این همه کتاب، بهتر است کتابهای خوب و مؤثر نیز در فروشگاهها به طور ویژه به خانوادهها معرفی شوند. این مسئله به یک برنامهریزی اصولی در سطح کلان نیاز دارد. چرخه فروشنده، ناشر، مؤلف، منتقد ادبیات کودک، خانواده و مخاطب میتواند چرخه مؤثری باشد و اگر ارتباط مؤثری بین آنها برقرار شود، منفعت تولید کتاب شامل حال همه این گروهها میشود؛ اما به نظر میرسد متأسفانه در بسیاری از موارد این ارتباط و اتصال برقرار نیست. به عنوان مثال هماکنون کتابهای شعر خردسال خوبی منتشر میشود؛ ولی چرا نباید یکی از مکانهای توزیع و فروش آن، فروشگاههای سیسمونی و لباس کودک و حتی زایشگاهها باشد؟ کتاب کودک را باید به یک نیاز تبدیل کرد و آن را معرفی و دسترسپذیر کرد. دسترسپذیر کردن کتاب کودک اهمیت اساسی دارد: نه تنها در مناطق محروم بلکه در همه جا و برای همه اقشار جامعه.
-«کودک، رفاه، بهزیستی، دسترسی برابر» شعار روز پایانی هفته ملی کودک امسال بود. شما فکر میکنید تلاش مؤثری برای جامه عمل پوشاندن به شعارهای هفته ملی کودک وجود دارد؟ به طور کلی آیا برنامههای عملی که توسط سازمانهای مختلف برای کودکان در این هفته طراحی میشود به اندازه بزرگی و اهمیت این شعارها، مفید هستند؟
مسائل مربوط به کودکان چیزی نیست که در یک هفته و با هفت شعار تمام شود. پرداختن به کودکان، کتاب، دسترسی برابر و… یک فرآیند مستمر است. باید ببینیم بازخورد این شعارها در طول یک سال چه بوده است. چقدر خوب است سازمانهایی که در این هفته مشغول برگزاری هفته ملی کودک هستند در سال آینده همین موقع یعنی هفته ملی کودک، از عملکرد خود در جهت جامه عمل پوشاندن به شعارهایشان در طول یک سال، گزارش بدهند. بگویند برای دسترسیِ برابر همه کودکان به کتاب چه اقداماتی انجام دادهاند و چه طرحهایی در دست اقدام دارند. متأسفانه ما گاهی در مرحله شعار بهتر از مرحله اقدام، عمل میکنیم. آیا برای شعارهایمان طرحهای عملی و اجراییِ درخور توجه بلندمدت داریم؟ ما میگوییم کودکان آینده مملکت را میسازند؛ اما چقدر به این حرفمان فکر کردهایم و چقدر حاضریم برایش زحمت بکشیم؟ از تلاشهای فردی گرفته تا تلاشهای سازمانی و برنامهریزیهای کلان کشوری چقدر برای تحقق این شعارها درست و کافی عمل کردهایم؟ شعارهایی ارزشمند میشوند که شاهد عملیشدنشان باشیم. چرا باید دانشآموزان ایرانی رتبه بسیار پایینی در آزمونهای جهانیِ سواد خواندن داشته باشند؟
فرض کنید شعار این است: «دسترسی برابر همه کودکان به کتاب خوب»؛ پیشنهادهای کاربردی برای عملیکردن این شعار چه میتواند باشد؟ باید فهرستی از این پیشنهادها تهیه و آنها را به سازمانهای مربوط به کودکان ارائه کرد. حتی سازمانهایی که به طور مستقیم به کودکان نمیپردازند هم میتوانند در طرحهای دسترسی برابر همه کودکان به کتاب خوب، دستکم مشارکت مالی داشته باشند. فرض کنید با یک برنامهریزی اصولی و حسابشده، در سازمانی صندوقی وجود داشته باشد با نام «همه کودکان سرزمین من». اگر سرمایه این صندوقها تنها صرف خرید کتاب خوب برای کودکان و ارسال به مناطق محروم و تجهیز کتابخانههای این مناطق و… شود، میدانید چقدر به شعارمان نزدیک میشویم؟
فرهنگ نذر در کشور ما یک فرهنگ پسندیده است؛ اما چقدر از نذرهای ما نذر فرهنگی است؟ آیا میتوان از این فرصت استفاده کرد و برای عملیکردن شعار دسترسی برابر کودکان به کتاب، نذر فرهنگی را توسعه داد؟
هفته ملی کودک فقط یک هفته است؛ یک هفتهای که با پوسترهای رنگارنگ، سرودهای شاد و برنامههای مختلف فرهنگی و ادبی و هنری برای کودکان سپری میشود؛ اما یک هفته فرصت بسیار کوتاهی است و ضرورت دارد ذهن همه دستاندرکاران حوزه کودک در تمام طول سال، مشغول شناسایی نیازها و فراهمکردن مایحتاج روزانه فرهنگی کودکان در سراسر کشور باشد.
در پایان دوست دارم یادی کنم از یک شعر زیبا از شاعر خوب کودکان، مریم هاشمپور که بیمناسبت با موضوع مصاحبه یعنی «دسترسی برابر و سهیم بودن همگان از مزایا و امکانات …» نیست:
خیلی برایم جالب است
این گندم زیبا و زرد
از روی خطش میتوان
آن را به دقت نصف کرد
نصفش برای مورچه
نصفش برای یاکریم
شاید خدا میخواسته
یک دانه را قسمت کنیم
خط خدا این شکلی است
بَه بَه چه خط جالبی!
پس بیخودی پیدا نشد
خطهای روی طالبی
ارسال دیدگاه