همپای رؤیا‌های نوجوانانه

به گزارش کودک پرس ، می‌گویند نوجوانی دوره گذار زندگی است. دوره‌ای که شخصیت انسان شکل می‌گیرد و در واقع دورخیزی است برای رسیدن به جوانی و آینده در زندگی. ادبیات نوجوانان چه در قالب شعر و چه داستان، سبک و سیاق خاص خودش را دارد. نویسنده در هر سن و سالی که باشد باید طوری بنویسد که مخاطب نوجوان به راحتی با او همذات‌پنداری کند. نوشتن برای گروه سنی نوجوان نقطه تعادل نگارش در ادبیات است.

یعنی سبک نویسنده نه کودکانه و ساده باشد نه بزرگسالانه و سنگین. بسیار زیادند نویسندگانی که خواسته‌اند در زمینه رمان‌نویسی یا حتی شعر برای نوجوانان اثری بیافرینند، اما موفق نبوده‌اند، چون اثرشان یا آن‌قدر سطحی و ساده و کودکانه بوده که نوجوانان آن را پس زده‌اند یا این‌قدر نثرشان سنگین و سخت بوده که نوجوان فکر کرده کتابی که دارد می‌خواند مربوط به بزرگسالان است و چیزی از کلمات قلمبه و سلمبه آن نمی‌فهمد، پس باید قبول کنیم که نوشتن برای این گروه سنی احتیاج به قواعدی دارد که نویسنده باید به آن اشراف داشته باشد. بدیهی است نویسنده‌ای که برای این گروه سنی می‌نویسد باید در وهله اول نثر و شیوه نگارش برای این گروه سنی را بشناسد و بعد اینکه با خصوصیات اخلاقی، اجتماعی و روحی آن‌ها در زندگی آشنا باشد تا بتواند اثر درخور توجه‌ای خلق کند. «خواهران پینوکیو» مجموعه داستانی است از انتشارات قدیانی که در سال ۱۳۹۷ منتشر شده و نویسنده‌اش خانم سعیده زادهوش است.

 

زادهوش نوشتن برای این گروه سنی را با نشریات نوجوانان کشور شروع کرده و به دنیای نوجوانان نزدیک است و می‌شود با خواندن این مجموعه، به این نکته پی برد. موضوع اکثر داستان‌ها مربوط به نوجوانانی است که در جامعه امروز ما زندگی می‌کنند و کلماتی مثل سی‌دی، آسانسور، چیپس، مانیتور و کامپیوتر که در قصه‌ها دیده می‌شود نمایانگر این نکته است. زادهوش با این مجموعه نشان داده که با مشکلات، دغدغه‌ها، رؤیا‌ها و آرزو‌های نوجوانان امروز آشناست و به آن‌ها نزدیک است و همین مسئله باعث شده داستان‌ها قابل لمس و باورپذیر باشند. یکی دیگر از ویژگی‌های داستان‌های این کتاب تقسیم بندی قصه‌هاست. مثلاً نیمی از قصه‌های این کتاب از زبان یک راوی پسر بیان می‌شود و دنیای پسر‌های نوجوان را نشان می‌دهد و بقیه داستان‌ها هم از زبان یک دختر نوجوان گفته می‌شود و حوادث داستان‌ها مربوط به حال و هوای دخترهاست که به هر حال تفاوت‌هایی از لحاظ روحی، عاطفی و فیزیکی با پسران دارند.

 

در قصه اول کتاب ما با پسری به اسم پارسا روبه‌رو هستیم که مثل خیلی از بچه‌های نسل اینترنت، با آدم‌های قدیمی و سنتی نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. عمه‌خانم پیرزنی است که بابای پارسا را مثل یک مادر از کودکی بزرگ کرده به خاطر همین به خانه آن‌ها رفت و آمد دارد. او عاشق آبگوشت بزباش است و با سوسیس و کالباس و دوغ پاستوریزه و بچه‌های بی‌ملاحظه این دوره و زمانه مشکل دارد و رفتارش برای پارسا غیر قابل تحمل است طوری که پارسا آرزوی مردن او را می‌کند تا از دستش راحت شود، اما در آخر قصه وقتی عمه‌خانم مریض می‌شود این پارسا است که طاقت بیماری او را ندارد و زندگی خانوادگی‌اش را بدون حضور او، سرد و بی‌معنی می‌بیند. در داستان چهارم کتاب (خواهران پینوکیو) که عنوان این مجموعه داستان هم از آن گرفته شده راوی داستان دختر نوجوانی است که در رؤیا‌های غیرواقعی خود غوطه‌ور است.

این دختر عادت به دروغگویی دارد و همیشه از واقعیت زندگی فقیرانه و ساده‌شان فراری است. او می‌خواهد پیش همکلاسی‌ها و دوستانش خودش و خانواده‌اش را طور دیگری نشان دهد، اما آخرسر، پته‌اش رو می‌شود، بعد به خاطر اتفاق‌هایی که برایش پیش می‌آید می‌فهمد که بهترین راه برای رسیدن به موفقیت و رستگاری این است که انسان از خود واقعی‌اش فرار نکند و همیشه خودش باشد. همان‌طور که گفتم داستان‌ها اکثراً به‌روز هستند و نویسنده از دغدغه‌های بچه‌های امروز می‌گوید، اما اشکالی که در برخی قصه‌ها مشهود است این است که برخی توصیفات و دیالوگ‌های داستان‌ها، امروزی و نو نیست وگاه بسیار به کهنگی می‌زند و کلماتش آدم را یاد داستان‌های دهه‌های ۳۰ و ۴۰ خورشیدی می‌اندازد. در صورتی که نوجوان امروز جامعه ما در نشریات و سایت‌ها و دیگر رسانه‌های دیداری و شنیداری با جملات و کلماتی روبه‌رو است که در جامعه فعلی ما رواج دارد و کمتر کسی این‌قدر عصا قورت داده صحبت می‌کند. البته احتمالش زیاد است که نویسنده تحت تأثیر کتاب‌های ترجمه یا نثر‌های قدیمی قرار گرفته باشد.

 

به این دیالوگ‌ها توجه کنید: «این پارسا را خدا برای چی به ما داده، وانگهی از حالا باید طرز رفتار با آدم‌های پیر را یاد بگیرد…» (داستان منهای عمه، صفحه ۹ پاراگراف سوم) یا «.. همین قدر فهمیده بودم که بابا را بزرگ کرده و جای مادر او را دارد…» (همان داستان و همان صفحه پاراگراف چهارم) یا «به بخت بد خودم نفرین می‌فرستادم…» (صفحه ۱۸ سطر اول، همان داستان) یا «.. چند مشت پیاپی کوفتم به پشتی! (همان صفحه و همان داستان، پاراگراف سوم) «.. یک کلمه از حرف‌هایش حالی‌ام نبود…» (صفحه ۲۶ داستان گل سرسبد، پاراگراف سوم) یا «بی‌درنگ خودش را از طبقه دوم به در خانه رساند…» در بعضی از جا‌ها هم به جملات نامفهومی برمی‌خوریم که می‌شد ساده‌تر نوشت مثل این جمله پایانی داستان «مار و پله»: «از نگاه ناجور مامان پیدا بود که کم مانده روی سر و از چشم‌هایش مار دربیاید..» (صفحه ۳۵ سطر آخر).

 

یکی دیگر از اشکالات داستان اول کتاب (من‌های عمه) این است که راوی داستان از اول شروع قصه، پیرزنی که به خانه آن‌ها رفت وآمددارد را عمه‌خانم صدا می‌زند و ما به عنوان خواننده، پیرزن را به عنوان عمه‌خانم می‌شناسیم، اما ناگهان در سطر‌های پایانی داستان راوی قصه از او به عنوان «رباب‌خانم» یاد می‌کند. کلمه رباب‌خانم را فقط یک بار در طول داستان می‌بینیم در صورتی که اصلاً نیازی نبود که مخاطب اسم اصلی او را بداند یا بهترین کار این بود که اسم اصلی پیرزن را به عنوان شخصیت اول قصه، نویسنده در ابتدای داستان می‌آورد.

 

به هر حال ساختار منسجم و پایان‌بندی منطقی داستان‌ها به ماندگاری این کتاب کمک کرده است و خواندن آن برای نوجوانان و بزرگسالان خالی از لطف نیست.

 

 

 

منبع: روزنامه جوان