به گزارش کودک پرس ، در شماره 155 نشریه شاهد جوان مطالبی چون «به احترام قلم»، «مروری بر شخصیت و سیره شهید بهشتی»، «سیره مبارزاتی و خدماتی شیخ الشهدا»، «موفقیت یک زنجیره بههمپیوسته است»، «برای والدین نگران»، «ایثار اجتماعی رضایت عمومی»، «یک دستور جنگی»، «فرار از حضور در محل کار و کلاس درس»، «ویژگیهای مشترک کارآفرینان و شاخصههای اعضای یک تیم»، «چند سؤال اساسی در موفقیتهای کاری»، «قرآن را وسیلهای برای استفاده در مجالس ختم تبدیل کردیم»، «آنچه والدین جوان در مورد بیماری روحی کودکان باید بدانند»، «نگاه بهداشت روانی به ازدواج فامیلی»، «گذری بر مسجد مدرسه و آبانبار سردار قزوین»، «این ستارگان سینما سربازان جنگی شدند»، «حال و هوای عاشورایی مدافعان حرم به روایت یک فعال فرهنگی»، «لاتاری در یک نگاه»، «روایتی از اسارت یک بانوی رزمنده»، «جام جهانی فوتبال؛ روحیه اجتماعی و همبستگی جهانی»، «آیا روسیه به جبهه مقاومت نارو زده است؟»، «سواد زندگی» و «تکانهای پشت کامیون» منتشر شده است.
در بخش شعر این ماهنامه، سرودهای از افشین مقدم با عنوان «عشق بود و جبهه بود و جنگ بود» چاپشده است که در ادامه میخوانیم:
«عشق بود و جبهه بود و جنگ بود/ عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد/ مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد/ یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان میرسد/ آنکه که جان دارد به جانان میرسد
دیدهام، دستی بهسوی ماه رفت /بیسر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود/ خاک جبهه، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد/ آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است /پیکر صدپارهاش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش میرسد/ بوی باروت از لباسش میرسد
دشمنافکنهای بینامونشان/ پوکهٔ خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی / پیله وامیماند از پروانگی»
گفتنی است محبوب شهبازی مدیرمسئولی و سردبیری ماهنامه «شاهد جوان» را بر عهده دارد.
همچنین در شماره 159 نشریه شاهد نوجوان، مطالبی با عنوان «افق روشن»، «میهمان خورشید»، «حکایتی از آیندهنگری امیر»، «ارزشها»، «کوچ»، «شاه مار دوش»، «الاغ فراری»، «یک سرگذشت عجیب»، «چنین گویند»، «داستان قهرمان واقعی»، «زیباشهری دیگر»، «خواب زیاد»، «یکی از هزاران (شهید سید علی اقبالی دوگاهه»، «شیرینتر از شعر»، «شیرزن»، «جالب ناک از ورزش»، «امید به جوانان» و «مساجد ایران» خواندنی شدهاند.
در داستان «یک سرگذشت عجیب»؛ خاطراتی از مرحوم حجتالاسلام و المسلمین علیاکبر ابو ترابی فرد میخوانیم: «خداوند درباره اهمیت خوشاخلاقی و برخورد خوب با مردم به رسول خود در قرآن میفرماید: «اگر اخلاق تو تند بود مردم از اطراف تو میرفتند.» در اردوگاه تکریت 55 مسئول شکنجه اسرای ایرانی جوانی بود به نام «کاظم عبدالامیر مزهرالنجار» معروف به کاظم عبدالامیر. یکی از برادران کاظم، اسیر رزمندگان ایرانی بود، برادر دیگرش در جنگ کشتهشده بود و خودش نیز بچهدار نمیشد، بااینحال کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت. انگار مقصر همه مشکلات خود را اسرای ایرانی میدانست. در این میان آقای ابو ترابی را بیشتر اذیت میکرد. او میدانست آقای ابو ترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، ازاینرو ضربات کابلی که نثار آن مجاهد میکرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسرا داشت، اما هیچگاه مرحوم ابو ترابی شکایت نکرد و همواره به او احترام میگذاشت! کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بهویژه آقای ابوترابی استفاده میکرد. ما هم به جسارتهای او عادت داشتیم.
تنها خوبی که کاظم عبدالامیر داشت شیعه بودنش بود. از خانواده خوبی بهره برده بود. خانواده او به روحانیون و سادات احترام میگذاشتند. اما آقای ابو ترابی آنجا حکم یک اسیر را داشت. نه یک روحانی سید. این گذشت تا اینکه یک روز کاظم باحالت دیگری وارد اردوگاه شد! مستقیم به سمت سید آزادگان آقای ابو ترابی رفت و گفت: «بیا اینجا کارت دارم!» ما تعجب کردیم. گفتیم لابد شکنجههای جدید و …
اما از آن روز رفتار کاظم با ما و خصوصاً آقای ابو ترابی تغییر کرد! دیگر ما را کتک نمیزد. حتی به آقای ابو ترابی احترام میگذاشت. برای همه ما این ماجرا عجیب بود، تا اینکه از خود آقای ابو ترابی سؤال کردیم که چرا از آن روز که کاظم با شما صحبت کرد رفتارش تغییر کرده است؟!
آقای ابوترابی با آرامش ماجرای آن روز را نقل کرد و گفت: «کاظم الا میر در آن روزبه من گفت: خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات را به من کرده بود. بارها به من گفته بود مبادا ایرانیها را اذیت کنی. اما مادرم دیشب خواب حضرت زینب علیهالسلام را دیده و حضرت زینب علیهالسلام نسبت به کارهای بنده در اردوگاه به مادرم شکایت کرده!
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و از من پرسید: آیا در اردوگاه ایرانیها را اذیت میکنی؟ حلالت نمیکنم. حالا من آمدهام که حلالیت بطلبم. کم کم بهمرورزمان محبت حاجآقا ابو ترابی در دل او جا باز کرد. او فهمیده بود آقای ابو ترابی روحانی و از سادات است برای همین حتی مسائل شرعی خود و خانوادهاش را از حاجآقا میپرسید. بعدازآن روز رفتار کاظم با اسرای ایرانی بهویژه شهید ابو ترابی بسیار خوب بود تا اینکه روزی قرار شد آقای ابو ترابی را به اردوگاه دیگر منتقل کنند. کاظم بسیار دلگیر و گریان بود، به هر نحوی بود سوار ماشینی شد که آقای ابو ترابی را به اردوگاه دیگری منتقل میکرد.»
لازم به ذکر است ماهنامه شاهد نوجوان به سردبیری و مدیرمسئولی محبوب شهبازی منتشر میشود.
شماره 150 شاهد کودک ویژه تیرماه 1397 نیز با عناوین کار کی بود، تخممرغ عروسکی، نماز، سوغاتی، امتحان عالی، نقاشی روی کاغذ سیاه و مامان پنیری به همت گروه مجلات شاهد با مطالبی جذاب و خواندنی برای گروه سنی کودکان منتشرشده است.
منبع: ایثار
ارسال دیدگاه