مردان کوچک «اردوگاه اطفال»+ عکس

به گزارش کودک پرس ، «ماجرای «آن بیست و سه نفر» اتفاقی است که نمونه‌اش در هیچ جنگی رخ نداده است» این نخستین جمله از کتاب خاطرات احمد یوسف‌زاده است که جلد دوم آن چندی پیش از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است. کتاب داستان زندگی نوجوانانی است که در اسارتگاه‌های عراق به‌ یک‌باره بزرگ شدند. داستان روزهای 400 نوجوان است که روزی از اسارتگاه‌های مختلف عراق منتقل شدند به «اردوگاه اطفال»؛ نوجوانانی که همگی بین 17 تا 20 سال سن داشتند.

این کتاب تنها روایت یک نفر از مردان کوچکی است که دوران نوجوانی‌شان را در اسارتگاه‌ها گذراندند. کتاب با جمله‌ای معروف از ابوالفضل بیهقی، صاحب کتاب ارزشمند «تاریخ بیهقی» آغاز می‌شود: «و من که این تاریخ پیش گرفته‌ام التزام این قدر بکرده‌ام تا آنچه می‌نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». یوسف‌زاده برای آنکه روایتی مستند و جامع‌تر در کتاب حاضر ارائه دهد، در کنار ثبت خاطرات خود، به سراغ برخی از اسرایی که در دو سال 1362 تا 1364 در اردوگاه‌های رمادی یک و دو مشهور به «اردوگاه اطفال» بودند، به گفت‌وگو پرداخته است. با این اثر، او سه سال از هشت سال اسارت خود را روایت کرده است.

 

 

«اردوگاه اطفال» روایت‌های کوتاه و خواندنی از دوران اسارت یوسف‌زاده را شامل می‌شود که در دو فصل تدوین و ارائه شده است. انتشار آثاری که در حوزه ادبیات اسارتگاهی نوشته شده‌اند، در سال‌های گذشته رشد بیشتری داشته و توانسته چهره جدیدی از ادبیات دفاع مقدس را به تصویر بکشد. کتاب‌هایی که فارغ از هرگونه شعارزدگی توانسته‌اند چهره خشن و بی‌رحم جنگ را بیشتر نشان دهند و در مقابل، ظرفیت انسان‌ها را در مواجهه با این سختی‌ها. ادبیات اردوگاهی در ادبیات جنگ جهان مخاطبان بسیاری دارد، ادبیاتی که نشان دهنده تصویری بی‌روتوش از مواجهه انسان بی‌پناه با سیل مشکلات و موانع برای زنده ماندن است.

یوسف‌زاده در جلد دوم خاطرات خود سعی کرده تا با توصیف بیشتر و پرداختن به جزئیات، تصویری روشن‌تر از آنچه بر نوجوانی خود و دوستانش رفته به تصویر بکشد. علاوه بر نوع روایت، زبان راوی نیز بر جذابیت اثر افزوده است. او در خلال خاطرات تلاش دارد تا شیرین‌کاری‌ها و طنازی‌های جبهه را نیز برای مخاطب روایت کند؛ امری که شاید لازمه سن و سال شخصیت‌های کتاب است. بیان جزئیات گفتارها و رفتارهای همرزمان، علاوه بر اینکه جذابیت کتاب را بیشتر می‌کند، پیوند مخاطب را را شخصیت‌های «اردوگاه اطفال» بیشتر می‌کند.

 

 

نویسنده در مقدمه می‌نویسد: «درک بی‌باکی هفده‌ساله‌های «اردوگاه اطفال»، این روزها برای من آسان‌تر و البته عجیب‌تر از گذشته شده است. گویی حتماً باید سی و سه سال از 1363 دور بشوی تا بتوانی روحیه سلحشوری نوجوانان اسیر ایرانی را واکاوی کنی که بدانی در آن سال و سن چه کرده‌اند.

بعد از چاپ کتاب آن بیست و سه نفر، که با تقریظ ارزشمند رهبر معظم انقلاب و اقبال جامعه کتابخوان کشور و نامه محبت‌آمیز فرمانده‌ام سردار حاج قاسم سلیمانی همراه شد، وظیفه دانستم داستان اسارت هشت ساله خود و دوستانم را نیمه‌تمام نگذارم. خدا را شکر می‌کنم که توانستم دو سال دیگر از آن ماجرا را بنویسم. دو سالی که مثل هشت ماه اول، پر است از اتفاقات تلخ و شیرین و حماسه‌های باورناپذیر که آفرینندگان آن نه ارتشی‌های سرد و گرم چشیده بودند و نه پاسدارهای جان بر کف، بلکه اسیران نوخاسته‌ای بودند که حزب بعث از اردوگاه‌های اسرا انتخاب و به آن بیست و سه نفر ملحق کرد تا برنامه تبلیغ علیه ایران را با حربه «کودکان جنگ» ادامه بدهد.

 

 

بارها گفته‌ام و بار دیگر می‌گویم که اگر بخواهیم مساحت رنج اسرای ایرانی را در آوردگاه‌های هول‌انگیز اسارت حساب کنیم، خواهیم دید هفده‌ساله‌های اسیر سنگین‌ترین قسمت این بار شانه‌کش را بر دوش‌های نحیف خود حمل کرده‌اند. بر این ادعا سندی دارم که اکنون در دست شماست».

این اثر همزمان با برگزاری سی و یکمین دوره نمایشگاه کتاب تهران از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده و در چند ماه اخیر به چاپ دوم رسیده است. بخش‌هایی از کتاب به مناسبت انتشار چاپ دوم این اثر منتشر می‌شود:

ساعت ده شب بود و وقت خاموشی. هر کسی خمیرهای برشته شده‌اش را ریخت توی یک کیسه کوچک و آویزان کرد به میخ دیوار. به این نرمه‌نان‌های برشته نگاهی اگر داشتیم، چند قاشق شکر اضافه می‌کردیم و شب‌های دراز زمستان، ذره ذره با قاشق می‌خوردیمشان.

 

از راست: حمید رضایی، رضا خدایاری، مجید هرندی، مجید رنجبر و جواد معصومی

اول فروردین 1362 بود. 10 ماه تمام از اسارت ما می‌گذشت. حالا پشت لب‌هایمان سبز شده بود و روی چانه‌هایمان لایه نازکی مو درآمده بود؛ نه مثل دیگران هفته‌ای دوبار، بلکه دست‌کم هفته‌ای یک بار باید با قیچی کوچکی می‌زدیمشان تا حمید عراقی سر صف آمار شاکی نشود.

 

سربازان عراقی که محل خدمتشان بیرون از اردوگاه بود. این عکس را «سعد»، نفر دوم از سمت چپ برای آزادگان فرستاده است. او پس از جنگ به زیارت امام رضا(علیه‌السلام) آمد و با آزادگان دیدار کرد

بی‌صبرانه منتظر بودم آمار صبحگاهی را بگیرند و بعد از خوردن چای و شوربا، صدای سوت حمید عراقی بپیچد توی اردوگاه و برای اولین‌بار ببینیم هر سه قاطع با هم بیرون آمده‌اند و بتوانم آزادانه به قاطع دو که پشت قاطع خودمان بود و به قاطع سه که صد متر آن‌طرف‌تر کنار آشپزخانه بود بروم. آرزو داشتم بچه‌های آسایشگاه بیست و چهار را که سید حسام گفته بود آدم‌های مهمی هستند ببینم. در میان ان 800 نفر که در قاطع دو و سه بودند، سه نفر را حتماً باید می‌دیدم. در قاطع دو محمدحسن مفتاح که از راه دور با هم دوست شده بودیم و رفیقش محمد یزدی و در قاطع سه حسین خالصی که می‌گفتند اهل جیرفت است.

 

 

نمونه‌ای از دست‌نوشته‌های یوسف‌زاده در دوران اسارت

ما برای آدم‌های مهم آسایشگاه بیست و چهار که قبلاً ذکرشان از حمید مستقیمی، منصور محمود آبادی، حسن مستشرق و یحیی کسایی شنیده بودیم دو سوغاتی مهم از بغداد آورده بودیم: یک دفترچه شامل همه متن قانون اساسی و یک نوحه جدید آهنگران. برای آوردن متن قانون اساسی به اردوگاه هرکدام بخشی از آن را حفظ کرده بودیم. آن پنج روز اعتصاب نتوانسته بود محفوظاتمان را از یادمان ببرد. به اردوگاه که برگشتیم، نشستیم زیر پتو هرچه حفظ کرده بودیم را نوشتیم. شد یک مجموعه کامل از مواد و تبصره‌های قانون اساسی. فکر می‌کردیم اسرای آسایشگاه بیست و چهار خیلی از این سوغاتی خوششان می‌آید و تشویقمان می‌کنند.

 

 

نمایی از اردوگاه رمادی یک، قاطع 3

سوغات دوم، هدیه‌ای بود که شخصاً برای سید کمال که شنیده بودم صدای خوبی دارد آورده بودم. نوحه «سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم» که صدای آهنگران بعد از اسارت ما و قبل از عملیات رمضان خوانده بود. در زندان استخبارات بغداد، یک اسیر ایرانی با صدایی خوش این نوحه را که در ایران خیلی معروف شده بود برایم خواند و من متن و آهنگ آن را حفظ کردم. وقتی به رمادی برگشتیم، نوحه را بازنویسی کردم و نشستم به انتظار که روز عید تقدیمش کنم به سیدکمال و او برای آسایشگاهشان بخواند.

 

اردوگاه رمادی بعد از جنگ در دست سربازان آمریکایی

انتشارات سوره مهر «اردوگاه اطفال» را در 328 صفحه منتشر کرده است.

 

 

 

 

منبع: تسنیم