مخاطب ادبیات هرگز بزهکار نمی‌شود

گفت‌و‌گویمان که شروع شد وقتی به بحث ضرورت ارتباط نویسنده با احساسات دوران کودکی رسید تأکید داشت اگر هنوز هم از دیدن حیوانات ذوق‌زده می‌شوید بدان معناست که پیوندتان با روزگار کودکی‌تان قطع نشده! درست مانند خودش و کلاغی که قبل از مصاحبه دیده بود و هیجان تماشایش را می‌شد در کل زمان مصاحبه در چهره‌اش دید.

به گزارش کودک پرس ، مهدی رجبی از آن دست نویسندگانی است که آثارش حتی در همین شرایط نابسامان نشر هم از شانس به نسبت قابل قبولی برای دیده شدن برخورداراست. عمدتاً برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد و تأکید می‌کند که قضاوت درباره کتاب‌هایش به عهده مخاطبان است، مخاطبانی که با وجود سن و سال کم‌شان بی‌رحمند و بدون هیچ تعارفی با کتاب‌ها روبه‌رو می‌شوند. نوشته‌هایش در عرصه جهانی هم از شانس خوبی برای دیده شدن برخوردار بوده‌اند و برای چندین سال پیایی کتاب‌های او یا اثر برگزیده یا یکی از آثار برتر فهرست «کتابخانه بین‌المللی کودکان و نوجوانان مونیخ» شده‌اند، فهرستی که از اعتبار بسیاری در عرصه بین‌المللی برخوردار است. با وجود گذشت دو دهه از ورودش به عرصه نویسندگی کودک و نوجوان هرازگاهی هم فیلمنامه می‌نویسد، هم برای تله فیلم و هم برای سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی. برایش فرقی ندارد در کدام ژانر بنویسد.

تنها هدفش این است که با کتاب‌هایش به کودکان برای درک بهتر جهان بی‌رحمی که حاصل کارهای اشتباه ما آدم بزرگ‌هاست کمک کند. از این نویسنده کشورمان تا به امروز بیش از 25 عنوان کتاب منتشر شده که «خواهران تاریک»، «جنایتکار اعتراف می‌کند»، «ماهی‌های کف رودخانه»، «نامه‌های نیلی» و «کنسرو غول» از آن جمله‌اند. اواسط مردادماه قرار است سه گانه‌ای با عنوان «بردیا و گولاخ» از او رونمایی شود، رمانی که ماجرایش درباره پسربچه معلولی است که لکنت زبان دارد و به مرور متوجه کشف توانایی‌هایی خارق‌العاده در خودش می‌شود. به این بهانه گفت‌و‌گویی با مهدی رجبی داشتیم که مشروح آن را می‌خوانید.

 

با وجود علاقه بسیار به سینما چطور سر از داستان‌نویسی آن هم برای کودکان و نوجوانان درآوردید؟حتی تحصیلات دانشگاهی‌تان هم در مسیر دیگری بوده، کارشناسی فیلمسازی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی!
ماجرای تغییر مسیرم به سمت ادبیات به سال‌ها قبل بازمی گردد، در دوران ابتدایی عاشق نمایشنامه‌نویسی بودم، هرازگاهی هم چیزهایی می‌نوشتم و آنها را تکنفره اجرا می‌کردم. وارد مقطع راهنمایی که شدم وقتی می‌پرسیدند: می‌خواهی چکاره شوی؟ با قاطعیت می‌گفتم: کارگردان! این در شرایطی بود که حتی درک درستی از کارگردانی و حیطه‌های فعالیتش نداشتم. به دبیرستان که رسیدم تمام هدفم تحصیل در رشته سینما شد و رتبه تک رقمی کنکور را به دست آوردم، به دانشکده سینما و تئاتر رفتم اما به دلایلی یک سال بعد همان رشته را در دانشگاه صدا و سیما دنبال کردم؛ برای فوق لیسانس هم ادبیات نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس خواندم.
ورودتان به ادبیات داستانی از چه زمانی بود؟
از اوایل دهه هشتاد در کنار تلاشی که برای فیلمساز شدن داشتم، فیلمنامه انیمیشن هم می‌نوشتم، اتفاقاً اغلب انیمیشن‌هایی که نوشتم موفق به کسب جوایز جهانی شدند. از همان سال‌ها بود که به داستان‌نویسی روی آوردم، اولین کتابم که مجموعه داستانی برای بزرگسالان بود سال 82 با همکاری «نشرقصه» که هنوزتعطیل نشده بود منتشر شد. برای من که بیست و دو سال بیشتر نداشتم انتشار کتابم در مؤسسه‌ای که آثار افرادی چون شهریار مندنی‌پور و ابوتراب خسروی را منتشر می‌کرد خیلی هیجان‌انگیز بود. بعد از این کتاب، برای مدتی دست از نوشتن برداشتم، پیش خودم گفتم نویسنده شدن که تنها انتشاریک کتاب نیست، می‌دانستم باید بیشتر بخوانم و تجربه‌ام هنوز ناچیز است.
چرا ادبیات کودک و نوجوان؟
اولین کتابم که منتشر شد رگه‌هایی از سال‌های نوجوانی‌ام را در آن کشف کردم، همان وقت بود که فهمیدم نوشتن برای این مخاطبان کم سن و سال برایم جذاب‌تر است. به غیر از علاقه‌مندی شخصی‌ام، نسبت به بچه‌ها حس مسئولیت داشتم، می‌دانستم تعداد کتاب‌های خوبی که برای آنان در بازار کتاب یافت می‌شود چندان قابل توجه نیست. اغلب کتاب‌هایی که در آن سال‌ها خوانده بودم آثاری ترجمه شده و بسیار ضعیف بودند. حتی تعداد ناشرانی که تخصصی کار کودک می‌کردند هم چندان قابل توجه نبود. برخلاف برخی دوستان که می‌گویند کودک درونم من را به این سمت و سو کشاند اصلاً اعتقادی به این حرف‌های کلیشه‌ای ندارم، شاید باورتان نشود اما وقتی دست به نوشتن اثری جدید می‌زنم حتی به این فکر نمی‌کنم که قرار است کدام گروه سنی مخاطب آن باشند.
حتی در ارتباط با کار کودک؟ برای گروه سنی کودک که نمی‌توان بدون تصمیم قبلی دست به نوشتن زد!
قبول دارم، بحث کتاب‌های کودک قدری متفاوت است، چراکه نوشتن برای آنان هم از جهت مضمونی و هم ساختاری متفاوت از کار بزرگسالان است. کودکان قادر به درک برخی مفاهیم نیستند و ما باید از همان ابتدا حواسمان باشد. نکته‌ای که برخی نویسندگان بزرگسال هنوز آن را باور نکرده‌اند و گمان می‌کنند اگر در کار خود موفق نبوده‌اند می‌توانند تغییر مسیر داده و برای بچه‌ها بنویسند.این در شرایطی است که مخاطب کودک و نوجوان برخلاف تصورمان بسیار بی‌رحم و فارغ از تعارف‌های ما بزرگسالان است.
  این نگاه ساده انگارانه به تألیف آثار ادبی کودک و نوجوان از کجا نشأت می‌گیرد؟
پاسخ سؤال را می‌توان در سابقه ادبیات کودک و نوجوان کشورمان یافت که بسیار کمتر از کشورهای اروپایی است. شما اگر به دوره‌های مختلف ادبیات کودکان و نوجوان کشورمان توجه کنید خواهید دید که در دهه‌های ابتدایی رونق آن، این تصور بر نویسندگان حاکم بوده که بچه‌ها قادر به درک کیفیت آثار نیستند و می‌توان هر کتابی را به خورد آنان داد. این تصور به مرور در حال کم رنگ شدن است و نویسندگانی دریافته‌اند که زبان و واکنش‌های بچه‌ها چقدر پیچیده است.
 وقتی قبل از نوشتن توجهی به گروه سنی ندارید، اگر قرار باشد کاری برای کودکان بنویسید چطور حواستان به پیچیدگی‌های زبانی و ادبی برای این گروه از مخاطبان است؟
در ارتباط با آثاری که برای کودکان می‌نویسم ناخودآگاه پیوندی با دوران کودکی‌ام برقرار می‌شود، پیوندی که قابل تعریف نیست. ما آدم بزرگ‌ها به طور طبیعی درگیر روزمرگی‌های زندگی می‌شویم و ناخواسته کودکی‌مان را فراموش می‌کنیم. نویسنده‌ای که برای این گروه سنی می‌نویسد نباید نگاهی که در کودکی به اطرافش داشته را فراموش کرده باشد. همین که نویسنده هنوز برخی هیجانات افسار گسیخته کودکی را داشته باشد، اینکه همچنان از دیدن یک بچه گربه یا پرنده ذوق زده شود یعنی خیلی از کودکی‌اش دور نشده است.
از بحث ارتباط با دنیای کودکی که بگذریم نوشتن برای این گروه سنی را چقدر ساختارمند و نیازمند تکنیک‌های خاص می‌دانید؟
نوشتن برای بچه‌ها هم نیازمند توجه به تکنیک‌های ادبی است، منتهی اغلب نویسندگان ایرانی نوشتن را به طور غریزی فراگرفته‌اند و بهای چندانی برای این مورد قائل نیستند. نویسنده نباید هیچگاه از یادگیری و کسب تجربیات تازه بازبماند، نباید غریزی به سراغ نوشتن برود، بلکه باید بسیاربخواند و تجربه کسب کند. تلاش خود من بر انجام کار استاندارد است حالا اینکه چقدر موفق باشم را نمی‌دانم! این را باید مخاطب بگوید، آن هم مخاطبی که تعارف سرش نمی‌شود. محال است شما با مخاطب کودک و نوجوان بنشینی و آنان طبق تعارف‌های رایج بگویند که فلانی کتابت خیلی خوب بود، دست شما درد نکند و… مخاطب کودک و نوجوان به یکباره می‌گوید نه! کتاب خوبی نبود. شما اگر از جنس بچه‌ها نباشید این واکنش‌های صفر و صدی دلزده‌تان می‌کند.
 نگاهتان به مخاطب کودک و نوجوان صرفاً آموزشی است یا برای آنان سلیقه و حق انتخاب هم قائلید؟
با آثار شعار زده و تربیتی مخالفم اما معتقدم که باید برای کودکان نیازسازی کرد، نویسنده نباید دنباله روی نیاز کودک باشد. ضمن آنکه کودکان را فاقد سلیقه نمی‌دانم اما تأکید دارم که در نوشتن برای آنان باید احتیاط به خرج داد. بچه‌ها با بزرگسالان تفاوت‌های بسیاری دارند، زود شخصیت‌سازی می‌کنند. آنان جانمند پندارند، برای اشیا روح قائلند و وقتی چنین نگاهی دارند خود به خود بحث فانتزی و جادو به میان می‌آید و طبیعی است که برای چنین نوشته‌هایی اشتیاق بیشتری نشان دهند. برخی کودکان حتی تا دوران بزرگسالی هم گوشه‌ای از این ویژگی‌ها را حفظ می‌کنند.
شاید شما هم به افرادی که اشیا و وسایل‌شان را بیش از حد طبیعی دوست دارند برخورده‌اید و دیده‌اید که برخی افراد با چه اشتیاقی درباره برخی وسایل از جمله خودروی شخصی‌شان حرف می‌زنند. ممکن است حتی شنیده باشید که فلان دوستتان می‌گوید: «اصلاً ماشینم با من حرف می‌زنه. اونقدر که وقتی حالم خوب نباشه به سراغش می‌رم.» ماشینی که مصداق کاملی از نماد صنعتی بودن است حال آن فرد را خوب می‌کند. چرا؟ چون هنوز ارتباط او با نگاه کودکی و جانمند پنداری‌اش قطع نشده است.
 چرا به نیاز‌سازی و ضرورت آن برای کودکان تأکید دارید؟
چون نویسنده باید شخص هوشیاری باشد که در عین مطالعه بسیار، حواسش به وجوه مختلف جهان اطرافش نیز هست. مگر می‌شود فردی مدعی نویسندگی باشد اما از اطراف خود غافل باشد و نداند که جنگ چه بر سر برخی ملت‌ها آورده است! کودکان و نوجوانان گذشته از اینکه خود برخوردار از درک و سلیقه هستند اما به هر حال مقهور جهانی هستند که ما آدم بزرگ‌ها ساخته‌ایم. باید کم کم به بچه‌ها نشان بدهیم که چه اتفاقاتی در انتظار آنهاست و حتی آنان را برای مقابله با این بدی‌ها آماده کنیم.
آیا باید برای نویسنده کودک و نوجوان نقش مصلح اجتماعی قائل باشیم؟
نه و اتفاقاً تأکید می‌کنم که نویسنده مصلح اجتماعی نیست، منتهی وقتی برای مخاطب کودک و نوجوان می‌نویسید باید کم کم او را با دنیای اطرافش آشنا سازید.در این دنیای بی‌رحم نمی‌توان بچه‌ها را تنها گذاشت، کتاب در چنین شرایطی می‌تواند به کمک آنان بیاید. افرادی که کتاب می‌خوانند و اهل رمان هستند احساس همدردی بیشتری نسبت به سایر افراد دارند. درک بهتری از درد و رنج دارند، حتی می‌توان گفت که مهربان‌تر هستند. در قالب داستان می‌توان کودکان را همراه با شخصیت‌های داستان‌ها و رمان‌ها کرد، از این طریق می‌توان امیدوار شد که در آینده حتی رفتار بهتری با همنوعان خود داشته باشند؛ چراکه از کودکی درد و رنج افرادی که مبتلا به مشکلات متعدد بوده‌اند را درک کرده‌اند. فردی که از کودکی با کتاب انس گرفته  طبعاً حتی مسئولیت‌پذیری بیشتری در خصوص وقایع جامعه و کشور خود حس می‌کند. این نگاه درست برخلاف تصورات حاکم در دهه‌های ابتدایی انقلاب و شعارزدگی آثار ادبی کودک و نوجوان است. بواسطه همین نگاه و از سویی فرهنگ قالب بر دهه پنجاه است که همه وجوه زندگی ما ایرانیان سیاست زده شده است.
با وجود آنکه آثار شاخصی از دهه‌های پیش از انقلاب، همچون صادق چوبک، بزرگ علوی و جلال آل احمد برای ما باقی مانده اما نمی‌توان منکر این شد که بر نوشته‌های همه آنان ایدئولوژی غلبه دارد. هر چند که ایدئولوژی هم بخشی از ادبیات بزرگسال است اما این ویژگی بر تمام آثار آن سال‌ها اثر گذاشته است. در ادبیات کودک آن سال‌ها با وجود آنکه افرادی همچون چوبک دست به خلق داستان‌های خوبی زده‌اند اما در آثارشان تفکرات چریکی موج می‌زند و به اثر تزریق شده است. نویسندگان آن سال‌ها گمان می‌کردند باید نسلی مبارز تربیت کنند و زمان بسیاری گذشت تا اهالی قلم از این تفکر فاصله گرفتند.
‌‌ ترجمه چقدر در این تغییر نگاه مؤثر بود؟
تأثیر بسیار مهمی داشت چراکه نشان داد دیگران در این حوزه مشغول خلق چه آثاری هستند. نویسندگان کودک و نوجوانمان کم کم متوجه شدند که بچه‌ها قبل از هر کاری ابتدا باید کودکی کنند. نباید آنان را با ادبیات شعارزده گرفتار سیاست و دنیای بزرگسالی کرد. بچه‌ها تنها پانزده-16 سال برای کودکی کردن فرصت دارند و ما نباید با آثار پیام زده آنان را به دنیای بزرگسالی پرتاب کنیم. در ادبیات کودک و نوجوان مرتکب خطاهای بسیاری شده ایم، نسل قبل از انقلاب گرفتار تفکرات چریکی شدند و به آنان ضرورت مبارز بودن تزریق شد و کودکان بعد از انقلاب هم با ادبیات اندرزگو و شعارزده از کتاب بیزار شدند. نویسندگان متوجه شده‌اند که کودکان را نباید مخاطبانی منفعل دانست که نیازمند تزریق تفکرات ما هستند. ادبیات امروز در تلاش است تا ضمن سرگرمی و بیان حرفی که برای مخاطب دارد او را از مطالعه دلزده نکند. کتاب به کودکان برای تجربه بی‌خطر اتفاقات دنیای اطرافش کمک می‌کند.
 چرا برخی نویسندگان گرفتار خلق داستان‌هایی شده‌اند که یادآور خاطرات کودکی خودشان است؟
 شاید گمان می‌کنند خاطرات شیرین کودکی آنان برای دیگران هم جذاب است، این در حالی است که داستان مادربزرگ و کدو تنبل دیگر به آن شکل قدیمی اش، برای بچه‌ای که غرق انواع تکنولوژی‌های ارتباطی است جذابیت چندانی ندارد. ساختار اجتماعی امروز تفاوت بسیاری با چند دهه قبل پیدا کرده، امروز دیگر خبری از آن خانه‌های قدیمی که پدر و مادری با بچه‌ها، دامادها و عروس‌هایشان زندگی می‌کردند نیست، بچه‌ای که با فشار یک دکمه تبلت با پسرخاله‌اش در آن طرف دنیا حرف می‌زند قصه‌ای که در این فضا باشد ، نمی‌پسندد و حتی درک نمی‌کند. باید حواسمان باشد که با ادراک خودمان به سراغ دنیای آنان نرویم. با این حال متأسفم که بگویم تنها سه – چهار درصد از نویسندگان امروزی متوجه این تغییر اجتماعی شده‌اند، برای اغلب آنان ترک آن نوستالژی‌ها دشوار است.
‌‌ بخشی از نویسندگان کودک و نوجوان از نسل جوانند، نسلی که تغییرات امروزی را درک کرده، پس چرا باز هم می‌گویید تنها چند درصد!
چون نوشتن برای کودکان خیلی سخت است، درک مخاطب امروز آنقدر کار سختی است که مستلزم مطالعه بسیار است. در شرایطی که درصد کمی از نویسندگان مان حواسشان به تغییرات اجتماعی و چگونگی داستان نوشتن برای بچه‌ها هست ممیزی هم راه همان تعداد اندک را سد کرده. سن اعتیاد به زیر دوازده سال رسیده آن وقت هنوز برخی ممیزان می‌گویند چرا یکی از شخصیت‌های این داستان فلان کار را کرده! به این دوستان باید گفت که مخاطبان امروز به لطف شرایط اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی دیگر آن خواننده چشم و گوش بسته نیستند. در برخورد با چنین مخاطبانی باید مطالعات روانشناختی و جامعه شناختی داشت وگرنه سر از ناکجاآباد درمی‌آوریم. تا شناخت درستی از این دنیای کودکانه نداشته باشیم با همان تصور که بچه درک و سلیقه خاصی ندارد دست به خلق آثارمان می‌زنیم. این افراد به بچه‌ها نگاه مکتب خانه‌ای دارند، بچه‌ای که برای رسیدن به دنیای بزرگسالی شتاب دارد با داستان‌های چند نسل قبل راضی نمی‌شود. البته این شتاب هم صحیح نیست و حاصل جهانی است که ما برای آنان ساخته‌ایم.
‌‌ نویسنده در این شرایط چه کاری از عهده‌اش برمی‌آید؟
اگر مسئولان ارشاد دست اهالی کتاب را بازبگذارند ما هم می‌توانیم در حد توان کودکان را متوجه آسیب‌های جهان اطرافشان کنیم. هرچند که فضای ممیزی قدری بهتر شده و شاهد کاهش نگاه‌های سلیقه‌ای هستیم، اما هنوز تا شرایط مطلوب فاصله داریم. مسئولان هم به مرور فهمیده‌اند که با نادیده گرفتن آسیب‌هایی نظیر اعتیاد نمی‌توان آنها را حذف کرد و باید از هر ابزاری از جمله کتاب در جهت بهبود وضعیت کمک گرفت. بعد از مدت‌ها رمانی با عنوان «زیرنور ماه شیشه‌ای» به ترجمه «کیوان عبیدی آشتیانی» منتشر شده که در آن بحث اعتیاد مطرح است، دختر 15- 14 ساله داستان گرفتار مواد صنعتی می‌شود و در این بین تنها کسی که او را از تباهی نجات می‌دهد پدرش است. حالا شرایط این داستان را در کشور خودمان تصور کنید، اینجا کسی خلاف کند او را طرد می‌کنند، در صورتی که پدر و مادر تا پایان عمر فرزندشان مسئول حمایت روحی او هستند. بخشی از این مسائل را می‌توان با کتاب حل کرد. می‌توان از این قبیل آثار درس گرفت و به فراخور شرایط و فرهنگ خودمان داستان‌ها و رمان‌هایی با این مضمون‌ها نوشت.
‌‌ با این تفاسیر ارزیابی‌تان از وضعیت فعلی ادبیات کودک و نوجوان چیست؟
توقع چندانی از ادبیات ندارم، چراکه می‌دانم اگه قرار باشد کتاب‌های کودک و نوجوانمان را با آثار منتشر شده در کشورهایی همچون آلمان یا اتریش مقایسه کنم (که اصلاً قیاس درستی نیست) باید حواسم به این باشد که پیشینه داستان‌نویسی آنان خیلی بیشتراز ماست. به همین خاطر مقایسه‌ای انجام نمی‌دهم و نسبت به شرایط خودمان قدری خوشبین هستم. با وجود همه نقدها و گلایه‌هایم نمی‌توانم منکر آثار شاخصی باشم که هرازچندی در این عرصه شاهد انتشار و درخشش آنها هستیم. امروز شاهد فعالیت نسلی از نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان هستیم که ارتباط بیشتری با مخاطبان خود دارند. نسل قبل به هر چیزی که مخالف تفکراتشان بود نگاه سلبی و به اصطلاح ساتوری داشتند.
با آثار نویسندگان، جزمی برخورد نکنیم و تا به اثری مخالف تفکراتمان برمی خوریم نگوییم که‌ ای وای این کتاب فلان است و بیسار! ادبیات کسی را بزهکار نمی‌کند، کسی را نمی‌کشد، آنقدر که مواد مخدر و ناهنجاری‌های اجتماعی و اخلاقی به بچه‌ها آسیب می‌زنند کتاب هیچ کاری با آنان ندارد. خوشبختانه قدری از این قبیل تفکرات جزمی عبور کرده‌ایم. باید صبور باشیم، راهمان را ادامه بدهیم تا کمبودها و ضعف هایمان را کشف کنیم. به سلیقه نوجوانان توجه کنیم و از قبول این واقعیت که آنان هم به خواندن رمان‌های عاشقانه و حتی ترسناک علاقه دارند نترسیم.
‌ به خاطر اطلاع از همین علاقه مندی‌های نوجوانان است که به سراغ ژانر وحشت رفته اید؟
برای من این طور نیست که بگویم چون بچه‌ها ژانر وحشت را دوست دارند من هم چیزی می‌نویسم که آنها را بترساند! زمان تألیف داستان‌ها و رمان هایم اصلاً به اینکه قرار است آنها را برای چه کسی و چه ژانری بنویسم فکر نمی‌کنم. به‌عنوان نویسنده دنبال تألیف اثری هستم که مخاطب آن را بخواند، اگر بزرگسالان کتاب نوجوانی را بخوانند و بگویند به درد نمی‌خورد واقعاً باید دور آن را خط کشید.
‌‌ با این گفته شما که رده‌بندی سنی کتاب‌ها بی‌معنا می‌شود!
در تمام دنیا رده‌بندی سنی برای رعایت یکسری خطوط قرمز و محدودیت‌های ناگفته است. بحث نویسندگان کودک که به کل فرق دارد اما وقتی پای مخاطب نوجوان به میان می‌آید باید حواسمان باشد که برای نوجوانان یکسری مسائل را بی‌پرده مطرح نکنیم. از همین رو است که معتقدم شاید هر کار بزرگسالی مناسب نوجوانان نباشد، اما اغلب آثار نوجوان اگر داستان و ساختار درستی داشته باشند برای بزرگسالان هم جذاب هستند، چون در ادبیات داستانی یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های آثار این دو گروه، خط قرمزهایی است که گفتم. وگرنه مگر
«هاکلبری‌فین» برای نوجوانان نوشته شده! اما این داستان «مارک تواین» برای هر دو گروه جذاب است.در میان داستان‌های ایرانی‌ها همچنین نمونه‌هایی داریم، وقتی هوشنگ مرادی کرمانی مجموعه «قصه‌های مجید» را نوشت اصلاً دنبال خلق کتابی برای نوجوانان نبود. اما از خواندن آن هم نوجوانان لذت می‌برند و هم بزرگسالان.
‌‌ نگفتید چرا انتخاب شما ادبیات وحشت و فانتزی بوده؟
از اینکه من را نویسنده‌ای فعال در ژانر وحشت می‌دانند تعجب می‌کنم! شاید هرازگاهی که دست به خلق داستان‌ها یا رمان‌ها می‌زنم که برخی نشانه‌های ژانر وحشت در آنها وجود دارد اما همان‌ها هم با هدف از قبل مشخص شده به ذهنم نیامده‌اند. تألیف هر کتابی باید با تجربه زیستی افراد همراه باشد، در ارتباط با ادبیات فانتزی چنین نگاهی دارم و اگر ردپای آن را در نوشته هایم می‌بینید بواسطه همین بحث تجربه زیستی است. ژانر وحشت، آثاری که من مهدی رجبی یا دیگر دوستان می‌نویسیم نیست، دریاچه ارومیه ای است که چیزی به خشک شدنش نمانده، طبیعی است که رو به نابودی‌ است، ژانر وحشت کاهش سن اعتیاد و فحشاست.
برای همین است که می‌گویم نباید اینقدر به ادبیات ایرادات الکی بگیریم. بگذارید درباره فجایعی که اطرافمان رخ می‌دهد در ادبیات حرف بزنیم تا شاهد اتفاق تلخی همچون ماجرای آن مدرسه پسرانه نباشیم. با هر تفکری که باشیم بچه‌های همه ما در همین محیط و اجتماع زندگی می‌کنند، برای همین بهتر است به‌جای تربیت گلخانه‌ای بچه هایمان، با ابزارهایی همچون کتاب آموزش و آگاهی دادن به آنان را آغاز کنیم. طوری کتاب بنویسیم که اگر کودک معلولی آن را خواند بداند که تنها او نیست که چنین شرایطی دارد و حتی در آن شرایط هم موفق می‌شود.
وقتی یکی از قهرمان‌های داستان اختلال اوتیسم داشته باشد، بچه‌ها با او همذات پنداری می‌کنند و اگر در مدرسه با چنین همکلاسی‌هایی روبه‌رو شوند به جای تمسخر، او را درک می‌کنند. ادبیات هنری است که قادر به‌همراه کردن آدم‌ها با یکدیگر است. نویسنده در خلال خلق آثار خود قادر است کودکان را برای مدیریت جهانی مهربان‌تر آماده سازد. شما اگر فردا پس فردا از خشک شدن تالاب انزلی به کودکی که با چنین کتاب‌هایی بزرگ شده بگویید او همچون ما خنثی عمل نمی‌کند، شک نکنید که درصدد حل این مشکل برمی‌آید. چون اینها را از بچگی یاد گرفته، نویسندگان خارجی چنین کاری را انجام داده‌اند.
منبع: ایران