لزوم ایده یابی نویسنده های کتاب کودک

نویسنده کودک و نوجوان دربارۀ چگونگی سوژه‌یابی برای نوشتن قصه گفت: من معمولاً وقتی می‌خواهم سراغ پیداکردن ایده یا سوژه بروم از خودم شروع می‌کنم چون به نظر من ایده‌ها همیشه وجود دارند و این ما هستیم که باید آنها را پیدا کرده و از آنها استفاده کنیم.

به گزارش کودک پرس ،مجید راستی در نشست مجازی کارگروه نقد و بررسی داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان گفت: برای یافتن سوژه معمولاً اول به سراغ تخیل می‌روم و از آن زاویه به موضوعات مختلف فکر می‌کنم؛ به آنها نزدیکتر می‌شوم؛ آنها را مطالعه یا مشاهده می‌کنم و سعی می‌کنم از درون آنچه وجود دارد چیزی پیدا کنم که به درد نوشتن قصه بخورد.

وی افزود: من برای هر چیزی تعریف شخصیتی قائل می‌شوم؛ چرا که به اعتقاد من هر یک از تصاویر و واژه‌ها شخصیت دارند و این ما هستیم که باید سعی کنیم با خلق شخصیت‌های تازه چه از مفاهیم و چه از ظواهر به قدری به آنها نزدیک شویم که آن ایده و سوژه و فکر متعلق به خودمان شود.

راستی دربارۀ مکانیزم عمل برای سوژه‌های سفارشی ناشران، یادآور شد: سفارشی کارکردن گاهی این را می‌رساند که نویسنده از خودش مایه نمی‌گذارد و باید ببیند طرف سفارش‌دهنده چه می‌خواهد و من فکر می‌کنم اگر ناشر به کسی سفارش می‌دهد به این مفهوم است که بگوید در فلان زمینه بیشتر کار کنید و ما در آن زمینه با توجه به همه موضوعات و پیام‌های تکراری یک شکل و نوع تازه به وجود می‎آوریم و این شکل جدید است که کار را قابل توجه می‌کند. بنابراین نویسنده باید چه در زمینه‌هایی که از او می‌خواهند و چه در موضوعاتی که خودش به سراغ آنها می‌رود، آن فکر را با شخصیت تازه متعلق به خودش کند. به همین دلیل نویسنده باید همیشه سعی کند در ردیف اول کلاس یادگیری بنشیند تا بتواند به پیشرفت بی‌پایان ادامه دهد.

عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در بخش دیگری از این نشست با اشاره به این موضوع که هنگام سوژه‌یابی ذهن باید به آرامش و حرکت درونی برسد تا نویسنده را از لایه‌های تاریک ذهنی بیرون کشیده و به نقطه‌ای از شعف برساند، افزود: من در چنین مواقعی به دنیایی از قصه وارد می‌شوم که در آنها به نوعی رنگ، بو، روشنی، حرکت، فکر و تخیل هست و حتی گاهی با کار ساده‌ای مثل سؤال‌سازی این حس را تقویت می‌کنم. من سعی می‌کنم سؤال‌هایی بسازم که واگرا باشد نه همگرا. سؤال‌های همگرا سؤال‌هایی هستند که ما را به یک جواب می‌رسانند و مثل اینکه پایتخت ایران کجاست که همه به آن یک جواب می‌دهند. اما سؤال‌های واگرای چندین جوابی باعث بازشدن گره‌های ذهن می‌شوند و این کار را حتی برای انتخاب نام قصه هم می‌توان انجام داد. مثلاَ اگر باران نمی‌بارید چه اتفاقی می‌افتاد؟ که هر کسی برای آن یک جواب دارد.

خالق مجموعۀ ماجراهای علی کوچولو در بخش دیگری از سخنان خود دربارۀ جایگاه ایده در داستان کودک گفت: بچه‌ها عاشق تکرارند؛ چون در هر تکراری شناختی تازه نسبت به قصه پیدا می‌کنند و هر بار قصه را می‌شنوند چیز تازه‌ای از آن کشف می‌کنند. به همین دلیل است که دوست دارند قصه‌های شنیدنی مورد طبع خود را بارها و بارها بشنوند. بنابراین تکرار فوق‌العاده مهم است و این اهمیت در رشد مخاطب خودش را نشان می‌دهد. اما ایده، بخشی از کار است و اگر نویسنده نتواند یک ایدۀ خوب را به قصه تبدیل کند آن ایده جایگاه خودش را از دست می‌دهد.

راستی افزود: اگر در قصه هر چیزی به درستی در جای خود قرار بگیرد، آن مجموعه از هر نظر دلنشین خواهد بود. ایده به اندازۀ زبان و زبان به اندازۀ بازی با کلمات و بازی با کلمات به اندازۀ خلق شخصیت مهم هستند. ایده قدم اولی است که اگر بتوانیم با آن فضایی ایجاد کنیم که مخاطب وجودش را یکپارچه در اختیار شنیدن قصه قرار دهد، می‌توان گفت قصه موفق بوده است و در غیر این صورت ایده هم مثل هر چیز دیگری دور ریخته خواهد شد.