به گزارش کودک پرس ،رفیع افتخار: قدیمها مینشستیم بغل دکه روزنامهفروشی، زل میزدیم به انتهای خیابان و لحظهشماری میکردیم تا آن مرد روزنامهفروش از راه برسد، تا با عطش سیریناپذیر بوی کاغذ را قورت بدهیم، در دنیای قصه و شعر غوطه بزنیم و کلمات کیهانبچههایش را ببلعیم. آن وقتها پول توجیبیمان را میدادیم کتاب کرایه میکردیم و با بازیگوشیهای باد میان کاغذهای کاهی کتاب و روزنامه روزگارمان را خوش میگذراندیم!
چه زود! آن ایام برفت و پا به روزگاری گذاشتیم که عدهای برای چرایی شمارگان پایین و اسفناک کتاب و خیل جمعیت بیاعتنا و بیگانه با مطالعه استدلال چوبین میآورند: «کتاب پیر و فرتوت و قدیمی شده… کتابِ کاغذی از نفس افتاده و زمینگیر شده…» و درنهایت، شاید از سر تفرعن، شاید هم دلسوزی سر تکان داده و بگویند: «مزار کتاب صدهزاران بار سبز باد!»
این گروه ورود تکنولوژی را مرادف با میرایی فرهنگ مکتوب دانسته و بر خود فرض مسلم میپندارند! البته، در مقابل این سوال مهم که: چرا کتابها در کشورهای صاحب تکنولوژی در تیراژهای میلیونی چاپ و به فروش میرسند سکوت اختیار میکنند! یا دیگر که، به روز نبودن نوشتههای نویسندگان وطنی را به چالش کشیده و روایتهای نوستالژیک آنها را به دور از واقعیتهای زمانه میدانند.
چه چاره! امروزه به هزار و یک دلیل کتاب نازنین و عزیز مهجور مانده! گویا چارهای نیست جز اینکه از بزرگترها امید برگرفت و آنها را با رویاهای روزمرگی و تکرار روزانههایشان تنها گذاشت.
گویا چارهای نیست جز اینکه به نسل آینده، به کودکان و نوجوانان این مرز و بوم دل بست و لذت و شهد بینظیر مطالعه را در جانشان فشاند. شهدی ماندگار که همیشه بماند و هیچگاه از یاد نرود.
ارسال دیدگاه