داستان دختر نوجوانی که میخواهد با کسی حرف بزند
نوجوانان میتوانند در تعطیلات آخر هفته رمان «با بچهها که کسی حرف نمیزند» نوشته کیرستن بویه را بخوانند و با مشکلات خانوادگی یک دختر نوجوان آشنا شوند.
به گزارش کودک پرس ، نوجوانان میتوانند در تعطیلات آخر هفته رمان «با بچهها که کسی حرف نمیزند» نوشته کیرستن بویه که بهتازگی با ترجمه کتایون سلطانی از سوی بخش کودک و نوجوان نشر چشمه (کتاب چ) منتشر شده، را بخوانند و با مشکلات خانوادگی دختر نوجوانی که میخواهد با کسی حرف بزند، آشنا شوند.
نویسنده این کتاب، در ۲۶فصل، زندگی دختری به نام شارلوته و خانوادهاش را برای بچههای گروه سنی (ج) به تصویر میکشد که زندگی خوب و آرامی در روستا دارند تا اینکه کمکم مامان شارلوته، غمگین و افسرده گوشهای دراز میکشد و به کارهای خانه رسیدگی نمیکند و شروع به پیچیدن به پروپای دخترش میکند و سرش فریاد میکشد. بابای شارلوت هم از این وضع عصبانی است. بین بابا و شارلوت اینسوال مطرح میشود که برای مامان چه اتفاقی افتاده است؟ شارلوت به ایننتیجه میرسد که باید درباره مشکل خانوادهاش با کسی حرف بزند اما کسی که با بچهها حرف نمیزند.
کیرستن بویه، نویسنده آلمانی این کتاب، متولد ۱۹۵۰ در هامبورگ است. او که دکترای ادبیات دارد، از نویسندگان موفق ادبیات کودک و نوجوان آلمان محسوب میشود. کیرستن بویه ابتدا در دبیرستان کار میکرد اما پس از آنکه سرپرستی یک کودک را پذیرفت، از کار در دبیرستان دست برداشت و به نوشتن رو آورد و نخستین کتابش با عنوان «پائوله، ستاره بخت بود» را منتشر کرد. او اکنون بیش از ۸۰ کتاب برای بچهها نوشته و جوایزی مثل صلیب افتخار آلمان، جایزه کتاب سال آلمان، جایزه صلح گوستاو هاینِمان، جایزه ادبیات اتریش و جایزه لاواش کیلی سوییس را دریافت کرده است.
کتایون سلطانی، مترجم کتاب هم متولد سال ۱۳۳۵ در تهران است. او که دانشآموخته رشته فنی و مهندسی کشاورزی است، ۱۴ سال است ترجمه ادبیات آلمانی را شروع کرده و تاکنون بیش از 40 کتاب ترجمه کرده و بیشتر هم روی آثار ادبیات کودک و نوجوان متمرکز است.
داستان اینگونه آغاز میشود:
«به خانه که برگشتم، اولش کسی در را به رویم باز نکرد. هی زنگ زدم و زنگ زدم، اما بیفایده بود و از خانه هیچ صدایی نمیآمد. بعدش خانه را دور زدم و تندتند به در تراس مشت کوبیدم، اما همچنان هیچ خبری نشد.
یواش یواش داشتم از کوره در میرفتم. به نظرم این یک کار را دیگر میشد از مامان انتظار داشت؛ اینکه دست کم وقتی از مدرسه میآیم، خانه باشد و در را به رویم باز کند! خداییاش این یک کار را که میتوانست بکند، مامانخانمی که دیگر دست به هیچ کاری نمیزد و این اواخر مدام آبرویم را پیش مردم میبرد.
نشستم روی پادری جاو خانه و فکر کردم اصلا شاید بهتر باشد بلند شوم و بیخبر بروم منزل لولا اینها. برای آنکه وقتی مامان برمیگردد خانه و میبیند من نیستم نگران شود و از ترس هول کند.»
بخش کودک و نوجوان انتشارات چشمه (کتاب چ)، کتاب «با بچهها که کسی حرف نمیزند» را در ۱۴۸ صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۴ هزار تومان منتشر کرده است.
منبع: ایبنا
ارسال دیدگاه