خلق خاطرات خوشایند از مسجد برای کودکان

با توجه به این‌که داشتن یک خاطره خوشایند از مسجد در دوران کودکی می‎تواند علاقه به مسجد را در کودکان حتی در دوران نوجوانی، جوانی و بزرگسالی تقویت کند لذا می‎طلبد مادران مراقب باشند اولین ورود کودک به مسجد همراه با یک خاطره خوشایند باشد.

به گزارش کودک پرس ، واژه‎ مسجد، جمعاً ۲۸ بار در قرآن‌كريم ذكر شده كه در ۲۲ مورد به‌صورت مفرد و در شش مورد ديگر، به‌صورت جمع آمده است.در اين آيات، به اهميت و جايگاه رفيع مسجد در اسلام، پاره‌ای از احكام مسجد و مسجدالحرام و احكام خاص آن، مسجدالاقصی و مسجد اصحاب كهف، اشاراتی شده است.
البته، آيه‌های ديگر نيز در قرآن درباره‎ مسجد و اهميت آن آمده است كه هرچند لفظ مسجد در آن‌ها نيامده است، ولی بنابر مفهوم اين آيات و گفته‎ تمامی مفسران، می‌‌توان در مورد مساجد، اين آيات را نيز ذكر كرد.
از مسجد به‌عنوان خانه خدا یاد می‎شود خانه‌ای که هرچند در دسترس همه ماست ولی بهره لازم و کافی را از این مکان‌های مقدس و خانه‌های خدا نمی‎بریم و شاید اتفاق افتاده باشد که برخی از افراد سال‌های سال گذرشان به مسجد نمی‌خورد و این موضوع به این برمی‌گردد که ما نتوانسته‌ایم جایگاه واقعی مسجد به‌عنوان خانه خدا را به‌درستی معرفی کنیم و یا این‌که شیوه‌های جذب درست افراد به مسجد را بلد نیستیم.
هریک از ما یک روز را در زندگی داشته‌ایم که اولین ورودمان به مسجد بوده حال این ورود ممکن است با یک خاطره خوشایند همراه باشد یا یک خاطره ناخوشایند البته نمی‌توان گفت که ورود به خانه‌ای که می‎توانی در آن پروردگارت را صدا بزنی با او درددل کنی او را بخوانی ناخوشایند باشد حال شاید موضوع و علت ورودمان ناخوشایند بوده و این باعث شده تصور ما از مسجد همان تصور ناخوشایند و یا خوشایند باشد.
باوجودی‎که دوران کودکی و خردسالی یک دوران مهم است که می‎تواند علاقه به مسجد در ذهن کودک نقش ببندد اما متاسفانه بسیاری از مادران نسبت به این مسئله آگاهی لازم و کافی را ندارند.

 

اجازه ندهیم فرزندان‌مان با مسجد بیگانه باشند
با توجه به این‌که کودکان به‌تنهایی نمی‎توانند در خلق یک خاطره خوشایند از مسجد برای خودشان پیشقدم باشند می‎طلبد مادران با مرور اولین خاطرات خود از مسجد به‌ویژه خاطرات دوران کودکی تلاش کنند یک خاطره خوبی از مسجد برای فرزندشان خلق کنند چراکه اگر کودک ما یک خاطره خوشایند از مسجد داشته باشد ولو با دادن یک شکلات و یا شیرینی و یا هدیه کوچکی به او، می‎توان رفتن به مسجد را برایش خوشایند کرد و مانع بیگانگی آن‌ها با مسجد شد.
مهتاب یک بانوی ۴۳ ساله است که درباره خاطرات اولین ورودش به مسجد که در دوران کودکی رخ داده می‎گوید: خانه خاله من نزدیک مسجد بود من همیشه می‎دیدم در بین خانه‌های اطراف خانه خاله یک خانه بزرگ هست که دو در دارد شکل و شمایلش با بقیه خانه‌ها فرق دارد، بیشتر ساعات درش بسته بود کسی داخل و یا خارج نمی‎شد چون من یک کودک بودم و ظهرها و شب‎ها اجازه بیرون آمدن نداشتم پس هیچ‌گاه ندیده بودم کسی وارد آن خانه شود و یا از آن خارج شود.

او می‎گوید: فکر کنم یک روز عصر ماه رمضان بود من خانه خاله بودم با دخترهای خاله و دختر بچه‌های اطراف خانه خاله بازی می‎کردیم که یکی از بچه‌ها داخل آن خانه بزرگ شد و گفت از این در وارد می‎شویم و از در دیگرش خارج می‎شویم ما هم به‌دنبالش وارد آن خانه شدیم دیدیم عده‌ای خانم با چادرهای سفید به صف نشسته‌اند یکی‌از آن‌ها آمد همه بچه‌ها را بیرون انداخت و گفت این‌جا جای بازی نیست بروید داخل کوچه بازی کنید و این تصویر در ذهن من ماند.
این بانوی لرستانی اضافه کرد: بعدها که کمی بزرگ‌تر شدم متوجه شدم اسم آن خانه بزرگ مسجد است و آن زن‌ها و مردها برای خواندن نماز آن‌جا جمع می‎شوند الان می‎گویم کاش آن روز آن خانم ما بچه‌ها را از مسجد بیرون نمی‌انداخت و اجازه می‎داد کمی بمانیم شاید خاطره‌ام خوشایندتر می‌‏شد.

الهه نیز یک بانوی خرم‎آبادی است او وقتی خاطراتش از مسجد را مرور می‎کند می‎گوید نگاهم که به مسجد می‎افتد با وجودی‌که مسجد برایم عزیز است اما احساس خستگی می‎کنم او می‎گوید: در سنین چهار و پنج و شش ساله بارها و بارها من مجبور بودم در یک صف طولانی در داخل حیاط مسجد محل به‌جای مادرم در صف بایستم بعضی وقت‌ها یادم هست محرم بود به مردم سهمیه برنج یا شکر می‎دادن برای نذری و بعضی وقت‌ها هم یادم هست صف انتخابات بود مادرم من را در صف به‌جای خودش می‎گذاشت تا وقتی نوبتم نزدیک شد او خودش را برساند بارها شده بود به داخل شبستان مسجد نگاه می‎کردم که قفلی بر در آن بود و می‎گفتم کاش می‎شد من می‎رفتم داخل می‎نشستم تا آفتاب اذیتم نکند حالا با گذشت سال‌ها هر وقت از در مسجد محل می‌گذرم یاد آن صف‎های طویل در روزهای گرم تابستان می‎افتم و احساس خستگی به من دست می‎دهد.

 

مسجد فقط جای گریه و زاری نباشد
مینا از دیگر بانوان لرستانی نیز در پاسخ به این سؤال که اولین خاطره‌ای که از اولین ورودت به مسجد داری چیست، گفت: راستش را بخواهید من خاطره‌ای به یاد ندارم ولی مسجد را دوست دارم بعضی وقت‌ها هم گذرم به مسجد می‎افتد ولی موضوعی که ذهنم را به خود مشغول داشته این است که نباید ما دین‌ زیبای اسلام را فقط در قالب گریه و زاری به دنیا معرفی کنیم چون واقعاً اسلام زیبایی‎ها و شادی‎های منحصر به فردی دارد و حیف است یک طرف قضیه یعنی عزاداری و گریه و زاری‌ها را داغ داغ کنیم و طرف دیگر یعنی شادی‎ها و زیبایی‎های دین‌مان را کلاً بی‌خیال شویم.
این بانوی لرستانی اضافه کرد: راستش من خودم بارها در دعای عرفه مصلی شهرمان شرکت کردم دعای عرفه متصل به عید قربان است یعنی به فاصله چند ساعت پس از عرفه عید بااهمیت قربان را داریم پس به نظرم نیازی به این نیست در هنگام قرائت دعای عرفه گریه و زاری کنیم راستش را بخواهید من خودم هم وقتی دعای عرفه قرائت می‌شد اشک‌هایم سرازیر می‎شد تا جایی‎که اشک چشمانم مانع این می‎شد صفحه دعا را درست ببینم.
وی ادامه داد: یک‌بار که در دعای عرفه شرکت کردم هر وقت مداح الفاظ عربی دعا را می‎خواند من فقط ترجمه فارسی آن‌را می‎خواندم آن موقع بود که پی بردم واقعاً این دعا چه معنای عظیمی دارد آن‌قدر دعاها و مناجات‌های امام حسین(علیه‌السلام) با خدا زیبا و جذاب بود که باز هم من همه جملات را با گریه می‎خواندم ولی راستش این گریه با آن گریه از زمین تا آسمان تفاوت داشت چراکه من می‎دانستم برای چه سخنانی دارم گریه می‎کنم ولی آن موقع من هم فقط با گریه بقیه گریه می‎کردم شاید آن‌ها هم نمی‎دانستند برای چه گریه می‎کنند و این‌بار وقتی از مصلی بیرون زدم واقعا مثل قبل که از گریه قلبم درد می‎گرفت آن احساس را نداشتم این بار به‌خاطر زیبایی سخنان امام حسین(علیه‌السلام) که در عرفه گفته بودم قلبم سرشار از امید و خوشحالی بود که امام من چه زیبا سخن گفته.

این بانوی لرستانی که از فعالان حوزه قرآن نیز هست در بخشی از سخنانش گفت: یک مشکل ما این است که زیاد روی ترجمه دعاهایی مثل زیارت عاشورا، عرفه، کمیل، مجیر و … و حتی خود قرآن کار نکردیم شاید اکثریت مردم اصلاً نمی‌دانند این دعاهایی که بارها می‎خوانند و برایش اشک می‎ریزند چه مفهومی دارند چون زبان عربی بسیاری از ما ایرانیان ضعیف است و این یک ضعف بزرگ برای ماست.
وی افزود: من سال‌ها قبل سفری به کربلا داشتم که هم‌سفرهایم اکثراً مدیر و باسواد بالا بودند و وقتی در آن طرف مرز مامورهای عراقی جلوی اتوبوس ما را می‎گرفتند تا بپرسند چه کاره هستیم و به کجا می‎رویم کسی بلد نبود حتی چند جمله کوتاه به عربی بگوید و تنها فریادرس کاروان ما یک آقایی بود که فقط از زبان عربی یک الف و لام یاد گرفته بود و بر سر هر کلمه فارسی یک الف و لام اضافه می‎کرد مثلاً می‎گفت الما الایرانی الهستیم و این واقعاً جای تاسف داشت که یک فردی که در استان‌مان ریاست یک اداره استانی را دارد و سواد کافی هم دارد بلد نباشد یک جمله عربی بگوید.

 

فرزندان‌مان را با مفاهیم دعاهایی مثل عرفه و زیارت عاشورا آشنا سازیم
این بانوی لرستانی گفت: من بعد از بازگشبم در کلاس عربی به استاد گفتم استاد نزدیک است کارشناسی‌‎ارشد ما تمام شود از اول راهنمایی تا حالا فقط ما را محدود به قواعد عربی کردند که کاربردی برایمان ندارد نمی‎شود حالا این سال آخری در قالب درس عربی یا درس نهج‌البلاغه به جای این قواعد عربی به ما چند جمله عربی یاد بدهی که هنگام رفتن به کربلا به دردمان بخورد، استاد هم گفت: نه قانون همین است که تعیین شده است باید قواعد یاد بگیرید.
این بانوی لرستانی با یادآوری این‌که کاش می‎شد ما حداقل کودکان‌مان را با زیبایی‌های دین‌مان به‌درستی آشنا می‎کردیم، افزود: به‌نظرم نقش مهدهای کودک و پیش‌دبستانی در معرفی زیبایی‎های دین بسیار مهم است و باید مربیان این مراکز آموزش‌های لازم در زمینه مطرح کردن مباحث دینی به زبان کودکانه برای کودکان را یاد بگیرند.

وی گفت: خواهرزاده من وقتی به مهدکودک می‎رفت یک روز از مهد برگشته بود و افسرده و غمگین در گوشه اتاق کز کرده بود خواهرم علت افسردگی و غمگینی را از او پرسیده بود او هم در پاسخ گفته بود چرا به من نگفتی علی‌اصغر وقتی خیلی کوچولو بوده آب می‎خواسته آب بهش ندادن یک نیزه زدن به گلوش و اون شهید شده.خواهرم گفته بود که این موضوع رو چه کسی بهت گفته اون هم گفته بود خانم معلم بهمون گفت.به‌نظرم این معلم کار خوبی کرده ولی شاید بهتر بود کمی ملایم‌تر حرف می‎زد یا حداقل از رقیه می‎گفت و به زبان کودکانه برای بچه‌ها این دو کودک حادثه کربلا را معرفی می‎کرد.
عزت‌الله گوشه‌ای، از پیشکسوتان قرآنی لرستان نیز در رابطه با چگونگی آشنا کردن کودکان با مباحث دینی به تعریف یک خاطره پرداخت و گفت: من وقتی کودک بودم همراه تعدادی از کودکان شهر در کلاس قرآن شرکت می‎کردیم یک روز استاد بچه‌ها را کنار حوض جمع کرد یک عروسک بزرگی آورد و گفت بچه‌ها امروز می‎خواهم غسل کردن را به شما آموزش دهم و عروسک را غسل داد که همه ما ترسیدیم و خیلی از بچه‌ها پا به فرار گذاشتند در صورتی‎که این استاد می‎توانست با کمی ملایمت کودکان را جذب کلاس کند یا حداقل به‌جای غسل دادن عروسک، با استفاده از همان عروسک آموزش وضو را به کودکان می‎داد چرا که در آن دوره کودکی نیازی نبود غسل را به کودک آموزش داد.

زهرا دیگر بانوی خرم‎آبادی نیز گفت: من از مسجد خاطره‌ای که دارم این بود که بعضی وقت‌ها که از مسیر مسجد محله می‎رفتم می‎دیدم درِ مسجد باز باز است در دو طرف آن عده‌ای مرد با پیراهن‌های سیاه و غمگین ایستاده‌اند و برخی از مردان داخل می‎شوند و برخی هم خارج می‎شوند بعدها فهمیدم این مراسم فاتحه‌خوانی است او می‎گوید واقعاً دیدن این صحنه برایم در دوران کودکی غم‌انگیز بود بعضی وقت‌ها مسیرم را عوض می‎کردم تا آن همه مرد عزادار سیاهپوش را نبینم الان هم هر وقت چشمم به مسجد محل می‎افتد همان احساس غم را دارم.

 

پیوند مدرسه با مسجد فراموش نشود
ریحانه دیگر بانوی لرستانی هم می‎گوید من عاشق مسجد هستم یادم نیست اولین‌بار کی و در چند سالگی به مسجد وارد شدم ولی یادم هست در دوران دبیرستان یک بار معلم قرآن گفت فردا ظهر زودتر به مدرسه بیائید تا شما را ببرم در نمازجماعت مسجد محل شرکت کنید آن روز وقتی با همکلاسی‎هایم وارد مسجد شدیم و چادرهای سفید بر سر کردیم و نمازجماعت را در آن مسجد تازه‌ساز زیبا خواندیم برایم یک خاطره لذت‌بخش بود همیشه دلم می‎خواست به‌جای نمازخانه مدرسه دوباره ما را به مسجد نزدیک مدرسه ببرند و آن‌جا نماز بخوانیم ولی آن اتفاق خوشایند فقط یک‌بار افتاد و دیگر تکرار نشد من آرزو داشتم روزی خودم معلم شوم و این خاطره خوشایند را برای دانش‌آموزانم تکرار کنم ولی متاسفانه معلم نشدم.

تارا یک بانوی لرستانی است که شوهرش اهل اصفهان است و در تهران سکونت دارند او می‎گوید خاطرات خودم از مسجد مهم نیست من از خاطرات پسرم از مسجد کمی نگرانم، او گفت: پسرم در سنین پنج سالگی به بعد بارها به من می‎گفت من دوست دارم به کلیسا بروم .این اواخر به من گفت مادر من از مسجد می‎ترسم و این جمله او برایم یک تلنگر بود که چرا فرزند من باید از مسجد بترسد وقتی علت ترسش از مسجد را پرسیدم گفت آخه در مسجد فقط گریه می‌کنند ولی در کلیسا کسی گریه نمی‌کند گفتم مگر تو به کلیسا رفتی گفت داخل فیلم‌ها دیدم. گفتم نه در مسجد جشن هم هست گفت پس چرا وقتی عموی بابا فوت شد رفتیم اصفهان توی مسجد همه گریه می‌کردند.

این مادر ادامه داد: من چون یک فرزند دارم و در تهران قوم و خویشی ندارم مجبور بودم هر وقت برای شرکت در مجلس ترحیم دوست و یا آشنایی با همسرم به مسجد بروم پسرم را هم همراه ببرم و شاید این‌کار من یک ظلم بزرگ در حق او بوده و باعث شده او از مسجد هراس داشته باشد.
او گفت: خدا رو شکر می‎کنم که در همین ماه محرم امسال به اشتباه خودم پی بردم و پسرم که امسال در کلاس سوم درس می‎خواند را با خودم به مساجد زیبای سطح شهر بردم بعضی مساجد پذیرایی داشتند یک مسجد هم به او زنجیر دادن و او توانست چند ساعتی برای امام حسین(علیه‌السلام) زنجیر بزند و الان می‎بینم که ترسش از مسجد کم شده.
این بانوی لرستانی ادامه داد: این موضوع می‎تواند یک تلنگر برای بسیاری از مادران باشد و باتوجه به این‌که امروزه مجالس مربوط به ترحیم بخش بانوان نیز به‌جای برگزاری در منزل در مساجد انجام می‎گیرد مادران باید مراقب باشند یک خاطره ناخوشایند از ورود به مسجد در ذهن کودکانه فرزندشان نقش نبندد.

تارا اضافه کرد: متاسفانه بسیاری از ما ناخواسته و از روی غفلت در حق مسجد به‌عنوان خانه خدا جفا کرده‌ایم و می‎طلبد در این زمینه تدابیری اندیشیده شود و کودکان را در سنین کودکی با جذابیت‌های مسجد آشنا کنیم راه‌های زیادی هست که می‎تواند منجر به نقش بستن یک خاطره خوشایند از مسجد در ذهن کودک باشد این‌که جشن تکلیف‌ها را در مصلی‌ها و مساجد می‎گیرند واقعاً یک ایده خوب است کاش می‎شد عروس و دامادهای ما در کنار این همه خرج و مخارج‌های سنگین که برکت را از زندگی می‎گیرد یک مراسم نیز نذر مسجد می‎کردند و خطبه عقد خود را در مسجد می‎خواندند و برای لحظاتی شادی را برای اهل آن مسجد که چه‌بسا کودکان و نوجوانانی هم در آن باشد، رقم می‎زدند تا کودک ما تصور نکند اگر به مسجد برود فقط باید گریه کند بداند که در مسجد هم می‌شود شادی کرد و جشن گرفت.

 

تلاش همگانی برای معرفی زیبایی‎های دین اسلام به جهانیان
وی افزود: متاسفانه با وجودی‌که نام مسلمان و شیعه را بر خود داریم ولی حاضر نیستیم حتی یک قدم کوچک برای معرفی دین و مسجد برداریم و این باعث شده مساجد ما رونق لازم را نداشته باشند.
الهام یک بانوی شاغل لرستانی است او می‎گوید من هم مسجد را دوست دارم هر صبح مسیر خانه تا اداره را طوری انتخاب می‎کنم که از در مسجد محل‌مان عبور کنم و آن موقع صبح لحظه‌ای روبه‌روی در مسجد می‎ایستم و می‎گویم «سلام بر خدای خوب و مهربانم» از اول تا انتهای کوچه هم از خدا می‌خواهم من‌را موفق کند چه در زندگی و چه در شغلم.

او می‎گوید: محله‌ای که خانه ما در آن واقع است سه مسجد دارد که واقعاً شلوغی و ترافیک شبانه خیابان اجازه نمی‎دهد من که یک دختر مجرد هستم با خیال راحت و با آرامش به مسجد بروم و تا این اواخر ظهرها هم چون در اداره بودم نمی‎شد به مسجد بروم و همیشه آرزویم این بود یک خانه داشته باشم جفت مسجد تا بتوانم با خیال راحت به مسجد بروم و خدا خواست یک مسجدی در جفت اداره ما احداث شد و من به آرزوی دیرینه خودم رسیدم وقتی روزهای تعطیل در خانه هستم واقعاً دلم برای مسجد جفت اداره و چادر نماز زیبا و سبکی که در مسجد می‌پوشم، تنگ می‎شود.

او می‌گوید: امروز ما وظیفه داریم در رونق هرچه بیشتر مساجدمان تلاش کنیم چراکه واقعاً زیبنده نیست یک مسجد باعظمت و باوسعت و چند طبقه در نمازجماعت ظهر فقط چهار خانم در نمازجماعت شرکت داشته باشند.بارها شده که من وقتی از پشت سر به صف نمازجماعت بانوان مسجد نزدیک اداره‌ام نگاه می‎کنم می‎گویم خدایا شرمنده شرمنده شرمنده تو هستیم ببخش جمعیت ما خیلی خیلی خیلی کم و ناچیز است و در مسجد به این بزرگی به چشم نمی‎آئیم ولی تو همین‌ها را بپذیر بقیه بانوان محل درگیر غذا دادن به اطفال هستند.

 

 

 

 

منبع: ایکنا