خاطرات یک نوجوان بازیگوش و دردسرآفرین در جبهه+ عکس

با خواندن مشروح خاطرات متوجه می‌شویم چون تکلیف‌پذیری خوش لفظ از روی صدق و اخلاص بود، راوی توانست در موقعیت‌های بغرنج از اعجاز و کرامت معنوی حضرت حق بهره‌مند شود.

به گزارش کودک پرس ، با شروع انقلاب اسلامی در سال 57، نوجوانان ایرانی زیرچتر معنویت اسلام و پایگاهی بنام مسجد، مسیر تازه‌ای را در زندگی خود شروع کردند. انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به شکل زیربنایی و اساسی در سطح جوانان تحولی شگرف ایجاد کرد. چنانچه با تهاجم گسترده و ویرانگر عراق بعثی به مرزهای ایران خیل عظیمی از نوجوانان این مرز و بوم تحت عنوان بسیجی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شدند.

 

کتاب «وقتی مهتاب گم شد» حکایت زندگی یک نوجوان بسیجی همدانی به نام جمشید خوش‌لفظ ملقب به علی خوش‌لفظ است. این اثر قصه نیست، داستان‌پردازی و اسطوره‌سازی هم نیست بلکه واقعیتی است شبیه یک اسطوره؛ زیرا خوش‌لفظ یک قهرمان ملی است. او برای رسیدن به نام علی و راه علی(ع) از مسیر راه خون گذر کرد.

علی خوش‌لفظ کارنامه درخشانی دارد، در سال 60 در مسجد جامع شهر همدان اندیشید که جا مانده‌ای از قافله عاشورا است؛ از این رو راهی جبهه شد. در مسیر جبهه از خط مقدم با آوردن پیکر یک شهید که هم سن و سال خود بود و نامش علی بود، خود را در کالبد آن شهید می‌بیند شاید به خاطر شباهت ظاهری و سن و سالش و اینکه مثل او خود یک بسیجی داوطلب است؛ نام خود را علی می‌گذارد و در وصیت‌نامه خویش می‌نویسد: « از این پس نام من جمشید نیست، اسم من علی است، علی خوش‌لفظ. اگر کسی مرا جمشید صدا بزند، با او قهر خواهم کرد.»

خوش‌لفظ در زمان جنگ 15 سال بیشتر نداشت و بسیار بازیگوش و دردسرآفرین بود ولی با یک دوره زندگی در فضای جنگ در سیر تکامل و سلوک فردی به کمال پختگی رسید. او در طی جنگ فهمیده بود شاه کلید توفیق در عملیات دست بلدچی‌هاست از این رو عضو تیم گشت و شناسایی شد. او آموخته بود برای هر کاری باید دلیلی خداپسندانه داشت و هر چیز را براساس تکلیف شرعی نه التذاذ نفسانی انجام دهد.

خاطرات علی خوش‌لفظ در طی دوران جنگ توسط حاج‌آقا حمید حسام برادر همرزمش در جزیره مجنون در کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به رشته تحریر درآمده است. حمید حسام در قسمت «یا رفیق من لار فیق له» بیان کرده: «…طی شش ماه تازه فهمیدم که او چقدر راه عبور به عمق خطوط دشمن را برای ترسیم مسیر رزمندگان در شب حمله خوب می‌شناخته. از سرپل ذهاب تا دژ اسطوره‌ای کوشک در عملیات رمضان و از عمق کردستان عراق در عملیات والفجر2 تا کوه طلسم شده گیسکه در عملیات مسلم بن عقیل و سومار و از مهران و چنگوله تا جزیره مجنون، همان جزیره‌ای که از او عاقل دیوانه‌نما ساخت. آنجا که از آفت بلدچی پرآوازه گریخت تا خود واقعی‌اش را پیدا کند…»

 

کتاب وقتی مهتاب گم شد ازگونه ادبی خاطره‌نگاری در حوزه ادبیات جنگ و وقایع است. ارائه تصاویر زنده و مستند از جنگ و شناسایی و توصیف صمیمانه شخصیت‌ها که شامل خود راوی و اعضای خانواده و دوستان نزدیکش می‌شوند باعث ایجاد حس اعتماد و صداقت میان راوی و خواننده گردیده؛ لذا لذت درک واقعی‌گرایی ناب را به اوج می‌رساند. شایان ذکر آنکه روایت خاطرات در قالب تاریخ شفاهی است، واقعی، صادقانه، بدور از بزرگ‌نمایی. حمید حسام حماسه‌آفرینی‌های علی خوش‌لفظ در عملیات جنگی را چنان ترسیم کرده که مخاطب را در همه لحظه‌های اندوه و شادی او سیراب می‌کند.

کتاب وقتی مهتاب گم شد، گرچه خاطرات یادواره سالهای هشت سال دفاع مقدس است اما تداعی حماسه عظیم عاشوراست. اما چرا؟
چون جنگ غریبانه و مظلومانه ایران با عراق بعثی یک نبرد نابرابر بود. رژیم سفاک عراق علاوه بر آنکه مجهز به انواع سلاح‌های پیشرفته بود، سربازانی از کشورهای مختلف مصر، سودان، اردن و… را هم اجیر کرده بود. علاوه بر اینها از حمایت دو حزب مارکسیستی کومله و دموکرات و… هم برخوردار بود. در مقابل رزمندگان اسلام در عملیات جنگی به سلاح معنویت و تهذیب نفس مجهز بودند.

در صفحه 509 کتاب می‌خوانیم: «… فاو برای همه امتحان عاشورایی بود. امتحانی که در آن، برادر در کنار برادر شهید می‌شد؛ و پدر در کنار پسر.»
دفترچه خاطرات ابعاد اندیشه‌ها و دغدغه‌های ذهنی علی خوش را برملا می‌کند. حمید حسام به سبب شناخت دقیق و تسلط کافی بر کلمات هم از حیث جمله‌بندیها و شرح توصیفات و خلق صحنه‌ها بسیار موفق عمل کرده و این خاطرات را با تلفیق زبان محاوره و کتابت آنچنان بی‌تکلف و دلنشین بر روی اوراق ثبت کرده که بر دل هر خواننده‌ای می‌نشیند و او را با خود همراه می‌کند.

 

کتاب «وقتی مهتاب گم شد»

با خواندن مشروح خاطرات متوجه می‌شویم چون تکلیف‌پذیری خوش لفظ از روی صدق و اخلاص بود، راوی توانست در موقعیت‌های بغرنج از اعجاز و کرامت معنوی حضرت حق بهره‌مند شود. به عنوان نمونه در صفحه 125 دفترچه خاطرات نوشته شده: «در خاکریز زین‌القوس عبور گردان 700 نفره از این کمین جز به مددالهی ممکن نبود. مهتاب مانند یک نورافکن سفید روی دشت افتاده بود اما به مدد الهی یک تکه ابرسفید مانند نقاب مقابل مهتاب کشیده شد به قدری تاریک شد که دیدن نفر بغل‌دستی ممکن نبود باور نمی‌کردم، اما وجعلنا کار خودش را کرده بود… باز رعد زد و دل آسمان ترکید و باران رحمت الهی در پایان تابستان در دشت الطاهری فرود آمد… با گردان عمار به سمت خاکریز زین‌القوس می‌رفتیم. عده‌ای که این امداد الهی را نشانه فضل در این عملیات می‌دیدند هنگام راه رفتن گریه می‌کردند.»

راوی در طی دوران جنگ جراحات بسیاری برداشت و پرستاران به او لقب خوش زخم دادند و پزشکان به او می‌گفتند: «ماشاءالله کلکسیون تیر و ترکش‌ هستی!» سهم علی خوش‌زخم از عملیات جنگی به این شرح بود:

* 11 بار مجروحیت با تیر و ترکش و موج شیمیایی، از دست دادن چهار انگشت دست و همچنین جا ماندن تیر کالیبرتانک در نخاع او.

* شهید شدن دو برادر هم خونش بنام‌های امیر و جعفر.

* از نود نفری که با آنها عقد اخوت بسته بود قریب به هفتاد و پنج تن شهید شدند.

بنا به گفته حمید حسام، کتاب خاطرات خوش‌لفظ، مرام‌نامه برادری اوست. چنانکه در دفترچه خاطرات می‌خوانیم بعد از شهادت علی محمدی، خوش‌لفظ حکم مرده متحرکی را داشت که روحش وسط میدان مین جان مانده است. و به این خاطر سالها دچار یک تعارض درونی بود و به این می‌اندیشید که اگر آن شب کار خنثی‌سازی مین را بلد بودم وجدانم برای نیاوردن آنها راحت‌تر بود.

 

کتاب «وقتی مهتاب گم شد»، بار معنایی زیادی دارد و سرشار از امید برای ادامه مبارزه است. پایان‌بندی خاطرات با این عبارت بسته می‌شود:

«چندماه بعد در مردادماه سال 1367 جنگ تحمیلی به پایان رسید و من ماندم و یاد و خاطره صدها شهید که چشم به شفاعتشان دارم.»
کتاب «وقتی مهتاب گم شد» در 651 صفحه توسط شرکت انتشارات سوره مهر در سال 1394 به چاپ رسیده است. این کتاب در سیزده فصل تقسیم‌بندی شده و هر فصل دارای عنوانی است. کتاب مصور و دارای نقشه است، زیرنویس‌های کتاب اطلاعات مبسوطی به خواننده در جهت درک بهتر مطالب ارائه می‌دهد.
خاطرات علی خوش‌لفظ خطابی است به ما مردمان که دل به جیفه‌ دنیا سپرده‌ایم، باشد که از قفس دنیا بیرون آمده و پرواز را به خاطر آوریم.

علی خوش‌لفظ نهم آبان 96 به شهادت رسید!

 

 

 

منبع: کیهان