به گزارش کودک پرس ، “اوایل انقلاب قروه شهر نسبتا کوچکی با خیابانهای خاکی اما جوانهای پرشور و نشاطی در آن زندگی میکردند و آرزوهای بزرگی در سر داشتند”، این جمله کوتاهی از مردی 55 ساله است که اوایل انقلاب تنها 15 سال سن داشت و بعنوان یک نوجوان انقلابی آن روزها حامل پیامها و شعارهایی بود که در راهپیماییها و تظاهرات بعنوان سرگروه بر زبان میآورد و زمزمه اقشار مختلف جامعه بود.
حاج قربان ورمقانی میگوید: در بحبوحه پیروزی انقلاب که نوجوان بودم، شور و شوق عجیبی داشتیم، بدون هیچ ترسی نسبت به چسباندن اعلامیه و پیامهای امام خمینی(ره) اقدام میکردیم که هیچ وقت هیجان و شور و شوق آن کارها از یادم نمیرود.
این شهروند کردستانی که حالا جزو ریشسفیدان کسبه و بازار قروه در صف اول نماز جماعت است میگوید: شهرستان قروه از تنوع قومی مختلفی مانند کردها، فارسها و آذری زبانها برخوردار است که با توجه به بیانات امام خمینی(ره) بعنوان رهبر انقلاب که فرموده بودند همه مردم ایران برادر و خواهر یکدیگر هستند، دوشادوش هم در راهپیماییها شرکت میکردند.
وی میگوید: من چون آن زمان در تنها دبیرستان شهر قروه تحصیل میکردم با تمامی دانشآموزان به صورت زنجیروار مسیر دبیرستان تا میدان اتحاد کنونی را پیاده راه رفتیم و شعارهای «مرگ بر شاه، بختیار بختیار نوکر بیاختیار و به کوری چشم شاه ارتش برادر ما است» را با گویشهای محلی و با صدای بلند فریاد میزدیم که این مهم موجب خوشحالی شهروندان شده بود.
ورمقانی ادامه داد: اوایل انقلاب و به مناسبت دهه مبارک فجر به همراه دوستانم تصمیم گرفتیم تمام کوچه را آذینبندی و چراغانی کنیم و برای این کار آنقدر شور و شوق داشتیم که شبها نیز به سایر کوچههای شهر برای آذین بندی میرفتیم و تا صبح کار میکردیم.
این شهروند انقلابی قروهای خاطرنشان کرد: روزهای ابتدایی انقلاب اسلامی با هیجانات و شادی همراه بود و هیچوقت خاطرات آن روزها از یاد هیچ شهروندی پاک نخواهد شد و خانواده من هم از این شادی و نشاط بیبهره نبودند و مادرم تمامی خشکبار و میوههای خشک شده را که در انبار خانه نگهداری کرده بود برای شب سال نو،که شامل انواع مویز،کشمش،گردو، مغز بادام و…بود را به نوجوانان و کسانی که عکس امام (ره) را به در و دیوار شهر میچساندند بعنوان دستخوش هدیه میداد.
وی گفت: همچنین به دلیل اینکه در بسیاری از خانهها برای گرمایش از ذغال استفاده میشد خاکستر آن را داخل آب حوض حیاط میریختیم و مایع غلیظ سیاه رنگی به دست میآمد که با آن عکسها و شعارهای انقلابی را بر روی دیوارهای کوچهها مینوشتیم که در یکی از شبها پس از اتمام کار که به خانه بر میگشتم به دلیل اینکه سر و صورتم و دستهایم سیاه شده بود موجب ترس هممحلههایم شدم که فردای آن روز وقتی فهمیدن که دیشب با دیدن من پا به فرار گذاشته بودند، مرا داخل حوض پر از محلول ذغال سیاه رنگ انداختند.
ورمقانی میگوید: به دلیل اینکه بیشتر اقوام من در روستاهایی مانند میهم زندگی میکردند، به همراه دوستانم تصمیم گرفتیم که حال و هوای این روستا را از شادیهای انقلاب بینصیب نگذاریم و به منزل خالو علی رفتیم و با استقبال گرم آنها و پسرانش فضای مسجد جامع را با سر دادن سرودهای انقلابی معطر ساختیم و پرچمهای کاغذی، عکس امام خمینی(ره) را همراه با روانهای رنگی از تیرهای چوبی کنار کوچهها آویزان میکردیم.
همچنین پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی هم به همراه هم دورهایهایم به صورت خودجوش و گروهی به روستاها میرویم و تمام در و دیوار کوچهها را آذینبندی میکنیم و مردم هم در حمایت از ما گل و شیرینی تقسیم میکنند و با سردادن شعارهای انقلابی «دیو چو بیرون رود فرشته درآید، رهبر محبوب حق از سفر آید» موسیقی شادی را بر دل روستا طنینانداز میکنند.
منبع: فارس
ارسال دیدگاه