به گزارش کودک پرس، کودکان، نزد والدین و در جامعه، در حکم «امانت الهی» هستند، خیانت در امانت، مطرود قرآنی است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و ( نیز ) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است!» (انفال ـ ۲۷) و امانت را باید به امانتدار امین سپرد که: «إِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلی أَهلِها…» «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید!…» (نساء ـ ۵۸)
بر والدین و بر جامعه واجب شرعی و تکوینی است که امانت مذکور را بر مسیر سبحانی و حول محور فطرت ربّانی، به تربیّت آیند و لایههای الهی کودک را به ظهور و بروز رسانند که تربیّت حق مسلّمی است که کودک بر گردن والدین و دیگر مربّیان دارد. خدای هستی بخش، رَبّ است، رَبُّ الاَرباب است، بالاتر از اینها، او رَبُّ العالَمین است، او پرورش دهنده عالم تکوین است. والدین و جامعه هم باید، وفق کریمه قرآنی «…کوُنوُا رَبّانِیّین…» «… مردمی الهی باشید…» (آل عمران ـ ۷۹) مظهر اسم «رَبّ» باشند و در پرورش این کودکان امانی و این دُردانههای الهی هر لحظه در کوششی مضاعف، برای برپایی جامعهای خدایی و در تلاشی خستگی ناپذیر در تربیّت کودک، برای رسیدن به «انسان کامل» باشند.
خانواده کوچکترین، قدسیترین و قدیمیترین نهاد اجتماعی است. قدمتش به آدم و حوّا میرسد. کودک میوه تکوینی خانواده است، در نتیجه خانواده زیربناییترین نهاد و مسئول اصلی تربیت میوه مذکور به شمار میرود. امام علی(علیهالسلام) پدر را عامل اساسی در تربیت کودک میدانند، که:
«… وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ أَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَیُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَیُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ….» «…و حق فرزند بر پدر آنکه نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد.» (نهج البلاغه، حکمت۳۹۹) پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم) مادر را مسئول مستقیم در سرنوشت نهایی کودک در حرکت به سوی بهشت یا جهنّم، میدانند: «اَلجَنَهًْ تَحتَ اَقدامِ الاُمَّهات» «بهشت زیر قدمهای مادران است» (وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۸۰)
شرایط لازم برای مربّی، شناخت دقیق مربّی از کودک تحت تربیت
والدین، مربیان و نهادهای تربیتی کودک باید متوجه باشند که مسئول تربیت چه موجودی هستند. موجودی را به تربیت آمدهاند که بالقوّه: خلیفهًْالله است، قلبش عرش الله است، عصاره جهان هستی است، او به تنهایی عالم کبیر است، همه عوالم وجودی در مقایسه با او، جهان صغیر است، او عشق ازلی و امانت الهی را از دل و جان یدک میکشد، او استعداد فراگیری اسماء خداوندی را دارد، او مظهر جمال جمیل حضرت خلّاقی است، فطرتش پاک و الهی است، «…فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقین» «…پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است!» (مؤمنون ـ ۱۴) به خاطر او جاری است، در نتیجه خیانت در تربیت او و خدشه بر فطرتش، خیانت در ارکان هستی است. مربی کودک و از جمله پدر و مادر باید شناختی دقیق و همه جانبه از کودک داشته باشند، که زیر بنای تربیت، شناخت ابعاد مختلف کودک تحت تربیت است.
شناخت زیربنایی از مفهوم تربیت
معنای لغوی تربیت، پرورش دادن و اصلاحگری است. معنای اصطلاحیش، پرورش استعدادهای خداداد درونی و به فعلیت کشاندن آنها و شکوفا کردن ابعاد معنوی، عقلانی و اجتماعی کودک و شخص تحت تربیت برای رسیدن به حیات طیّبه در دنیا و آخرت است. هدف نهایی از تربیت دینی و اسلامی، رشد و پرورش انسانهای خداگونه و در نهایت، تشکیل جامعهای مبتنی بر جهان بینی الهی و منطبق بر ایدئولوژی اسلامی است.
آدمی دارای دو بعد خدایی و شیطانی است، او از یک طرف حامل روح حضرت سبحانی است و «نَفَختُ فیهِ مِن روُحی…» «و در او از روح خود (یکروح شایسته و بزرگ) دمیدم…» (حِجر ـ ۲۹) ( ص ـ ۷۲) در حق وی ساری و جاری است که او آیت کبرای الهی و تنها آئینه خداوندی است، استعدادهای خدادادش بیرون از دایره اعداد و ارقام است. او میتواند با عنصر عقل، آگاهی و انتخاب، اسماء و صفات ربّانی را در خود به ظهور و بروز آید و فرشتگان دِیر سرمدی را به غبطه خواری بکشاند. حقیقت آدمی از عالم ملکوت است. او خاک نشین عرشی تبار است. از طرف دیگر او میتواند با عنصر انتخاب بُعد شیطانی خود را به تقویت آید، همه پستیها و همه پلشتیها را به جان و دل بخرد و تا اسفل السّافلین به سقوط گراید و در این سقوط، گوی سبقت را از ابلیس پرتلبیس برباید.
مربی باید در سایه تربیت، بعد خدایی کودک را به تقویت آید، بر صحیفه پاک و شفاف فطرتش الفبای عشق خداوندی را بنگارد، اخلاق حسنه را درکودک پرورش دهد، اخلاق رذیله را از دایره وجودی او بزداید، روح لطیفش را همچون نسیم صبحگاهی به نوازش آید، روح پرسشگرش را با جوابهای شافی اقناع نماید، روح تعاون و همکاری را در او بدمد، کبر و منیت را از او دور کند. مربی باید بُعد شیطانی کودک را به تضعیف آید، او را از ظلمت نفس امّاره به روشنایی نفس لوّامه و سپس به ساحل امن نفس مطمئنه هدایتگر باشد.
نزاهت و تقوای درونی
ماهیت قدسی کودک و فطرت دست نخورده، پاک و خداجویش، مربیِ «قدسی نَفَس» را میطلبد. پیامبر اسلام(صلاللهعلیهوآلهوسلم)، بزرگ مربی بشریت است و چون مربی است، باید که حضرتش به عنوان اسوه و الگوی برتر، فراروی بشریت، نمونه کاملی از تربیت الهی باشد« َقَد کانَ لَکُم فی رَسوُلِ اللهِ اُسوَه حَسَنَه…» «قطعا برای شما در رفتار رسول خدا مایه اقتدا و سرمشق زندگی است…» (احزاب ـ ۲۱)، حال مربی کودک هم باید که در حد توان خود برای کودک الگویی از همه خوبیها باشد.
مربی باید خود متخلَّق به اخلاق ربوبی باشد، عامل به خیر و خوبی باشد، معروف را در عمل آید، منکَر را به ستیز گراید، عنان نفس را به تقوا سپارد تا مشمول «أَتَأمروُنَ النّاسَ بِالبِرِّوَتَنسَونَ أَنفُسَکُم…» «آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید…» (بقره ـ ۴۴) نباشد تا نَفَسش در کودک مؤثر آید و او را بر مسیر ذکر خداوندی، درگفتار، کردار و پندار، به حرکت درآورد. مربی دینی کودک نه تنها با بیان و زبان بلکه باید با عمل به گفتهها و باورهای خود، تربیت دینی را درکودک نهادینه کند، «کوُنوُا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ أَلسِنَتِکُم» «باغیر زبان هایتان مردم را دعوت کنید» (اصول کافی، ج۳، ص۱۲۴) را به اثبات آید که صد گفته را ارزش نیم کردار نیست.
زمان آغازین برای تربیت کودک
تربیت کودک، نمیتواند مقولهای ابتدا به ساکن و خلقالساعه باشد، تربیت مقولهای است مستمر که باید از گذشته شروع شود، حال را درنوردد و در آینده به ادامه آید که تربیت برای هدایت است و هدایت باید لاینقطع باشد که شیاطین درونی و بیرونی هر لحظه آدمی را در ضلالتند. بنابر اصل حرکت، همه پدیدههای طبیعی، تاریخی و اجتماعی، در یک پروسه زمانی، آن هم نه بصورت جهشی، بلکه بصورت بطئی (آرامی، کُندی) آرام آرام شکل گرفته و به خودنمایی میآیند، به عبارت دیگر، هر پدیدهای باید ریشه در گذشته داشته باشد، پدیده تربیت کودک هم از این اصل زیربنایی مستثنی نخواهد بود. کودک فعلی و چگونه بودن امروزش از نظر ژنتیک و تربیت، ریشه در چگونه بودن پدر و مادر و حتی ریشه در نسل پیشین او دارد. در این عقبگرد تحقیقی، گذشته پدر و مادر پیش از ازدواج، نوع نگاهشان به ازدواج و چگونه بودنشان، تفکّرشان، رفتارشان و اخلاقشان، قبل از انعقاد نطفه و از همه مهمتر رعایت یا عدم رعایت موازین شرع نبوی، بگاه انعقاد نطفه، از اهمیت زیربنایی برخوردار است.
پدر و مادر باید قبل از ازدواج در حصن حصین تقوا، از گناه و آلودگی بدور و متخلَّق به اخلاق ربّانی باشند تا زمینه اصلی تربیت کودک را به تمهید آیند، کودک امروز حاصل گذشته پدر و مادر امروز است، زیرا که جهان، جهان علت و معلول است، همه پدیده هایش به یکدیگر وابسته و پیوسته است و آدمی هم در گرو اعمال و رفتار خویش است: « کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَةٌ» «(آری) هر کس در گرو اعمال خویش است» (مدّثِّر ـ ۳۸) والدین را هشداری از پیش است.
والدین باید آمیزش جنسی را با دیدی الهی بنگرند، مدتها قبل از آمیزش و انعقاد نطفه حداقل چهل روز را به خودسازی درآیند، مراقبه را به انتخاب آیند و مزید بر تقوی، به ورع گرایند. بگاه انعقاد نطفه، در ذکر خداوندی باشند، زمان و مکان مشروع را در نظر گیرند، بگاه بارداری و به ویژه مادر بر همین مسیر، طی طریق کنند تا مدال لیاقت، برای تربیت فرزند را از رَبُّ العالَمین به هدیه دریافت نمایند که تربیت فرزند مسئولیتی سنگین است، قصور درمسئولیت مذکور، تباهی کیان جامعه را به دنبال دارد. امام سجّاد(علیهالسلام) در انجام این مهم، به درگاه خداوندی به استعانت میرود که: «أَعِّنی عَلی تَربِیَتِهِم وَ تَأدیبِهِم وَبِرِّهِم» «خدایا مرا بر تربیت، ادب آموزی و نیکی کردن به فرزندانم یاری فرما» (صحیفه سجّادیّه، دعای۲۵).
در فقه، ازدواج به عنوان یک عقد، در کنار سایر عقود اسلامی، مثلاً همراه عقد اجاره، آمده است امّا عقد ازدواج کجا؟ سایر عقود کجا؟ ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا، عقد ازدواج از نظر ماهوی هیچ سنخیتی با سایر عقود ندارد. از دید اخلاق نبوی و عرفان اسلامی، ازدواج را ماهیتی خدایی است، سنت مؤکده پیامبر رحمت است، ترک این سنت، بشریت را بسی زحمت است. از طرف دیگر زوجیت، سنت لا یتغیر جهان هستی است که: «وَمِن کُلِّ شَی ءٍ خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّروُنَ» «و از هر چیز دو جفت آفریدیم، شاید متذکّر شوید!» (ذاریات ـ ۴۹).
مراحل تربیت دینی کودک
پیامبر اعظم(صلاللهعلیهوآلهوسلم)، تربیت دینی کودک را در سه مرحله زمانی به تبیین آمده است:
الف: هفت سال اول کودک، سیادت و حکمرانی کودک بر والدین و بر اطرافیان به شمار میرود. شروع این مرحله با تولد کودک است. سنت نبوی در آغاز تربیت در این مرحله، خواندن مفاهیم جهان بینی الهی، در هفته نخست تولد در قالب اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ کودک است تا گوش جان کودک با این الفاظ الهی نوازش یابد و فطرت خداجویش به تجلی گراید. باید محیطزیست کودک از خانه گرفته تا اطرافیان بر مدار آموزههای الهی باشد. مادر، کودک خود را با وضو و در ذکر خداوندی شیردهد.
محیط خانه تنشزا نباشد تا روح کودک را سوهان اضطراب و تنش نساید. سیادت کودک در این دوره، از طرف والدین، در قالب خدماترسانی به او و تبعیت از خواستههای کودکانه و بهانهگیریهایش در راستای رشد او به رسمیت شناخته میشود، به همین دلیل امام صادق(علیهالسلام) هفت سال اوّل را برای کودک، دوران بازی مینامد. امام موسی کاظم(علیهالسلام) صبوری و بردباری فرد را نتیجه بازی گوشی او در دوران کودکی میداند.
والدین باید در این مرحله با منشی کودکانه و رفتاری همانند خردسالان به خواستههای خاص این مرحله از زندگی کودک، بسان پیامبر اکرم(صلاللهعلیهوآلهوسلم) که امام حسن و امام حسین(عَلَیهمَاالسُّلام) را بر دوش خود سواری میدادند (اسرار آل محمّد، ص۳۹۹)، پاسخ مثبت داده و آموزههایی از اذکار و افعال دینی را بر روش مذکور، به کودک بیاموزند، امام صادق(علیهالسلام) در هفت سال اوّل و در سنین بعد از شیرخوارگی سجده به درگاه خداوندی را، به کودکان میآموختند.
ب: هفت سال دوم کودک، مرحله اطاعت در راستای ادب آموزی و پرورش دینی اوست. امام صادق(علیهالسلام) بر ادب آموزی در این مرحله، تأکید مؤکد دارد. توصیه پیامبر رحمت(صلاللهعلیهوآله) در آموزش سه مورد به کودک در سفارشی دقیق است: «محبّت به شخص پیامبر، محبّت به اهل بیت ایشان و سوّمی تأکید بر قرائت قرآن» (کنزالعمّال، ج۱۶، ص۶۵۴) در هفت سال دوم، آموزش و پرورش کودک رقم میخورد، کودک خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و احادیث درخور فهم خود را باید به تعلیم آید، احکام شرعی درخور سن کودک را باید به او آموخت، نماز و روزه را باید برایش به تبیین آمد، والدین باید بر مسیر امام صادق(علیهالسلام) نماز را، روزه را و دیگر احکام تکلیفی را به صورتی جذاب و در یک فرایند تربیتی ولو به صورت ناقص، در قالب یک عادت مثبت در کودک نهادینه کنند تا در یک پروسه تمرینی، کودک را در آینده ملکه شود و در نتیجه احکام شرعی را در سنین بالاتر از دل و جان به توجه ارزشی آید.
مربی در این مرحله باید بُعد مذهبی کودک را بارور کند، سؤالات اعتقادی و ایدئولوژیک وی را جوابی وافی و به روز دهد، اخلاق را به صورتی ساده برایش در گفتار و کردار، مبیِّن و الگو باشد.
پ: هفت سال سوم کودک، دوران وزارت و مشاورت اوست. کودک ما دو مرحله تربیتی، یعنی هفت سال اول و هفت سال دوم را پشت سر نهاده و اینک به عنوان نوجوانی که بلوغ جنسی را تجربه میکند، به خودنمایی آمده است، او به استقلالطلبی گرائیده است، جویای نام است و بر این مسیر، خطرها را به جان میخرد و هَماورد میطلبد. او هر لحظه، در مطرح کردن خویش است، گاهی به منیت میآید، گاهی به پرخاش میگراید، درونش غوغا و بیرونش بلواست.
او به دنبال جلب توجه دیگران است، خواهان اعتماد اطرافیان به خود است، بسیار رقیق القلب است، زود رنج است، به همین علت، پیامبر(صلاللهعلیه و آله وسلم) را به او توجهی خاص است و مربیان و جامعه را در سفارش که: نوجوان را با محبت پذیرا باشید. او برآنست که همه جا را سر بزند، همه چیز را بداند، تکنولوژی محیّرالعقول، امانش را بریده است، در نتیجه تربیت دینی نوجوان، در این غوغاسالاری تکنولوژی، والدین و دیگر مربیان را بسی مشکل خواهد بود و باید در تلاشی مضاعف و ارائه راهکارهای نوین تربیتی باشند. تربیت صحیح دینی، نیروی عقل و استدلال نوجوان را شکوفا میکند و در نتیجه درایتش به تکامل میآید و میتواند برای دیگران همچون وزیر و مشاور باشد به همین دلیل مرحله سوم تربیتی، در کلام نبوی با عنوان «وزارت» تعریف شده است.
امام علی(علیهالسلام) در وصیتش به امام حسن(علیهالسلام)، لزوم توجه همه جانبه به تربیت دینی نوجوان را چنین به ارائه میآید: «قلب نوجوان همچون زمینی است که در آن هیچ دانهای کشت نشده و آماده پذیرای هر بذری است، از اینرو، بر آن شدم تا پیش از آنکه قلبت به سختی گراید و عقلت سرگرم امور دیگر شود، به تربیت تو همت بگمارم.» (نهجالبلاغه، محمددشتی، نامه ۳۱، ص۵۲۳)
ارسال دیدگاه