به گزارش کودک پرس ، فیلم «منطقه پرواز ممنوع» از معدود آثار سینمای ایران در سالهای اخیر است که هم موضوع آن نوجوان است و هم مخاطبش. پرمخاطبترین فیلم سی و دومین جشنواره کودکان و نوجوانان، این روزها که روی پرده سینماهای کشور رفته است. به همین مناسبت به «امیر داسارگر» کارگردان این فیلم که «منطقه پرواز ممنوع» نیز اولین فیلم سینمایی وی محسوب میشود، گفت وگو کردیم. جزئیات چگونگی ورود این فیلمساز جوان به عرصه سینما و ساخت «منطقه پرواز ممنوع» را از زبان خود وی بخوانید:
جلوی عنوان «کارگردان» فیلم «منطقه پرواز ممنوع» نوشته شده «امیر داسارگر»؛ فیلمسازی که شاید برای بسیاری از مردم و اهالی سینما ناشناخته باشد. پس هر طور که مایل هستید، خودتان را معرفی و تعریف کنید که چگونه وارد عرصه فیلمسازی شدید؟
من امیر داسارگر هستم، متولد 1364 تهران، تحصیلاتم کارشناسی مهندسی عمران است؛ در کشور ما خیلی چیزها به هم ربطی ندارند، تحصیلات من هم به حرفهام ارتباطی ندارد! همان طور که رگههایی از نگاه انتقادی من به نظام آموزشی و مخصوصا دانشگاه در فیلم هم هست. به ندرت پیش میآید که سیستم آموزشی ما کاری کند که در 18 سالگی بدانیم دقیقا میخواهیم چه کاره شویم! من هم از همان ابتدا چون همه میگفتند که درسم خیلی خوب است، فکر میکردم که باید مهندس شوم! تا اینکه از 20 سالگی فهمیدم باید کار هنری کنم. این بود که با یک سری کارهای نمایشی شروع کردم و از سال 86 فیلمنامه نویسی و فیلم سازی را شروع کردم. آن موقع با یک سری رفقا یک موسسه با نام ناوک راه انداختیم که یک انجیاو بود و تا سال 93 هم فعالیت کرد.
تا اینکه کار ساخت فیلم کوتاه را با «باران» آغاز کردید!
بله اولین بار و آخرین بار که در جشنواره فیلم کوتاه تهران شرکت کردم با این فیلم بود که من نویسنده و تهیهکننده اش بودم و کارگردانش دوست دیگری بود. این فیلم در شش رشته کاندیدای جایزه شد و جایزه بهترین تدوین را گرفت. اما از سال بعد که فیلم دفاع مقدسی و دیگر موضوعات ساختم، دیگر ما را به جشنواره فیلم کوتاه تهران راه ندادند! به نظرم بهترین فیلم کوتاهی که ساخته ام «سر به راه» است، اما چون موضوع فیلم جبهه و جنگ بود، هیچ کدام از جشنوارههای فیلم کوتاه به آن توجهی نکردند!
به همین دلیل هم گذرتان به جشنواره «عمار» افتاد؟!
بله «یک روز دیرتر» را به جشنواره عمار فرستادم و جایزه بهترین فیلم را گرفت. از آن به بعد آثارم را عمدتا به جشنواره عمار میدادم و به نوعی، عمار خانه ام شد. «هنگامه»، «سر به راه» و …
جشنواره عمار، استعداد شما را کشف کرد و جسارت و اعتماد به نفس لازم برای ساخت «منطقه پرواز ممنوع» را به شما داد؟
ساخت این فیلم برنامه ریزی نشده بود. دیدید بچههای فیلمساز که قصد ساخت کار سینمایی دارند چند سال درگیر میشوند و میروند و میآیند و این تهیهکننده را میبینند و آن را میبینند. اما درباره «منطقه پرواز ممنوع» ماجرا جور دیگری اتفاق افتاد… بعد از اینکه «هنگامه» را ساختم در همان حوزه محتوایی ماندم و کارهای پژوهشی انجام میدادم. تا اینکه با«شهید مصطفی صدرزاده» آشنا شدم. تازه از شهادت وی گذشته بود که حدود دوهزار صفحه پژوهش درباره این شهید به دستم رسید که واقعا حیرت انگیز بود. شهید صدرزاده به نظرم یک الگوی کامل از جوان انقلابی حاضر در کف میدان است. در همان زمان تصمیم گرفتیم که یک کاری انجام دهیم و قصدم این بود که یک فیلم نیمه بلند دیگر مثل هنگامه بسازم. این پژوهشها، ما را به شهید مدافع حرم مرتضی عطایی رساند. ما چند روز قبل از شهادتش یک شب به یادماندنی را با هم در مشهد گذراندیم؛ پسرش علی هم که آن موقع 12 سالش بود حضور داشت. مرتضی که با شهید صدرزاده ارتباط خانوادگی داشتند گفت که دو روز دیگر میخواهد به سوریه برود. اما نکته مهمش این بود که میگفت هیچ کس از این موضوع خبر ندارد و فقط علی پسرش که محرم اسرار پدر بود میدانست. این رابطه، همه ما را تحت تأثیر قرار داد. یک ماه بعد هم مرتضی عطایی شهید شد. به این فکر افتادیم که فیلمی درباره عشق پدر پسری بسازیم! اوائل اصلا تصمیم نداشتیم که یک فیلم نوجوانانه باشد. کمی که گذشت، به این نتیجه رسیدم که دوربین باید از زاویه دید پسر باشد. یعنی به تعریف پدری که نیست، پسری که هست رسیدیم. بعد دیدیم که فیلم، تلخ و ملودارم است و فیلم نوجوانانه باید ماجراجویانه باشد. یک سال طول کشید تا خودمان را پیدا کردیم و شد سال 96 که پیش تولید کار را شروع کردیم، اما نتوانستیم فیلم را بسازیم و یک سال کار را تعطیل کردم و رفتم فیلم «سر به راه» را ساختم. تا خرداد 97 به فیلمنامهای که میبینید رسیدیم. تا آن موقع اصلا قرار نبود فیلم سینمایی ساخته شود. اما خرداد آن سال بود که همه به این نتیجه رسیدیم که نمیتوان درباره این موضوع فیلم تلویزیونی یا فیلم نیمه بلند ساخت و باید فیلم بلند بشود.
میتوان گفت که «منطقه پرواز ممنوع» سفارشی است؟
به هیچ وجه! اگر تحت تأثیر شهدا کار کردن را بخواهیم سفارشی بدانیم، بله سفارشی است. اما اینکه یک نفر من را صدا بزند و بگوید برو این فیلم را بساز هرگز! تازه اگر هم درست صدا بزنند بد نیست. مثلا اگر کسی که سرش برای ساخت فیلم کمدی درد میکند را صدا بزنند بگویند برو این فیلم کمدی را بساز اشکالی ندارد؛ کار را باید به کاردان سپرد. بد، آن است که پول بیتالمال، حیف و میل شود و به افرادی سفارش کار درباره موضوعات داده شود که بیربط باشند و مزخرف بسازند! اینکه پژوهشهایی چند صد ساعته انجام شود و از دل آنها قصههایی بیرون بیاید و برای فیلمنامه 21 ماه وقت صرف شده باشد، آن هم برای جامعه هدفی که کمتر برایش کار میشود، از این درستتر چه میشد برای سینمای ایران انجام داد؟
یعنی ماجراهای فیلم واقعی بودند؟
نه، داستان فیلم واقعی نیست، اما اتفاقات آن از شخصیتهای واقعی الهام گرفته شده است.مثلا تعدادی از سکانسهای فیلم که به آموزش در شب نوجوانان میپردازد، کاملا زاییده ذهن ماست. اما از آنجا الهام گرفته شده که شهید صدرزاده نوجوانان گروه خود را به دل طبیعت میبرد و گشت فکر برگزار میکرد.«منطقه پرواز ممنوع» خیلی از شخصیت شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده و شهید مدافع حرم مرتضی عطایی و مدل زندگی آنها الهام گرفته است. مصطفی از آن دسته افرادی بود که نسبت به همه چیز احساس مسئولیت داشت و هیچ موضوعی نبود که بگوید به من چه ربطی دارد! شخصیتها و برخی از دیالوگهای فیلم نیز بر همین اساس شکل گرفتهاند. امیدوارم روزگاری یک سریال درباره شهید مصطفی صدرزاده ساخته شود، چون پدیده بسیار کم نظیری است. به رفقایش میگفت دعا کنید تا شهید شوم، چون اگر شهید شوم بهتر میتوانم کار فرهنگی کنم! موفقیتهای این فیلم را هم کار مصطفی میدانم. اینکه افراد بسیاری در فضای مجازی پای کار بیایند و یک فیلم گمنام مثل «منطقه پرواز ممنوع» را به دیگران توصیه کنند را کار او میدانم.
خب، فیلم را ساختید و فرستادید جشنواره فیلم فجر، اما پذیرفته نشد!
متأسفانه فیلم ناقص بود. شاید هم ما عجله کردیم. ما فقط یک نسخه 100 دقیقهای تدوین شده داشتیم (الان فیلم ما 92 دقیقه است) نه موسیقی داشت، نه جلوههای ویژه داشت موردی که در فیلم ما خیلی جدی است و حدود 130 پلان، جلوههای ویژه دارد- حتی صداگذاری هم نداشت، فقط دیالوگ داشت. شاید توقع زیادی بود که هیئت انتخاب جشنواره فجر چنین فیلمی را برای بخش مسابقه انتخاب میکردند. با اینحال میگفتند که در فهرست 35 تایی 17 بود. اما فکر میکنم به خاطر نوجوانانه بودن، خیلی ضریب منفی گرفتیم.
یعنی چه؟ چرا باید فیلمی برای مخاطب نوجوان نادیده گرفته شود؟
اگر فیلم نوجوانانه بسازید و به خصوص اگر نگاهتان یک مقدار از نظر فرهنگی با نگاه مرسوم متفاوت باشد، تنها میمانید. فیلمهای نوجوان ما در بهترین حالت، نمایش دهنده آداب هستند. آدابی مثل اینکه حرف پدر و مادر را گوش دهید، درس خود را خوب بخوانید، راستگو باشید و … کمتر فیلمی پیدا میشود که هدف بزرگ نشان دهد، رویا بسازد و از یک آرمان حرف بزند و بچهها را به مبارزه دعوت کند. این نوع فیلمها معمولا در فضای سینما مهجور هستند.
برخی از منتقدان نیز در برابر فیلم گارد گرفتند!
بسیاری از منتقدان، همین که میبینند یک فیلم، چند نشانه یا المان حزب اللهی دارد، حالشان بد میشود، با برعکس این قضیه مشکلی ندارند. به طور مثال ، اخیرا فیلمی را دیدم که پر از شعار بود. اما چون فحش میدهد، بسیاری از منتقدان، مشکلی با آن نداشتند! ولی اخیرا در یک برنامه تلویزیونی، منتقدی گفت که داستان این فیلم با تصادف همراه است و منطق ندارد! با خودم گفتم که در ژانر نوجوان، منطق کار درست است. شما «تن تن» را ببینید که چقدر توأم با تصادف است. اما در ژانر نوجوان به این تصادف نمیگویند. حتی فیلمهای استادان بزرگ تاریخ سینما نیز پر از تصادف است، اما هیچ کس با آنها مشکل ندارد.
گویا در نشست خبری فیلم در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان نیز حاشیههایی پیش آمد؟
بله، آقای منتقدی که از سالها قبل او را میشناختم و میدانستم که به طرف مقابل خودش توهین میکند، آنجا هم مجری نشست بود و در جمع با لحن خاصی گفت که شما از کی پول گرفته اید و این فیلم را ساخته اید! کسی که خودش به خاطر حضور در آن نشست، پول دولت را گرفته بود و اجرای نشست یک جشنواره دولتی را به عهده داشت. ما چنین جوی در سینما داریم.
اما نظر مخاطب نوجوان، چیز دیگری است و اغلب، راضی از پای تماشای فیلم بلند میشوند.
بله در همان یک هفتهای که در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان اکران داشت، بازخوردهای مثبت فیلم به قدری زیاد بود که خستگی ما را بیرون برد.
برخلاف گرمایی که این فیلم در جشنواره کودک اصفهان ایجاد کرد، اطلاع رسانی از فیلم ضعیف به نظر میرسید! واقعا همین طور است یا دچار توهم توطئه شدم؟
البته نمیتوان همکاریهای مدیریت جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان با ما را انکار کرد، اما سیستم آن جشنواره به گونهای بود که وقتی یک فیلم سالن را پر میکرد، خبر میدادند که آن فیلم به جشنواره رونق داده است، اما وقتی فیلم ما همزمان با همان فیلم، دو سانس فوقالعاده به دست آورد، حتی یک فریم عکس هم از فیلم ما کار نمیکردند.
اما واقعیت این است که ما در تمام طول تاریخ جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان هیچ فیلمی نداشتیم که 14 سانس فوق العاده به دست آورد.
یک اتفاق خوب دیگر هم برای ما رخ داد این بود که جایزه بهترین بازیگر نوجوان در جشنواره کودکان و نوجوانان هم از فیلم ما بود. برای اینکه ما سراغ بازیگران شناخته شده و آموزشگاههای بازیگری نرفتیم.
پس بازیگران نوجوان فیلم، چگونه انتخاب شدند؟
ما این بازیگران را از مساجد و گروههای سرود کشف کردیم. مثلا بازیگر نقش علیرضا که اهل افغانستان اما بزرگ شده ایران است از یک کلاس قصه نویسی در فرهنگسرایی در جنوب تهران پیدا شد. خرداد و تیر سال 97 هر روز با این بچهها تمرین کردیم. اصلا هم روش ما روش نابازیگر نبود. یعنی جوری با آنها کار کردیم که در موقعیتهای مختلف، مثل بازیگر حرفهای عمل کنند. دو هفته آخر، کار تمرین را به روزی 10 ساعت رساندیم. حتی برخی شبها به پیاده روی در جنگل میرفتیم. کارهایی که باعث شد تا بچهها آماده شوند. نتیجه اش هم این شد که جایزه بهترین بازیگر هم به این فیلم رسید.
به نظر میرسد که کار ساخت فیلم مثل برگزاری یک عملیات غیرممکن بود!
ما خیلی کار را جدی گرفتیم؛ من سر این فیلم پیر شدم. بیشترین زمانی که سر فیلمبرداری یک فیلم میرفتم، 15 روز بود اما برای «منطقه پرواز ممنوع» 80 روز کار تصویربرداری ما طول کشید.
به نظر میرسد که نوجوانان فیلم خیلی شجاع هستند و حتی از برخی نظرات، ممکن است برای بچهها بدآموزی داشته باشند!
من خودم هم کمی نگران این مسئله بودم. واقعیت این است که باید قصه فیلم را برای نوجوان امروزی جذاب میکردیم. هر چند که به لحاظ اعتقادی نمیتوانیم برخی از جاذبههای کاذب سینمای جهان را به کار بگیریم، به همین دلیل هم باید جذابیت فیلم را روی شجاعت شخصیتهای فیلم میآوردیم. برای همین کمی مجبور شدیم که بچهها را اسطورهای نشان دهیم، هر چند که شکست هم میخورند. به همین دلیل هم سعی کردیم که در طول کار با کارشناسان حوزه تربیتی مشورت کنیم. هیچ کدام از این کارشناسان نظر منفی درباره شجاعت و بیباکی نوجوانان فیلم نداشتند، مگر کسانی که دوست دارند بچههای خود را لای پر قو بزرگ کنند. بعد از اکران خصوصی فیلم، یک بچه 10- 11 ساله با شور و هیجان میگفت که این فیلم به ما میگوید که میتوانیم کارهای بزرگ انجام دهیم.
حرف پایانی؟
امیدوارم که بچههای ایران، اول از دیدن «منطقه پرواز ممنوع» لذت ببرند. البته اکثر بچهها نیز با دیدن این فیلم، حالشان خوب شده است. نوش جانشان، حقشان است که با دیدن این فیلم، حالشان خوب شود و به خودشان، هویت و کشورشان افتخار کنند. از همه مهمتر امیدوارم دل فرزندان شهدا از این فیلم شاد شود.
منبع:کیهان
ارسال دیدگاه