انتقاد شاعر و پژوهشگر کشور از روند رو به نابودی ادبیات و هنر در حوزه نوجوان
بیوک ملکی، شاعر و پژوهشگر حوزه نوجوان، نسبت به غفلت در حوزه شعر و ادبیات نوجوان انتقاد کرد.
به گزارش کودک پرس ، بسیاری از بچهها به خواندن شعر علاقه زیادی دارند و اغلب آنها وقتی وارد دوران نوجوانی میشوند شروع به خواندن اشعار سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج میکنند. البته این اتفاق تازهای نیست و نوجوانها از زمانهای گذشته هم اشعار حوزه بزرگسال را میخواندند. اما این درحالیست که دیگر مانند گذشته با کمبود شعر در این حوزه مواجه نیستیم و در سالهای اخیر شاهد افزایش تولید کتابهای شعر نوجوان هستیم.
اما باز هم نوجوانان گرایش بیشتری به کتابهای شعر بزرگسال دارند. بیوک ملکی، مدیرعامل دفتر شعر جوان و از شاعرانی است که سالهای زیادی در حوزه شعر نوجوان فعالیت داشته و آثار بسیاری در این حوزه منتشر کرده است که ازجمله آنها میتوان به «آفتاب و مهتاب»، «ستاره باران»، «بربال رنگینکمان»، «پشت یک لبخند»، «مترسک عاشق بود» و «از هوای صبح» اشاره کرد. درباره وضعیت شعر نوجوان امروز، چالشهای این حوزه و دلیل گرایش نوجوانان به کتابهای شعر حوزه بزرگسال با این شاعر پیشکسوت حوزه نوجوان گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
در دهههای گذشته شاعران کمتری به صورت تخصصی برای نوجوانان کار میکردند اما میبینیم که در سالهای اخیر توجه بیشتری به این حوزه شده و آثار بیشتری منتشر شده است. وضعیت شعر نوجوان امروز را از نظر کمیت و کیفیت چگونه ارزیابی میکنید؟
امروزه تعداد شاعرانی که به صورت تخصصی شعر نوجوان کار می کنند، بیش از گذشته است، شاعرانی که شعر را میشناسند و این خیلی مهم است. اتفاقی که در نسلهای جدید شاعران کودک و نوجوان افتاده این است که تنوع مطالعاتی آنها بیشتر از نسلهای قبل است، هرچند که به دلایل مختلف کار اینها کمتر دیده میشود. در نسلهای اول و دوم بعضی از شاعران کودک و نوجوان کمتر با شعر بزرگسال دمخور بودند چون فکر میکردند که آشنایی با شعر بزرگسال و مطالعه آن تاثیر منفی در زبان شعرشان میگذارد، امروز دیگر این نگاه نیست. شاعر نوجوانانهسرا میداند که یکی از اهداف شعر نوجوان این است که باید نوجوان را به شعر بزرگسال وصل کند و قادر به این کار نخواهد بود مگر این که خودش هم در فضا و حال و هوای شعر بزرگسال باشد.
براین اساس لازمه شعر گفتن برای نوجوانان آشنایی کامل با ویژگیهای شعر این حوزه است، علاوه بر ویژگی که به آن اشاره کردید، چه ویژگیهای دیگری باید مورد توجه قرار گیرند؟
اول این که لازمه شعر گفتن برای هر گروه سنی، ابتدا شاعرانه بودن اثر است. دیگر این که دنیای نوجوان به همان نسبت که با دنیای بزرگسالان متفاوت است با دنیای کودکان هم فاصله دارد، از این نظر که او حق انتخاب دارد و خودش انتخاب میکند، تصمیم میگیرد چه شعری را بخواند یا چه چیزی را نخواند. آرمانگراست، به آینده فکر میکند، برای آیندهاش تصمیم میگیرد. دغدغه زندگی و اجتماعش را دارد. حتی در نسلهای تازه سیاست هم برایش اهمیت دارد و نسبت به آن بی تفاوت نیست؛ موضوعی که نسلهای قبلی به آن اهمیت نمیدادند. نوجوان خودش را بزرگسال میداند، دنبال تازگی و حرفهای تازه و نو است و خیلی موارد دیگر.
نوجوانان بیشتر شعر و داستان بزرگسالانه میخوانند و تمایلی به خواندن کتابهایی که برای آنها نوشته شده ندارند؟
اینکه بگویم نوجوانان علاقهای به خواندن شعر نوجوان ندارند، درست نیست، چون هیچ تحقیق جدی و درستی که مبتنی بر آمار و پژوهشی دقیق باشد تا به حال در این مورد صورت نگرفته است. از این طرف هم حرف شاعران نوجوانانهسرا این است که کتابهایشان آن طور که باید به دست مخاطبشان نمیرسد و این علت دیده نشدن کتابهای شعر است. شاعران تا به حال این حرف خود را ثابت کردهاند. امیدواریم منتقدان و پژوهشگرانی هم که کار میکنند دقیق به این مسئله بپردازند تا بشود معدل درستی از این بحثها به دست آورد.
ما هم معتقدیم که نوجوان به کتابهای بزرگسال توجه دارد. این توجه یکی به دلیل نگاه او به دوران نوجوانی است که به طور طبیعی همه نوجوانها در این سن، خود را بزرگ فرض میکنند و دیگر این که خواندنیهای مناسب سن آنها در این آشفته بازار کتاب به راحتی برایشان قابل دسترس نیست. آنها به شعر بزرگسال توجه دارند و حتی آن را میخوانند اما از آن اثر لذت واقعی نمیببرند و جز آثار کمی که سهل و ممتنع است، مفاهیم آنها را در نمییابند، البته حساب نوجوانان خاص که از ابتدا سطح مطالعه آنها بیش از همسالانشان بوده جداست. به طور طبیعی دنیای نوجوان امروز با دنیای نوجوان دیروز فرق کرده و از نظر ذهنی و خیلی مسائل دیگر ، سرعت دریافت اطلاعاتش خیلی بیشتر از همسن و سالان خود در گذشته است. اما او هنوز نوجوان است و ما نباید این مساله را نادیده بگیریم و او را بزرگسال فرض کنیم. او هرچقدر هم بزرگ شده باشد باید نوجوانی کند و نباید او را به شکلی غیر طبیعی سوی بزرگسالی سوق دهیم. البته باید حس او را نسبت به اینکه خود را بزرگ می داند محترم بداریم ولی درعین حال بدانیم که او هنوز بزرگ نشده است.
اما نوجوانان در مقابل مطالعه آثاری که برای آنها نوشته شده، مقاومت میکنند و میبینیم نوجوانان امروز آنقدر که شعرهای سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، نیما یوشیج و … را میخوانند و این شاعران را میشناسند، آثار حوزه نوجوان را نمیخوانند و شاعران این حوزه را نمیشناسند؟
بله، نوجوان امروز خیلی از کتابهایی را که خاص او منتشرشده نمیخواند. تا حدودی در پاسخ سوال بالا در این مورد گفتم. خیلی از کتابهای نوجوانانه ما جذاب نیستند. نمیشود از آنها دفاع کرد تعدادشان هم کم نیست و آسیب هم میزند. یکی از علتهای عدم استقبال نوجوانان هم میتواند همین مسئله باشد، اما معمولا در این بحث که اتفاقا زیاد هم شده، بیتوجهی به شعر جدی نوجوان است. من تابهحال در مطلبی ندیدهام که به این مورد توجه شود. همیشه یک طرف صحبت کتابهای ضعیف نوجوانانه بوده و در طرف دیگر برای رد کردن این کتابها، توجه بچهها به شعر بزرگسالانه بوده و غفلت شده از این که بین این دو، موضوع دیگری هم هست با عنوان شعر جدی نوجوانان است.
بله، نوجوان امروز سهراب سپهری میخواند ولی مطمئنم خیلی از مضامین شعرها را نمیفهمد و با آنها ارتباط برقرار نمیکند. شعر نیما که به مراتب سختتر است. البته با بعضی از شعرهای سهراب و فروغ و دیگران به دلیل همان سهل و ممتنع بودن که گفتم و در بعضی از شعرهای این شاعران رعایت شده، ممکن است بتواند ارتباط برقرار کند اما نه با همه شعرها. مسئله دیگر این است که در مورد این شاعران به طور طبیعی تبلیغات گستردهای شده است. به عنوان مثال الان هر ناشری یک مجموعه آثار نیما و سهراب و فروغ را دارد. به جز موارد دیگری که گفتنش صحبت را بیجهت طولانی میکند. خب این اتفاق در ادبیات کودک و نوجوان نیفتاده است. جز یکی – دو نفر، کسی را که چهره باشد نداریم.
بچهها به جز آنها که اهل مطالعهاند و جدی و پیگیرند، نویسندهها و شاعرانشان را نمیشناسند. چون به راحتی آثارشان در دسترس نیست. با نگاهی به مطبوعات منتشر شده در طول سالیان گذشته در صفحه اول هیچ روزنامه و مجلهای اثری از ادبیات کودک و نوجوان نیست، مگر مجلات خاص کودک و نوجوان که آن هم بسیار محدود بوده. اینها مسئله است و باید فکر شود. اینکه ما میخواهیم کتابخوانی را در بین بچهها نهادینه کنیم در حد حرف باقی مانده است.
اشاره کردید شاعران خوبی در حوزه نوجوان داریم که امکان ظهور و بروزشان سخت است، میزان توزیع آثارشان هم پایین است شما بهعنوان مدیرعامل دفتر شعر جوان آیا توانستهاید امکانی برای بروز و ظهور شاعران این حوزه فراهم کنید؟ به یاد دارم در صحبتی که قبلا داشتیم اشاره کرده بودید شعر نوجوان را هم در دفتر شعر جوان مورد توجه قرار دادهاید.
نخستین و مهمترین هدف ما در دفتر شعر جوان شناسایی استعدادهای جوان است. افراد مستعد بهعضویت دفتر درمیآیند به مدت یکسال و در این یکسال جلساتی برای آنها گذاشته میشود، همچنین کانالی در تلگرام ایجاد کردهایم برای اعضای شهرستانی و تهرانی که اعضا در هر ماه دو اثر میفرستند و کارشناسان دفتر درباره شعر آنها صحبت میکنند. این نقدها در کانال گذاشته میشود و تمام اعضا میتوانند همه نقدها را بخوانند. همانطور که میدانید گاهی حتی نقد یک شعر بهاندازه چند کتاب میتواند به شاعر شناخت دهد و تصور کنید این همه نقد چقدر میتواند تاثیرگذار باشد. در دوره قبل حجم زمانی نقدها در یکماه گاهی به 400 دقیقه و حتی ببشتر هم میرسید و امسال با توجه به این که ما برای اولین باردر دفتر شعر جوان دو گروه عضو داریم ، حجم این نقد ها به دو برابر رسیده است. در دوره جدید دفتر شعر جوان، جلسه شعر کودک و نوجوان هم برقرار شده است. تا به حال در این جمع کوچک اتفاقهای بزرگی افتاده است و بحثهای تازهای مطرح شده که پیش از این به این شکل منسجم و جدی طرح نشده است.
دفتر شعر جوان چه نقشی میتواند در بروز و ظهور شاعران حوزه نوجوان داشته باشد؟
در دفتر شعر جوان تنها همین یک جلسه با حضور شاعران کودک و نوجوان برگزار می شود و باقی فعالیت های دفتر خاص شاعران جوان است.
همانطور که اشاره کردید نقد شعر برای شاعران جوان بسیار مفید است. فکر میکنید در جامعه ما چقدر به نقد شعر نوجوان اهمیت داده میشود؟
ما اصلا منتقد، بهمعنی واقعی کلمه نداریم افرادی داریم که نقد میکنند. نقدهای بدی هم نیست اما نقدی که بتواند جریان ایجاد کند نداریم . نقد باید انقدر قدرت داشته باشد که شاعران قوی با وسواس و دقت شعرشان را چاپ کنند و شاعران ضعیف از ترس رفتن آبرویشان به راحتی کتاب چاپ نکنند .یک منتقد خوب، هم سدی است در مقابل چاپ کتابهای ضعیف و هم عامل موثری ست برای معرفی کتابهای خوب به جامعه. ما امروز منتقدی با این ویژگیها نداریم، نهتنها در حوزه شعر نوجوان بلکه در خیلی از حوزههای دیگر هم.
به کتابخوانی و تولید کتابهای ضعیف اشاره کردید، در حال حاضر وضعیت کتابخوانی در حوزه کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی میکنید؟
در دهه شصت و هفتاد، تیراژکتاب حداقل بیست هزار تا هفتاد هزار بود. میانگیناش را میگویم. امروزه با وجود اینکه جمعیت کودک و نوجوان در کشور ما دو و حدودا سه برابر شده است. اگر هیچ اتفاق مثبتی هم که نیفتاده باشد باید به طور طبیعی تیراژ کتاب سهبرابر شده باشد و حداقل شصت هزار و حد اکثر به 150هزار نسخه رسیده باشد. اما میبینیم که تیراژها به 500 جلد و حداکثر تا هزار و500 یا دو هزار نسخه رسیده است. خیلی از دستاندرکاران فرهنگی میگویند کتابخوانی نسبت به گذشته بهتر شده است. نمیدانم با تکیه بر چه آماری این حرف را میزنند. این نظر درست نیست و یک حرف کلی است که معمولا متصدیان مراکز فرهنگی میگویند تا جایگاهشان را داشته باشند. تعداد تیراژهای کنونی فاجعه است و یکی از دقیقترین آمار کتابخوانی همین تیراژ یا به قول رسمی شمارگان کتاب است.
به نظر من متولیان واقعی فرهنگی باید یک تجدید
نظر واقعی در این زمینه کنند و به مخاطب کودک و نوجوان توجه جدیتری شود. ما چند نسل را از دست دادهایم پس برای نسلهای بعدی باید برنامههای درازمدت و اصولی در نظر گرفته شود. اگر بناست تحولی در این زمینه اتفاق بیفتد، والا برای نابودی فرهنگ و ادبیات و هنر همین روند عالی است. گاهی افراد متولی در این حوزه، تصمیمهایی میگیرند که در ظاهر تصمیم درستی است، اما در عمل هیچ نتیجهای ندارد. به عنوان مثال، در هر استانی در هفتهکتاب بودجه قابل توجهی برای خرید و شارژ کتابخانهها وجود دارد که مبلغ آن هم کم نیست ولی طبق گفته بعضی از کتابداران و دیگران در اغلب کتابخانهها اعضا این کتابها را نمیخوانند و به آنها توجه نمیکنند.
اغلب کتابهایی که در کتابخانهها عرضه میشود برای مخاطبان جذاب نیست. بنابراین بیشتر این بودجههای کلان هدر میرود و هیچ حاصلی دربر ندارد. من میدانم که یکی از هدفهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از این کار، حمایت از ناشران است اما این حمایت با توجه به نتیجهاش حمایت درستی نیست، در صورتی که همین اتفاق میتواند منجر به کتابخوان شدن و نهادینه شدن کتابخوانی بین بچهها شود و در دراز مدت خسارتی را که مدیران و مسئولان پیشین به مقوله کتاب و کتابخوانی زدهاند، جبران کند. راهکارش هم هست منتهی اراده متولیان را میطلبد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم در این مورد نقش و جایگاه ویژهای دارد. از دوره رئیس جمهور پیشین (محمود احمدینژاد) کانون آسیبهای جدی دیده، طوری که اگر خیلی از مربیان دلسوز نبودند دیگر باید فاتحهاش را هم میخواندیم. کتابخانههای کانون از تاثیرگذارترین جاهایی است که میتواند بچهها را جذب کند، در صورتی که فعالیتهای جدیاش را دوباره شروع کند و کتابخانهها را مثل خیلی پیشترها تجهیز کند. امیدواریم در دوره جدید کانون پرورش فکری به کتابخانههای این نهاد بهعنوان جایی که میتواند در کتابخوان شدن بچهها تاثیر داشته باشد، بیشتر توجه شود و کتابهای مورد علاقه و جذاب برای بچهها تهیه شود تا دوباره کتابخانههای کانون رونق بگیرد و آن حس اعتماد سابق به کانون برگردد.
اکثر ما، همه از کودکی در کانون رشد کردهایم و به کتابخوانی علاقهمند شدهایم. یادم میآید زمانی که کودک بودم با دوستانم از مجیدیه پیاده میآمدیم و از تپههای سهروردی که در آن زمان هنوز خانههای زیادی در آنجا بنا نشده بود میگذشتیم و به کانون پرورش فکری در خیابان امیراتابک میرفتیم. در آنجا میز بزرگی پر از رنگهای مختلف وجود داشت و ما یکی دوساعت نقاشی میکشیدیم بعد هم دو جلد کتاب از کانون میگرفتیم و سمت خانه راه میافتادیم. تا به خانه برسیم هر کدام را دوبار میخواندیم.
هفتاد – هشتاد درصد هنرمندان و کسانی که کار ادبی و فرهنگی میکنند و از همنسلان من و از اعضای کانون بودهاند. کتابخوان کردن کودکان و نوجوانان کار سختی نیست حتی نیاز به بودجه زیادی هم ندارد. طرحهای خوب زیادی هست که میتوان از آنها بهره برد و بچهها را به کتاب علاقهمند کرد.
تهیه لیست کتابهای خوب توسط مراکز را چه قدر مفید میدانید؛ مثلا لاکپشت پرنده یا لیست شورای کتاب کودک؟
هر سازمان یا مرکزی که در این زمینهها فعالیت میکند حتما کارش تاثیرگذار است. ممکن است محدود باشد و حتی ممکن است سلیقه آنها را بعضی نپسندند ولی در کل حرکت مثبتی است. البته در این مورد بخصوص، مشکلات باید در سطح کلانتر و بالاتری مطرح و چارهاندیشی شود. صدا و سیما که در این مورد سالهای سال است که تعطیل است. آموزش و پرورش، علیرغم این که کارهای تاثیرگذاری مثل جشنوارههای ادبی و هنری که داشته، در حد وظیفه خود نتوانسته آن طور که باید نقش موثری ایفا کند. این دو نهاد میتوانند در سطح کشور تاثیرگذار باشند اما معمولا در کشور ما به دلیل پاسخگو نبودن مسئولان بالاتر، اتفاقهای مهم و مثبت کمتر میافتد.
در فرانسه نویسندهها و شاعران کودک مجازند به همراه تصویرگرشان به هر مدرسهای که میخواهند بروند و مطلبشان را برای بچههای مدرسه بخوانند و بازخوردش را ببینند . این رویارویی امتیازهای زیادی برای مولفان و بچهها دارد. نویسندگان و تصویرگران کارشان را قبل از چاپ برای مخاطب میخوانند. نظر مخاطب میتواند در کار تغییر ایجاد کند. بچهها قبل از چاپ یک اثرادبی را میشنوند. وقتی کتابی در تعدادی از مدارس خوانده میشود خودبهخود از قبل تبلیغی برای کتاب میشود. و اگر آثار جذاب باشد مخاطب انتشار کتاب را انتظار میکشد و خیلی از موارد دیگر. این نوع روشها به بودجه و مشکلات دیگر مملکتی ارتباطی ندارد. نیاز به فکر و خلاقیت و ذهنهای پویا دارد به علاوه انگیزه. گاهی حضور یک معلم خوش ذوق و علاقهمند به ادبیات یک مدرسه را تحت تاثیر قرار میدهد به بچههای آن مدرسه جهت میدهد پس این نوع تاثیرگذاریها میتواند درسطوح بالا هم اتفاق بیفتد .چه خوب میشود اگر سیاست خودش را از مسائل فرهنگی ما کنار بکشد.
بعضی از مدیران مدارس میگویند ما میخواهیم نویسندگان را به مدارس دعوت کنیم، ولی بودجه لازم را نداریم؛ از طرفی برخی از نویسندگان هم میگویند چرا ما باید رایگان یا با هزینه بسیار اندک به مدارس برویم مگر ما با فلان هنرپیشه چه فرقی داریم که نباید پولی برای حضور در مدارس دریافت کنیم. نظر شما در این باره چیست؟
البته این مسئله هم به نوع آدمها بستگی دارد، هم به نوع مدارس. یکی از دوستان شاعر را یک مدرسه غیرانتفاعی که از هر دانشآموز در سال میلیونها تومان شهریه میگیرد، دعوت کرده بود و پرسیده بود که حقالزحمهشان چقدر است و ایشان گفته بودند نصف یک مداح کم سواد! البته نصف آن پول خیلی میشود ها! در صورتی که من میدانم ایشان به خیلی از مدارس هم میروند و دستمزدی هم نمیگیرند .
با توجه به اینکه بچهها تاثیرپذیری زیادی از محیط خانواده و والدین خود دارند، نقش خانوادهها در کتابخوان کردن بچهها چیست؟
الان خانوادهها به فکر نان شبشان هستند و نمیشود از آنها انتظار داشت که بخشی از درآمد کمشان را به کتاب اختصاص دهند. این حرفها هم که یک شکلات مثلا پنج هزار تومن است و کتاب پنج هزار تومانی هم هست، پس خانوادهها میتوانند کتاب بخرند، کهنه و بیتاثیر شده، واقعیت چیز دیگری است. پانزده یا بیست سال پیش خانواده نقش داشت. حتی خانوادهای که بزرگترهای آن سواد نداشتند. یک کارگر ساده دوست داشت فرزندش درس بخواند و کتابخوان بار بیاید تا در زندگیاش فردی موفق شود. او خودش را میدید و نمیخواست فرزندش هم به روز او بیفتد. این تفکر در خانوادهها بود در آن زمان آن کارگر ساده هم توان خرید کتاب برای کودکش را داشت، اما الان نه این تفکر وجود دارد و نه توان خرید کتاب. حتی در قشر مرفه ما هم گاهی این توجه نیست که البته در این مورد فقر فرهنگی وجود دارد.
آیا یک دلیل آن هم میتواند عدم وجود آینده شغلی مشخص برای بچههای تحصیلکرده و درسخوانده باشد؟
این هم یکی از دلایل میتواند باشد و مسائل دیگر که در اصل در این مورد خوانواده را باید حذف کرد. با این حساب شوق خواندن باید در مدرسه در بچهها ایجاد شود باید بررسی شود که چرا این اتفاق در آموزشوپرورش کشور ما نمیافتد. چند بار این مسأله را قبلا در گفتوگوهایی بیان کرده بودم و آموزشوپرورش پاسخ داده بود که مثلا ما امسال فلان تعداد کتاب به کتابخانههای مدارس تزریق کردهایم با فلان مبلغ هزینهه. اما این که پاسخ ما نیست. مسئله امروز این است که عموم بچهها به کتابخانه مراجعه نمیکنند و توجهی به خواندن کتاب ندارند. تجهیز کتابخانه البته با توجه به این که با چه کتابهایی تجهیز شده، در مرحله بعدی است. مشکل امروز دوری بچهها از کتاب است .
از طرفی ما با انبوه کتابهای زرد و بازاری در کشور مواجهیم و باید ببینیم چنددرصد از کتابهای خوب به دست بچهها میرسد. چند درصد از کودکان به واسطه کتابهای بازاری از مطالعهزده شدهاند؟
اگر به مطبوعات دهه هفتاد نگاهی بیندازید میبینید که بعضی از نویسندگان و شاعران در آن زمان کلی مطلب نوشتهاند و گفتهاند که باید جلوی انتشار بیرویه کتاب بازاری گرفته شود چون باعث فداشدن کتابهای جدی در ادبیات میشود اما صدایشان به جایی نرسید و حالا داریم نتیجه اش را میبینیم. این طبیعی است که سرمایه ناشر باید برگردد و کتاب بازاری هم یک نوع ژانر است و باید باشد، برای استفاده مخاطبی که تازه مطالعه را شروع کرده و توانایی خواندن کتابهای جدی و سنگین را ندارد. اما نه به این قیمت. باید با این دید به کتاب بازاری نگاه میشد که کتاب زرد مبتذل نیست، کتاب ساده و جذاب است با تعریف خاص خودش. تعریفی که در کشور ما جا نیفتاد.
تولید کتاب بازاری در کشور ما تبدیل به کاسبی شد نه کار فرهنگی. در خارج از کشور کتابهای بازاری تعریف شده است کتابهایی جذاب و با کیفیت بالا از نظر چاپ. حرف ما این نبوده که ناشران کتاب بازاری تولید نکنند اما اگر تولید میکنند طوری باشد که به ادبیات جدی لطمه نزند که عکس این موضوع اتفاق افتاد. الان طوری شده که من مولف در نمایشگاه کتاب، کتاب خودم را در غرفه پیدا نمیکنم آنوقت چطورمیتوانیم از بچهها انتظار داشته باشیم که به کتابفروشی بروند و کتاب مناسب خود را تهیه کنند!
الان دورهای شده که انیمیشن و بازیهای کامپیوتری بازاری در بین نوجوانان خیلی بازار گرمی پیدا کردهاند، در این شرایط باید چه کنیم که کتاب از بین نرود آیا میتوان فیلم یا انیمیشن را جایگزین کتاب کرد؟
اگر بچه ها از کودکی لذت کتابخوانی را بچشند در هیچ شرایطی آن را از دست نمیدهند مثل خود شما که کتاب را به دیدن مطلب در گوشی ترجیح میدهید. اما اگر این جذابیت ایجاد نشده باشد در هر شرایطی بچهها تمایلی به کتاب خواندن ندارند. امروزه در کشورهای دیگر کتاب خواندن بیشتر الکترونیکی شده ولی هنوز کتاب میخوانند. کتاب جایگاه خودش را دارد.
آیا میتوان از فضای مجازی، فیلمها، بازیهای انیمیشنی و … برای دعوت کودکان و نوجوانان به کتابخوانی بهره برد؟
طبیعی است که از هر چیزی که برای بچهها جذاب است میشود استفاده کرد.
کتاب های درسی در این زمینه چه نقشی دارند؟
ما وقتی صفحه شناسنامه یک کتاب درسی را نگاه میکنیم، به قول دوستی احساس میکنیم وارد ساختمان پزشکان شدهایم چون قبل از نام هر دستاندرکاری، یک دکتر میبینیم. البته میدانیم که این دکترها پزشک نیستند و در بین این اسامی شخصیتهای فرهیختهای هم هستند اما بیش از دکترها کارشناسان واقعی میتوانند کتابهای درسی جذاب تالیف کنند. من بارها گفتهام کسی که از بین آن همه شاعران بزرگی که داشتیم، رفته سراغ یک شاعر بزرگسال که نامی هم در مقایسه با شاعران مطرح همروزگارش نداشته (گلچین گیلانی) و شعر «باران» او را انتخاب کرده، کارشناس واقعی بوده، چرا که توانسته برای چندین نسل خاطره بسازد. واقعا چند شعر کتاب درسی در این چند دهه برای بچهها خاطره شده جز شعر «انار» که فکر میکنم آن را هم همینطوری و تصادفی انتخاب کردهاند، که اگر این طور نبود باید خیلی از شعرهای دیگر هم تبدیل به خاطره میشد.
و اما حرف آخر!
حرف آخر این که چند سالی است اتفاق ناگوار دیگری در حال رخ دادن است که خطرش به اندازه همان کتابهای بازاری است و اگر بیشتر از آن آسیب نزند، لطمهاش کمتر نخواهد بود و آن گسترش ناشرانی است که به جای سرمایهگذاری مشغول سرکیسه کردن اغلب شاعرانند. البته حرفهایها تن به این کار نمیدهند و نخواهند داد اما این مورد در حال اپیدمی شدن است و اگر کنترل نشود سالهای بعد بازار کتاب پر خواهد بود از کتابهایی که مولفان آنها حتی با اصول اولیه کار هم آشنا نیستند. هرچند که نمونههای اولیهاش هم امروز در کتابفروشیها هست. درست است که قانونی خاص این مورد نیست که بتوان جلوی ناشر را گرفت ولی مقرراتی هست که بتوان با آنها جلوی چاپ کتابهای غیر اصولی و سطحی را گرفت. موردی را سراغ داریم که یک ناشر شهرستانی برای چاپ یک کتاب کم حجم کودکانه هفت میلیون از مولف گرفته است در صورتی که چنین کتابی با دو میلون هم چاپ میشود.
ارسال دیدگاه