استفاده از ادبیات در آموزش پیشگیری از آزار جنسی کودکان
مهدی رجبی نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره تاثیر ادبیات در پیشگیری از آزار جنسی کودکان سخن گفت و بیان داشت: وقتی کودک و والدین در تجربه داستانی با هم شریک بودهاند، کودک آنها را محرم خود میداند و موضوع آزار جنسی را میگوید. یا کودک میتواند تجربه داستانی را که با والدین خوانده به یاد بیاورد و اتفاقی را که برایش افتاده در آن قالب برای آنها تعریف کند.
به گزارش کودک پرس ، این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره ظرفیت ادبیات در زمینه آگاهیبخشی به بچهها برای شناخت بدن خود و پیشگیری از اتفاقهایی مثل تعرض و تجاوز به آنها، اظهار کرد: این موضوع در ابتدا مشکل جامعهشناختی دارد. در جامعه ما سالیان سال نسبت به بیان مسائل خصوصی بدن و مسئله جنسی شرم و تابو عجیب و غریبی وجود داشته است و هیچگاه در مورد آن حرف زده نمیشود. خودِ بچهها بعدا آن را کشف میکنند که این خیلی بد است، زیرا کودک چیزی را بدون آنکه دربارهاش بداند کشف میکند که این میتواند آسیبزا باشد.
او با بیان اینکه ابتدا خانوادهها باید آموزش ببینند و سپس کودکان تربیت شوند، گفت: بچهها باید از کودکی درباره بدن خود بدانند. البته این موضوع باید به صورت هوشمندانه باشد، نه اینکه هر چیزی را به کودکان یاد بدهیم. پدر و مادرها باید این موضوعات را یاد بگیرند و بعد به کودکان بگویند که «بدن تو جزء حریم خصوصی توست و کسی نباید به آن دست بزند»؛ آموزشهایی که متأسفانه در جامعه ما نیست و نباید همه بار آن را بر دوش ادبیات بیندازیم.
رجبی در عین حال با تأکید بر اینکه ادبیات یکی از راهکارهای مناسب و موثر برای آموزش به کودکان است، بیان کرد: کودک زمانی که در دنیای داستان قرار میگیرد با خطر آشنا میشود، نه صرفا موضوع آزار جنسی بلکه خطرات دیگر زندگی، و با خواندن داستان یک تجربه بیخطر از زندگی را از سر میگذراند. از نظر روانشناختی، داستانها در ذهن کودک تأثیر ماندگاری دارند.
او در ادامه افزود: باید این موضوعات را به نحوی بیان کنیم که در کودک اضطراب ایجاد نکنیم و آزارش ندهیم بلکه باید با یک زبان و ساختار درست توجیهش کنیم که باید حواسمان به موضوعاتی باشد؛ مثلا با آدمهای غریبه حرف نزنیم، سوار ماشین آدم غریبه نشویم و چیزهای دیگر.
این نویسنده با بیان اینکه تجاوز به حریم خصوصی کودک، هرکجا میخواهد باشد، جنایت علیه بشریت است خاطرنشان کرد: بسیاری از قربانیان خشونت جنسی از اقوام نزدیک خود آزار دیدهاند. کودک از ترس ماجراهایی که ممکن است در خانه پیش آید و تهدیدهایی که میشود حرفی نمیزند و همیشه لاپوشانی میکند. درباره این موضوعات و خیلی چیزهای دیگر حرفی زده نمیشود، خانوادهها به خاطر حیثیت خود میگویند «اصلا حرفش را نزنید و بر قبر آن خاک بکشید» که این موضوع به سندروم روانی کودک تبدیل میشود و در آینده مشکلات زیادی پیدا میکند، حتی ممکن است به فردی ضداجتماع تبدیل شود و خود را نابود کند.
او سپس بیان کرد: به نظرم ادبیات میتواند از زوایای مختلف جامعه را به کودک بشناساند؛ مثلا شخصیت آدمها و اینکه آدمهای منفی چه ویژگیهایی دارند، مشاغل و ارتباط آدمهای مختلف با هم. شخصیتپردازی درباره آدمهای منفی که ضداجتماع و ضدآدمها هستند میتواند در قالب داستانهای فانتزی و یا در قالب داستانهایی از زبان حیوانات بیان شود. یا اینکه به بچهها گفته شود «شما حریم خصوصی داری، بدنت این شکلی است و کسی نباید به آن دست بزند». قطعا پدر و یا مادر کودک در خواندن کتاب او را همراهی میکنند و اگر سوالات بچهها را به درستی پاسخ دهند، کودک وقتی وارد سطح بالاتری شود، توانایی گفتوگو پیدا میکند و اجازه دست زدن به بدن خود را به کسی نمیدهد. اگر اتفاقی هم بیفتد به پدر و مادر خود میگوید، زیرا در تجربه داستانی با هم شریک بودهاند و آنها را محرم خود میداند.
رجبی افزود: حتی کودک میتواند آن تجربه داستانی را به یاد بیاورد و اتفاقی را که افتاده در آن قالب به پدر و مادر خود بگوید، بدون آنکه ترس و نگرانیای داشته باشد؛ مثلا بگویید «یه دایناسور بود که دایناسور بده اومد به پاش دست زد و جیغش دراومد و رفت به مادرش گفت». اینها چیزهایی است که کودک از ادبیات یاد میگیرد؛ اما نویسندههای ما به دلیل خطوط قرمزی که وجود دارد تربیت نشدهاند که اینگونه بنویسند. هیچوقت این موضوعات را بیان نکردهایم که الان به اینجا رسیدهایم. اگر نویسنده ها خوب به این موضوعات بپردازند، کودک با وجود تهدیدهایی که میشود موضوع را به پدر و مادر خود میگوید.
او در ادامه خاطرنشان کرد: ادبیات میتواند محل خوبی برای بیان این موضوعات باشد. اگر این حرفها را در ادبیات بزنیم میتواند موثر باشد، البته اگر اجازه بدهند ما بنویسیم. باید کارگروههایی تشکیل شود تا به این سوژهها پرداخته شود و اجازه بدهند حرف بزنیم و به آن بپردازیم. اگر اینطور شود، اتفاقهای خوبی میافتد. خیلی از نویسندههای ما این دغدغه را دارند که درباره این مسائل برای بچهها بنویسند.
این نویسنده سپس اظهار کرد: علاوه بر تربیت کودک، پدر و مادرها هم باید تربیت شوند. آنها باید در گروههایی که متخصصین تربیت کودک در آنها حضور دارند و درسهایی که میدهند حضور داشته باشند تا ذهنشان آماده این مسائل شود، نه با دیدن کتابی با این موضوعات بگویند «بهتر است همان «یه توپ دارم قلقلیه» را بخرم، این کتابها را نمیخواهیم، این چیست که برای بچه نوشته شده است و به درد نمیخورد و ذهن کودک را به هم میریزد». مشکل این است که در ادبیات کودک ایران به شکل سنتی مادر و پدر را شخص دانا دانستهایم که همه چیز را میدانند و میتوانند برای کودک تصمیم درست بگیرند؛ در صوتی که ۹۰ درصد پدر و مادرها در زندگی تصمیمهای اشتباه میگیرند، مثلا در انتخاب کتاب، دوست و رشته تحصیلی. پدر و مادر باید تربیت شوند که چگونه با کودک برخورد کنند، بعد خواهید دید همه اینها حل میشود؛ همچنین میتوان کتابهای خوب نوشت که آن وقت پدر و مادرها آن کتابها را انتخاب میکنند چون اعتماد دارند نویسندهها در جریان اتفاقات جامعه خود هستند.
او درباره محدودیتهای نوشتن درباره این موضوعات گفت: ما یکسری خطوط قرمز ناگفته داریم و یکسری خطوط قرمز گفتهشده؛ درباره این مسئله نباید حرف زد، درباره این موضوع میشود حرف زد. گفتهاند در این مورد حرفی نزنید و نویسندهها هم گفتهاند نمیگوییم، برای چه دربارهاش حرف بزنیم درحالی که قرار نیست کتاب چاپ شود. درباره این مسئله کتابی نام ببرید که چاپ شده. نیست. اینکه در کتاب بگویند کسی را اذیت کردهاند نشد کتاب. یا درباره مسئله اعتیاد کتاب داریم؟ نه، زیرا تابو بیهودهای وجود دارد.
این در حالی است که سن اعتیاد به ۱۲ سال رسیده است، در مدارس ماریجوانا و گل استفاده میکنند. مشخصا بچه هزار مسئله روحی دارد که دارد که اینها را استفاده میکند. باید به روح و روان کودک برسند، به او بگویند چرا مواد مخدر استفاده میکنی؟ آیا میخواهی زود بزرگ شوی؟ چه کسی به تو گفته مواد مخدر به تو کمک میکند؟ فکر میکنی با انجام این کار شجاع میشوی؟
مهدی رجبی در ادامه گفت: درباره اعتیاد، کیوان عبیدی آشتیانی کتابی را با عنوان «زیر نور ماه شیشهای» ترجمه کرده است. این کتاب بسیار زیبا، کارشناسیشده و دقیق درباره اعتیاد نوجوانان نوشته شده است. فقط این نیست که اگر نوجوان معتاد شود، بگوییم تمام شد. باید درباره آن حرف زد و راهکار ارائه داد. درباره اعتیاد نوجوان که آسیب اجتماعی است باید داستان طراحی کرد. برآیند خواندن کتاب این است که نوجوان به مواد مخدر حس نفرت پیدا میکند و میفهمد هیچجا مثل خانواده نمیتواند او را حفظ کند و هیچ آدم غریبهای نمیتواند پناه او باشد.
ما چنین چیزهایی نداریم. آنها متوجه خطر شدند، ما هم حالا آسیبهایش را میبینیم و یکی یکی خبرهای بد میشنویم. آموزش و پرورش باید به شکل درست و مطابق عرف و هنجارهای جامعه آن را بیان کند. اینکه اصلا بیان نشود و یا صورتمسأله را پاک کنیم غلط است.
ارسال دیدگاه