به گزارش کودک پرس ، او پس از اینکه معنای بیخانمانی را فهمید بهدنبال حذف این کلمه از زندگی آدمهای نیازمند شهرش است. این پسر همراه پدرش تلاش میکنند تا بیخانمانهای شهرشان گرسنه نمانند و دوباره به زندگی بازگردند و لبخند بزنند. این قهرمان کوچک هر روز به پناهگاهی که افراد بیخانمان در آنجا زندگی میکنند میرود و عاشقانه به آنها محبت میکند. جمله تأثیرگذار روی لباسش واقعیت درون او را اینگونه نشان میدهد: عشق را به بقیه نشان بدهید.
آستین پرین، ابرقهرمان کوچکی است که با باز کردن دستهایش و فرود آمدن روی زمین ساندویچهای مرغ را به بیخانمانهای گوشه خیابانهای شهرش میدهد. بیخانمانهایی که در پناهگاهی در بیرمنگام زندگی میکنند.
هوای بیرون گرم است، اما برای آستین 4 ساله گرما اهمیتی ندارد. او لباسی آبی رنگ با شنلی قرمز میپوشد و به سراغ نیازمندان میرود. او به خبرنگار سیانان میگوید: «این جوری سریعتر حرکت میکنم. با وزش باد پرواز میکنم.»
در پناهگاه، او با تعدادی از آنها دیدار و صحبت میکند. آدمهایی که عاشق این ابرقهرمان کوچک هستند. از ماه مارس گذشته او به یکی از چهرههای مشهور در میان مردان و زنان بیخانمان در خیابانهای شهر تبدیل شده است.
او با کمک پدرش هر هفته برای این آدمها غذا میآورد یا به قول خودش: «غذا و لبخند میآورد.»
یکی از بیخانمانها به آستین میگوید: «به خاطر وجود توست که من میخواهم آدم بهتری شوم و خودم را از این وضعیت نجات بدهم. تو هرجا میروی عشق و محبت و دوست داشتن را با خودت میبری، مگر نه؟»
آستین ساندویچ و نوشیدنی خنک را به دست مرد بیخانمان میدهد و میگوید: «همین کار را میکنم.» او لباس و شلوار و کتانی آبی رنگ میپوشد و شنلی قرمز رنگ را روی دوشش میاندازد. روی سینهاش عبارت عشقت را نشان بده نوشته شده است؛ عبارتی که برای او معنای خاصی دارد.
او درباره این نوشته به خبرنگار میگوید: «عشقت را نشان بده یعنی مراقب بقیه باش، بدون اینکه به ظاهرشان توجه کنی. این ابرقهرمان کوچک به این شعار باور دارد و سعی میکند آن را عملی نشان بدهد.»
پدرش درباره آستین توضیح میدهد: «او دوست دارد ابرقهرمان صدایش کنند. خوشحال میشود آدمها به کارش اهمیت میدهند. امیدوارم بتواند در کارش موفق باشد. او باید با جامعه و آدمهای گوناگون آن آشنا شود تا در آینده بتواند به رشد کشورش کمک کند و در کار و زندگیاش فرد موفقی شود.»
از آستین پرسیدیم که کار یک ابرقهرمان چیست و او چه کارهایی میکند. پسرک بسرعت جواب داد: «من بچههای بد را از مدرسه بیرون میکنم و به بیخانمانها غذا میدهم. این کار و وظیفه یک ابرقهرمان است.»
پدر او که از اعماق وجودش به پسرش افتخار میکند، ادامه میدهد: «آستین پسری است که با دیگران همدردی میکند و بسیار مهربان است. او فقط دوست دارد بقیه را خوشحال ببیند. او دوست دارد بقیه هم لبخند بزنند و شاد باشند.»
البته دلسوزی و محبت او روی تیلور برادر بزرگترش متمرکز شده است. تیلور 16 سال دارد و از بیماری اوتیسم رنج میبرد. پدر میگوید: «آستین همیشه مثل پرستار مراقب برادرش است. به غذا و لباس و داروهای او توجه دارد و مثل یک پدر کوچک با برادرش رفتار میکند. گاهی با دیدن رفتارش به او حسودی میکنم. این پسر بینظیر است.»
اما چگونه عشق و محبت این پسر کوچولو سر از بیخانمانها درآورد؟ پدر داستان را این گونه شرح میدهد: «من و آستین مشغول دیدن برنامهای در تلویزیون درباره پانداها بودیم. در این برنامه مادر پاندایی بچههایش را در جنگل رها کرد و دنبال زندگیاش رفت. گوینده گفت حالا بچهها بیخانمان شدهاند و معلوم نیست زنده بمانند. آستین تا آن روز کلمه بیخانمان را نشنیده بود و معنایش را هم نمیدانست. سعی کردم برایش توضیح بدهم.»
آستین وسط حرف پدرش میگوید: «بابا گفت پاندای بیخانمان یعنی حیوانی که پدر و مادری ندارد که مراقب او باشند. اما من دلم میخواست آن پاندا خانه داشته باشد، مثل من که در خانه کنار مامان و بابا زندگی میکنم.»
پدر برای اینکه پسرش با معنای واقعی بیخانمان آشنا شود، او را به پناهگاه آنها میبرد تا فرزندش با چشم خود بیخانمانها را ببیند. «وقتی آنها را دید بسرعت گفت: بابا میشود به آنها غذا بدهیم؟ آنها گرسنه هستند. به این فکر نکرده بودم که برای آنها غذا ببرم. اما وقتی پسری 4 ساله از شما چنین درخواستی میکند چه جوابی میتوانید بدهید؟»
برای همین به برگرفروشی کینگ رفتیم و برای آنها ساندویچ مرغ سفارش دادیم. آستین قبول کرد که پول توجیبی یک هفتهاش را بدهد و برای بیخانمانها ساندویچ بخرد. این حرف مرا بشدت تحت تأثیر قرار داد.
وقتی کار تحسین برانگیز او در شهر پیچید، همه آدمهای شهر به وجود این پسر افتخار کردند. این اتفاق باعث شد تا تلویزیون محلی سراغش بیاید و روزنامهها با او گفتوگو کنند.
با پخش شدن این خبر برگرفروشی کینگ برای یکسال به او ماهانه معادل 1000 دلار ساندویچ مرغ میداد تا پسرک بتواند عملیاتش را با موفقیت ادامه بدهد و به بیخانمانهای بیشتری غذا برساند. شهردار بیرمنگام او را «سفیر شهر» نامید و به خبرنگار سیانان گفت: «این پسر امید این شهر است. ما به او افتخار میکنیم. او یکی از بچههای نسل آینده این شهر است و از حالا اهمیت کمک به دیگران را میداند. او کسی است که باید قدردانش باشیم و به ما میگوید که معنای عشقت را نشان بده چیست.»
آن ریگیل مدیر پناهگاه بیخانمانها نیز به خبرنگار سیانان میگوید: «این ابرقهرمان کوچک روزهایمان را روشن، قلب هایمان را گرم و دلهایمان را شاد میکند. وقتی او به اینجا میآید و با صدای شیرینش ما را صدا میزند همه خوشحال میشویم. دیدن او به همه بیخانمانهای این پناهگاه امید به زندگی میدهد. آدمهایی که با دیدن او دلشان میخواهد زندگیشان را تغییر دهند و خوب زندگی کنند.»
این پناهگاه سالانه به 5 هزار زن، مرد و کودک بیخانمان خدمات ارائه میدهد. بیشتر آنها افرادی هستند که از «ناامنی غذایی» رنج میبرند و گرفتار سوء تغذیه هستند. «آدمهایی که اینجا میآیند زیاد هستند و منابع ما برای خدمترسانی به آنها ناچیز است. ما تا حد بسیار زیادی به کمکهای مردمی وابستهایم و اگر مردم نباشند کار چندانی از دستمان برنمیآید.
امیدوارم با کار آستین توجه مردم به بیخانمانها و مشکلاتشان بیشتر شود.» پدر امیدوار است با کار پسرش آستین، توجه مردم به این موضوع جلب شود و عده بیشتری کمک هایشان را به این پناهگاهها بیاورند تا افراد بیخانمان بیشتری غذای گرم بخورند. «تعداد زیادی با ما همراه شدهاند و کمکهای زیادی از طرف مردم به ما میرسد. هدف ما این است که به بیخانمانها غذاهای مقوی بیشتری غیر از ساندویچ بدهیم. دوست داریم تعداد کمتری از آنها گرفتار سوء تغذیه باشند.»
چشمانداز او راهاندازی مؤسسهای است که در آن به طور ریشهای به علت بیخانمانی بپردازد و این موضوع را بررسی کند که چرا تعداد بیخانمانها این قدر زیاد است و چه اتفاقی برای آدمها رخ میدهد که مجبور میشوند شبها را در خیابان به صبح برسانند.
«میدانم که دلایل زیادی برای بیخانمان شدن وجود دارد: بیماریهای روانی، مصرف موادمخدر، اعتیاد به الکل و چیزهایی از این قبیل. من و آستین میخواهیم مؤسسهای را با حضور متخصصان راه بیندازیم تا با ارائه روشهایی به این افراد بیخانمان کمک کنیم دوباره وارد بازار کار شده و صاحب خانه و زندگی شوند. این رؤیایی است که ما دنبال رسیدن به آن هستیم.» تا رسیدن به آن روز، «آستین» لباس ابرقهرمانیاش را میپوشد و لبخندزنان سراغ آدمهای بیخانمان میرود و با ساندویچی گرم به آنها سلام میکند. او تلاش میکند امید را در دلهای آنها زنده نگه دارد تا اینکه روزی به زندگی عادی بازگردند. او به آنها میگوید: عشق را به بقیه نشان بدهید.
منبع: ایران آنلاین
ارسال دیدگاه