«آب بر آتش»؛ روایت نمایشی سطحی از قصهای قرآنی/ عقیم ماندن منطق قرآنی در انتقال به منطق نمایشی
«آب بر آتش» نمایشنامهای عروسکی ویژه کودک و نوجوان به نویسندگی سیروس همتی با استناد بر قصص قرآنی افکندن ابراهیم(علیهالسلام) در آتش و تبدیل شدن آتش به گلستان است؛ روایتی که باید در تبدیل شدن به مدیوم نمایشی متوسل به منطقها و اقتضائات درام شود اما در عمل اینگونه نشده است.
به گزارش کودک پرس ، حوزه هنری استان تهران سال ۹۰ پروژهای را در حوزه ادبیات نمایشی قرآنی ویژه کودکان و نوجوانان کلید زد تحت عنوان «عروسکها از بهشت میآیند» که در قالب آن چهرههای مطرحی در زمینه نمایشنامهنویسی دست به قلم شده تا با استناد بر قصص قرآنی، آثار نمایشی را پدید آورند که به واسطه تولید و اجرا روی صحنه تئاتر، علاوه بر جذابیت برای مخاطب، آنها را با زبانی شیوا و روایت روان نمایشی با قرآن و قصههای آن آشنا سازد.
روند نمایشنامهنویسی در قالب این پروژه قرآنی که در قالب مجلداتی نمایشی از سوی انتشارات «سوره مهر» به چاپ رسید و منتشر شد تا سال ۹۴ به درازا کشید و البته با انتشار ۵ مجلد نمایشی متوقف ماند و دیگر ادامه پیدا نکرد.
آثار به چاپ رسیده در قالب این پروژه نمایشی قرآنی عبارت بودند از نمایشنامههای «آب بر آتش» به نویسندگی سیروس همتی،«های و هوی» به نویسندگی عباس جهانگیریان، «شوراب و هشو» به نویسندگی شهرام کرمی، «آواز داوود» به نویسندگی منوچهر اکبرلو و «میهمانی سلیمان» به نویسندگی منصور خلج و نکته جالب توجه اینکه تاکنون هیچکدام از آنها به منظور اجرای صحنه، کارگردانی نشدند.
به نظر میرسد خالی از لطف نباشد تا با بازخوانی مجدد این آثار که نشان از تلاش ساعی دوستان در حوزه هنری استان تهران برای رسیدن به الگویی استاندارد در زمینه نمایشنامهنویسی کودکان و نوجوانان به ویژه با تکیه بر قصص قرآنی دارد، نقد و نظری دوباره بر این آثار داشته باشیم مضافاً بر اینکه که جریان سی و یکمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران که روز گذشته به کار خود پایان داد؛ این آثار در غرفه انتشارات «سوره مهر» حوزه هنری کودکان و نوجوانان مود اقبال خوبی از سوی بازدیدکنندگان قرار گرفتند.
در آغاز نمایشنامه «آب بر آتش» به نویسندگی سیروس همتی را از این مجموعه مورد نظر قرار داده تا توفیق آن را در راستای هدف حوزه هنری یعنی آشنایی کودکان و نوجوانان با قصص قرآنی از رهگذر روایت نمایشی بررسی کنیم:
خلاصه داستان نمایشنامه
بچهقورباغهای در رؤیا میبیند که برای نجات مرد صالحی«حضرت ابراهیم(علیهالسلام)» از آتشی که نمرود برای سوزاندنش برپا کرده است مأمور شده است و این تصمیم در ابتدا با مخالفت پدر و مادرش مواجه میشود اما سرآخر پدر و مادر رضا به انجام این کار میشوند و قورباغه پای در راهی پرمخاطره تا رسیدن به ابراهیم(علیهالسلام) میگذارد تا به قدر و اندازه خود با آوردن آب و ریختن آن روی آتشی که برپا خواهد شد، ابراهیم(علیهالسلام) را از آتش برهاند. قورباغه در این راه با موجودات زیادی مواجه میشود، ماری که قصد خوردن او را دارد و کرکسی با حمله به مار، قورباغه را برای رسیدن به مقصود از بند او میرهاند، پشهای که برای قورباغه آرزوی موفقیت می کند و اینکه قصد دارد با ورود از راه بینی نمرود و خوردن مغز او به عمر آن جبار خاتمه دهد، درخت بلوط و پری دریایی که با هم سر موضوعی بحث و جدل دارند؛ پری دریایی درخت بلوط را سرزنش میکند که چرا اجازه میدهد سربازان نمرود از شاخههایش به عنوان هیزم استفاده کنند و درخت بلوط که پری دریایی را شماتت میکند که چرا برای بردن آب و فرونشاندن آتشی که ابراهیم(علیهالسلام) قرار است در آن سوزانده شود، تعلل میکند.
در آخر قورباغه که زمان زیادی در راه بوده و مقدار آبی را در دهان خود ذخیره کرده بود زمانی به محل حادثه میرسد که آتش بر ابراهیم(علیهالسلام) گلستان شده است و او از ملائکی که سبب نجاتش از ورطهای که نمرود برایش تدارک دیده بود، شده بودند میخواهد که برای قورباغهای که خسته راه است کمی آب بیاورند و…
قورباغه، تنها جانوری که به او برای فرونشاندن آتش نمرود اجازه داده شد
اما نمایشنامهنویس در ابتدای نگارش خود دلایل خود را از اینکه چرا قورباغه را به عنوان قهرمان نمایشنامه خود برگزیده است در قالب جملههای کوتاهی بیان میدارد که بیشتر نقل روایات و احادیثی از ائمه معصومین(علیهمالسلام) است و مثلاً آنجا که پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله و سلم) نقل به این مضمون میفرماید که قورباغه در جریان نجات ابراهیم(علیهالسلام) از آتش نقش داشته است و لذا همواره اصحاب خود را از کشتن قورباغه برحذر میداشتند.
برای مستند بودن این نکته به منبعی موثق به شرح زیر رجوع میکنیم:
«هنگامی که حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در منجنیق قرار داده شد تا در آتش پرتاب شود، تمامی موجودات دنیا از پروردگار درخواست نجات وی را کردند. حتی جبرییل نیز که به امر پروردگار به آسمان دنیا نزول کرده بود، گفت: پروردگارا! ابراهیم تنها خداپرست روی زمین است که دشمنت بر او مسلط شده! پس نجاتش بده. پروردگار فرمود: او بنده من است اگر از من بخواهد نجاتش میدهم. جبرئیل با اذن پروردگار به ملاقات حضرت ابراهیم(علیهالسلام) رفت و گفت: آیا حاجت و درخواستی از من داری؟ فرمود به تو خیر، اما به پروردگارم بلی، خلاصه اینکه آنحضرت جز از خدا کمک و استمداد نخواست اما جانداران و حشرات زمینى به خدا شکایت کردند و اجازه خواستند که بر آن آتش آب بریزند، خداوند فقط به قورباغه اجازه داد، این حیوان آب میآورد و بر آتش میریخت تا شاید بتواند آتش را خاموش نماید و در همین راستا دو سوم او سوخت و یک سومش باقى ماند، ولی وزغ برخلاف قورباغه در آتش میدمید تا شعلهورتر شود؛از اینرو پیامبر اسلام از کشتن قورباغه نهی فرمودند».(نقل از «خصال»؛ شیخ صدوق و «تفسیرالقمی»؛ علی بن ابراهیم قمی).
گذشته از این امتیازی که همتی در روایت نمایشی خود از آن برخوردار است و به جای قهرمانسازی خیالی، سعی کرده است قهرمانی مستند بر آیات و روایات و احادیث برای نمایشنامه خود برگزیند اما باید گفت که برخلاف برخی مؤلفههای مورد نیاز در روایت نمایشی ویژه کودک و نوجوان، نمایشنامهنویس پرداختی سطحی و البته مستقیم به برخی آرایههای قرآنی داشته است که چندان مطلوب مخاطب هدف نیست.
نمایشنامهنویس«آب بر آتش» در برخورد قورباغه به عنوان قهرمان با برخی موجودات که از جمله معروفترین آنها پشهای است که همه میدانند اساساً فلسفه وجودی او به هلاکت رساندن نمرود بوده است به شکلی رفتار میکند که انگار مخاطب از قبل با این قبیل روایتها آشنا است در صورتیکه اینگونه نیست و لذا چندان مجاز نیست که اینچنین سطحی از آن گذر کند.
خودبسندگی، اصلی اساسی در روایت نمایشی است
در روایت نمایشی یک اصل اساسی وجود دارد و آن اینکه چنین اثری از همان آغاز تا پایان و نتیجهگیری باید خودبسنده باشد و شخصیت در دل روایت شکل گرفته، متحول و به نتیجه واصل شود و لذا ما عنصری نمایشی را با این فرض که خودمان از پیش میدانیم چیست و خاستگاه تاریخی دارد و یا نه و پیش از آغاز روایت نمایشی دارای چه مختصات و وضعیتی بوده، چندان درست نیست.
نمایشنامهنویس البته ساختاری فانتزی را در روایت نمایشی خود انتخاب کرده است، این امر یک امتیاز مثبت برای یک اثر نمایشی ویژه کودک و نوجوان است که تا اندازهای همتی آن را رعایت کرده است اما مسئله مهم اینجاست که نمایشنامهنویس روایتی سرراست و یکنواخت را در روند این داستان قرآنی در قالب یک اثر نمایشی رعایت نکرده است و متأسفانه در شرح برخی صحنهها پا را فراتر گذاشته و بدون در نظر گرفتن اقتضائات صحنه، آنچنان به جزئیات میپردازد که بیشتر از اینکه شرح یک صحنه تئاتری را به ذهن متبادر سازد، واجد میزانسنهای یک اثر سینمایی است.
برخی از صحنههای نمایشنامه فاقد منطق روایی است
برخی از صحنههای این نمایشنامه اگرچه ادله قرآنی ناظر بر آن است و با چنین دیدگاهی منطقی به نظر میرسد اما از آنجا که قرار است روایتی صرف نمایشی بدون پیشزمینه ذهنی مخاطب کودک و نوجوان باشد، از نظر منطق نمایشی چندان نمیتوان به آن تکیه کرد؛ در صحنهای از این نمایشنامه کرکس، قورباغه را از بند ماری که قصد کرده است او را بخورد نجات داده و برای موفقیت او در نجات حضرت ابراهیم(علیهالسلام) از آتش نمرود دعا میکند، وقتی که قورباغه از علت علاقه کرکس نسبت به حضرت ابراهیم(علیهالسلام) جویا میشود، کرکس میگوید سالها پیش ابراهیم(علیهالسلام) تعدادی پرنده از جمله مرا قطعه قطعه کرد و هر قطعه از ما را به فرمان خدا بر بلندای کوهی گذاشت و آنگاه نام هر کدام از ما را که برد به اذن الهی اجزای بدن ما به هم پیوست و اینگونه بود که ایمان ابراهیم به روز حشر تبدیل به یقین شد؛ این روایت را بارها در منابع گوناگون و حتی کتابهای درسی شنیدهایم و ممکن است کودکان و نوجوانان هم در کتاب درسی تعلیمات دینی خود با این روایت مواجه شده باشند اما فارغ از این داستان قرآنی در اثبات حقانیت معاد و روز حشر آیا موجودی که توسط فردی از نعمت حیات محروم شده باشد،حتی به فرض حیات دوباره نسبت به او علاقه مند است و برایش دعا میکند؟! این امر با منطق نمایشی آن هم اثری هنری ویژه کودک و نوجوان با آن روحیه لطیف و به دور از خشونت مغایر است.
در مجموع باید گفت اثر نمایشی سیروس همتی مستند بر یکی از قصص قرآنی به غیر از برخی فضاسازی های مناسب منطبق با دنیای فانتزی کودک و نوجوان، اثری قابل تأمل و موفق در عرصه ادبیات نمایشی کودک و نوجوان نیست و با روندی منطبق با روایت مکتوب نمایشی، نمیتوان اجرای موفقی را از آن بر روی صحنه تئاتر شاهد بود.
منبع: ایکنا
ارسال دیدگاه