یک دهه به سینمای کودک بیمهری کردهایم
سیدجواد هاشمی این روزها فیلم سینمایی «پیشونی سفید ۲» را در حال اکران دارد که طی ۱۰ روز توانسته مرز ۴ میلیارد تومان فروش را پشت سر بگذارد. «جوان» با این سینماگر درباره تازهترین فیلمش و نیز اهمیت سینمای کودک گفتوگو کرده است.
به گزارش کودک پرس ، «آهوی پیشونی سفید» چقدر در جذب مخاطب کودک موفق عمل کرده است؟ با توجه به اینکه در همه جای دنیا فیلم کودک تماشاگر خوبی دارد.
«پیشونی سفید یک» برای بچهها بسیار دوستداشتنی و مورد علاقهشان بود. با توجه به فروشی که کرد فکر میکنم توانست مخاطب خوبی جذب کند. منتها هدف من خانواده بود. برای همین یک کاری ساختم که وقتی پدر و مادرها دست بچهها را میگیرند و به سینما میآیند، حوصلهشان سر نرود. واقعاً دوست داشتم در آن میان حرفهایی بزنم که بچهها هدایت شوند. تمایل داشتم چند پیام اخلاقی، زیر لوای تم شاد که در یک جاهایی کودکانه و یک جاهایی بزرگسالانه بود، منتقل کنم. فکر میکنم توانستم حداقل به ۷۰-۶۰ درصد آنچه میخواهم برسم، ولی سلیقهام «آهوی پیشونی سفید ۲» نیست. در نسخه سوم سعی کردم کمی بیشتر سلیقهام را اعمال کنم. تلاش کردم با آهوی پیشونی سفید، برند شوم که بعدها سلیقه اصلی خودم را به نمایش بگذارم.
پس شاهد اکران «پیشونی سفید ۳» هم خواهیم بود؟
در حال حاضر پخش «آهوی پیشونی سفید ۳» دست آقای سیدمحمود رضوی و حوزه هنری است و به صورت رسمی با آنها قرارداد بستهام. فکر میکنم انشاءالله اگر خدا بخواهد در عید نوروز اکران شود.
برخی ارجاعات در پیشونی سفید نمیتواند برای کودکان دارای مفهوم باشد؛ برای مثال موسیقیای که در فیلم شما شنیده میشود. مثل این ترانه «پارسال بهار دستهجمعی رفته بودیم زیارت» نه برای کودکان مفهوم است، چون بچهها ذهنیتی از این موسیقی ندارند، نه جنبه نوستالژی دارد؛ ضمن اینکه برای سن کودک هم مناسب نیست و حتی برای بزرگسال هم قدری مبتذل است.
برخی ارجاعات در پیشونی سفید نمیتواند برای کودکان دارای مفهوم باشد؛ برای مثال موسیقیای که در فیلم شما شنیده میشود. مثل این ترانه «پارسال بهار دستهجمعی رفته بودیم زیارت» نه برای کودکان مفهوم است، چون بچهها ذهنیتی از این موسیقی ندارند، نه جنبه نوستالژی دارد؛ ضمن اینکه برای سن کودک هم مناسب نیست و حتی برای بزرگسال هم قدری مبتذل است.
من مجبورم خانواده را به سینما بیاورم. مجبورم پدر و مادر را در سینما بنشانم. بچهها این ترانه را درک نمیکنند، اما به محض شنیدن آن دست میزنند و شادی میکنند. من چارهای ندارم جز اینکه در فیلم نوستالژیک بزرگترها را هم زنده کنم. من تلویزیون را در اختیار نداشتم. شهر موشها و کلاه قرمزی از تلویزیون شروع کردند. آنها برند تلویزیونی داشتند. این برای من که هیچ برندی در اختیار نداشتم خوب بوده است. با این حال پیشونی سفید سومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای نوجوان بوده است. این یک اتفاق نادر است.
اگر نوستالژیک بزرگترها را با همین «شهر موشها» که به آن اشاره کردید یا «محله برو بیا» یا «آقای حکایتی» برمیانگیختید، قابل پذیرشتر نبود؟ هم به سینمای ملی ارجاع میدادید و هم اینکه اینها برای بچهها احتمالاً نواهای آشناتری است.
اگر نوستالژیک بزرگترها را با همین «شهر موشها» که به آن اشاره کردید یا «محله برو بیا» یا «آقای حکایتی» برمیانگیختید، قابل پذیرشتر نبود؟ هم به سینمای ملی ارجاع میدادید و هم اینکه اینها برای بچهها احتمالاً نواهای آشناتری است.
نه؛ آنها در دوره خودشان هم فروش آنچنانی نداشتند. آقای حکایتی یا گلنار. گلنار در زمان خود فروش نداشت بعدها گلنار، گلنار شد. بعدها گفتندای کاش مثل گلنار ساخته بشود. فیلمهای کودک و نوجوان اصولاً فروشی نداشتند. «شهر موشها» و «کلاه قرمزی» هم تلویزیون را در اختیار داشتند، ولی من چه ابزاری در پیشونی سفید داشتم. تنها کاری که میتوانستم انجام دهم این بود که جذابیتهای کاذبی به وجود بیاورم که حرف اصلی خود را بزنم.
این ارجاعات، تصاویر و موسیقی در پیشونی سفید به فیلم شعله که مربوط به سینمای هند هست هم برمیگردد. شعله هم مناسب سن کودک نیست.
من توضیح دیگری ندارم. در مورد فیلم شعله هم همینطور که پیشتر عرض کردم. بچهها این فیلمها را ندیدند، اما با آنها شاد میشوند.
این ارجاعات، تصاویر و موسیقی در پیشونی سفید به فیلم شعله که مربوط به سینمای هند هست هم برمیگردد. شعله هم مناسب سن کودک نیست.
من توضیح دیگری ندارم. در مورد فیلم شعله هم همینطور که پیشتر عرض کردم. بچهها این فیلمها را ندیدند، اما با آنها شاد میشوند.
خب وقتی بچهها ندیدند، چرا در فیلمتان از آن استفاده کردید؟
توجیهی نمیخواهد. اینها موسیقی هستند، بچهها این موسیقی را نمیشناسند. حالا چه خوششان بیاید و چه خوششان نیاید. این موسیقی نوستالژیک بزرگترها را زنده میکند که بگویند: من این فیلم را دیدهام. من پیرمردها را با این کار اقناع کردم. نوجوانها را با ملودی شادی که بتوانند با آن دست بزنند قانع کردم. من با این ترفند توانستم پدر و مادرها را هم روی صندلی سینما بنشانم.
پس هدف شما در این فیلمها صرفاً سرگرمی و هیجان دادن به بچهها است؟
بله؛ اما من در آنها حرفهایم را زدهام. در پیشونی سفید یک و ۲ ایستادگی و مقاومت در مقابل ظلم و زور را گفتهام. بچهها را قهرمان کردهام. پیشونی سفید را قهرمان کردهام که از هیچ چیزی نترسد، در مقابل ترسهای زودگذری، چون اختاپوس بایستد و به پدر و مادر احترام بگذارد. حتی وقتی پدرش ظلم میکند، احترام به او را حفظ کند. من مفاهیم قرآنی را در شکل تازه، به زبان کودکانه بیان کردهام؛ مثل احترام به دشمن؛ همانند امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، یعنی وقتی پیشونی سفید دشمنش را میزند عذرخواهی میکند. اینکه بچهها این را بفهمند که وقتی با دشمنشان روبهرو میشوند، به خاطر یک اتفاق بزرگتر احترام بگذارند. همین که من بتوانم چند حرف خوب بزنم کافی است. بچهها که نمیدانند ترانه «پارسال بهار دستهجمعی رفته بودیم زیارت» یعنی چی! بچهها غالب ماجرا را چیزهای دیگر میبینند. بچهها در سینما یاد میگیرند بر ترسشان غلبه کنند. اینها از اختاپوس میترسند، اما بر آن غلبه میکنند.
همانطور که روانشناسی کودک در سینمای هالیوود همین را میگوید؛ مثل «هری پاتر» که ترسناک است. ولی به بچه یاد میدهد که بچهها نترسند. من همین که بتوانم بگویم بچهها یادتان باشد ممکن است پدرتان به شما ظلم کند، اما احترامش را حفظ کنید، کافی است. من به بچهها یاد دادم که بد نباشید. بد بودن خوب نیست. اگر همین مفهوم را من به بچهها یاد بدهم میدانید چه کار بزرگی کردهام! خودم خوب میدانم و پی همه اینها را به تنم مالیدم که ممکن است در آماج تهمتها و انتقادها قرار بگیرم، اما احساس میکنم باید به هدفی که میخواهم برسم مثلاً من باید بتوانم پنج سال بعد فیلمی بسازم که فقط بچهها خوششان بیاید و بزرگترها بفهمند که به احترام بچههایشان به سینما بیایند. باید به سینمای صاف، شفاف و پاک کودکانه و نوجوانانه برسم و البته سینمای خانواده، نه سینمایی که نتواند خانواده را به سینما بیاورد. من معتقدم که سینما باید سینمای خانواده باشد، غیر از این شکست میخورد. باید سینما به گونهای باشد که خانواده از آن خوشش بیاید. سینمایی باشد که در آن از نیم تنه حرف نزنند؛ مثل سینمایی که امروز همهاش تبدیل به شوخیهای متأسفانه سخیف جنسی شده است.
من باید به سینمای پاک آینده فکر کنم. باید با پیشونی سفید برند شوم تا بگویند سیدجواد هاشمی میتواند فیلمی بسازد که بچهها دوستش دارند. وقتی این اتفاق افتاد کمکم فیلمی خواهم ساخت که باب میل خودم هم باشد، اما در حال حاضر باید فیلمی بسازم که بابمیل همه باشد.
نکته دیگری که در فیلم شما خیلی دیده میشود رقص است. در آثار موزیکال سینمای غرب هم شاید تا این اندازه تأکید بر رقصیدن کاراکترها باب نباشد.
من مشکلی ندارم. شاید شما مشکل داشته باشید! اصلاً این بحثها به نظر من خیلی دیگر پیش پا افتاده است و اصلاً این اتفاق را مذموم نمیدانم وگرنه اصلاً اکران نمیشد. ما متأسفانه همه چیز را با هم قاطی میکنیم. من در «پیشونی سفید ۳» کمتر به ترانه پرداختم و بیشتر به قصه توجه کردهام. در آهوی پیشونی سفید ۲ به خاطر همین ترانهها قصه یک مقداری مخدوش شده است. من روی موج احساسات و خواستههای مردمی حرکت کردم، در مورد رقص و موسیقی اینطور است میخواستم مقداری راحتتر قصه را پیش ببرم.
با توجه به اینکه رنگ، نور و فضای شاد باید در سینمای کودک استفاده شود، فضای پسزمینه فیلم مقداری تیره و تار است.
فیلم من پر از رنگ و طراوت است. با نظر شما موافق نیستم، چون فکر میکنم فیلم از حیث رنگ و لعاب صحنهها خیلی جذاب است. حسن پیشونی سفید همین رنگ و نور فضای آن است و همین باعث جذابیتش شده است.
با توجه به اینکه رنگ، نور و فضای شاد باید در سینمای کودک استفاده شود، فضای پسزمینه فیلم مقداری تیره و تار است.
فیلم من پر از رنگ و طراوت است. با نظر شما موافق نیستم، چون فکر میکنم فیلم از حیث رنگ و لعاب صحنهها خیلی جذاب است. حسن پیشونی سفید همین رنگ و نور فضای آن است و همین باعث جذابیتش شده است.
در نگارش فیلمنامه از کسی هم کمک گرفتید؟
نه من فقط از تخیلات خودم بهره بردم. از جایی کمک نگرفتم و این فیلم حاصل تجربیات ۳۰ ساله معلمی من است. علت اینکه بچهها برای من مهم هستند هم همین موضوع است.
چرا سینمای کودک در کشور ما جدی گرفته نمیشود یا به نوعی باید گفت که سینمای ایران از کودکان دور شده است؟
ممکن است چند تا دلیل داشته باشد؛ یکی اینکه مسئولان ما خودشان سنشان بالا رفته است و بچه ندارند و انگار احساس دین نمیکنند؛ البته جدیداً من احساس میکنم که خیلی اتفاقات خوبی در حال وقوع است و به آثار کودکان و نوجوانان رفته رفته توجه میشود. امیدوارم که تلاشهای سینماگران هم به نتیجه برسد و کمکم سینمای کودک از مهجوریت بیرون بیاید. ولی دلیل دیگر این است که برای کودکان فیلم ساخته نمیشود و عادت سینما رفتن از بچهها گرفته شده و بیشتر برای آنها فیلم ویدئویی خریداری میشود. به طور مثال فیلم ویدئویی «آهوی پیشونی سفید یک» بیشتر از سینما فروش کرد. فکر میکنم این عادت سینما رفتن باید به دوره طلایی سینمای ایران یعنی سالهای اوایل دهه ۶۰ برگردد و انشاءالله در آینده نزدیک شاهد اتفاقات خوب در سینمای کودک باشیم.
شما جزو علاقهمندان به سینمای کودک هستید و در این زمینه هم فعالیت میکنید. به نظر شما اهمیت کودکان در سینمای ایران تا چه اندازه است و چرا اهمیت این موضوع پس از دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ به حاشیه رفته است؟
همه ارکان یک کشور فرزندان آن مملکت هستند و فوندانسیون رشد در هر جامعه بشری مستقیماً به بچههای آن سرزمین مربوط میشود. من فکر میکنم سینمای کودک هم همینطور است. کلید آینده دست بچهها است. سینمای کودک در فرهنگ جامعه ما اثرگذار، مهم و ارزشمند است. من ۳۰ سال معلم بودم برای همین برایم بسیار اهمیت داشت که سینمای کودک پا بگیرد و حرکت کند. همانطور که گفتید تقریباً ما یک دهه نسبت به سینمای کودک بیمهری کردهایم و من به خاطر اهمیت سینمای کودک وارد این عرصه شدم.
در سینمای امریکا روندی وجود دارد که سینما در هر رده سنی میتواند با بچهها ارتباط برقرار کند؛ یعنی گروه سنی هدف، بچهها هستند. آنها معتقدند باید به گونهای فیلم بسازیم که ابتدا بچهها را مخاطب قرار دهیم و بعد بزرگترها را. به نظر شما این موضوع در ایران چقدر اهمیت دارد؟ در بین سینماگران ایران گروه سنی هدف چه گروهایی هستند و در چه جایگاهی قرار دارند؟
متأسفانه در کشور ما اصلاً سینمای هدف وجود ندارد. هدف فقط ذائقه یا سلیقه بر باد رفته مردم است. ما سلایق مردم را آنقدر پایین آوردهایم که فیلمهای بسیار سطحی حتی دور از شأن مردم ساخته میشود. فیلمهایی که نه ارزش هنری دارند و نه اخلاقی. به همین دلیل در حال حاضر فیلمها به سمتی رفته است که سعی میشود فقط ذائقه مردم در آن رعایت شود و چند قدم عقبتر از مردم ما است آن هم به خاطر اینکه فروش کند و حیات سینما در آن تضمین شود. در همه جای دنیا سینما، سینمای خانواده است. فیلمها طوری ساخته میشود که درواقع خانواده بتواند از آن استفاده کند. ما در تمام دنیا، زبان سینمای کودک را میبینیم؛ مثلاً «سیندرلا» یک فیلمی است که در آن عشق مطرح میشود. «شرک» فیلم بزرگسالان هم است، اما به زبان کودکانه ساخته میشود. درواقع به زبان کودکان ساخته میشود که بزرگترها دوست داشته باشند و درعین حال کودکان هدف مورد نظرشان است. «هری پاتر» هم همینطور است. همه فیلمها درواقع اینطوری هستند. من خودم در فیلم آهوی پیشونی سفید همین کار را کردم؛ چارهای نداشتم. فیلم را بر اساس سلیقه خودم نساختم. بر اساس سلیقه پست شده مردم، سلیقهای که افت کرده و سقوط کرده ساختم تا مردم را به سینما بیاورم، حالا چهار تا کلمه خوب هم در آن بگویم.
منبع: روزنامه جوان
ارسال دیدگاه