به گزارش کودک پرس ، کتاب و کتابخوانی از مسائل مهم کشور به ویژه در حوزه فرهنگ است. با وجود اینکه در کشورمان واژههای کتاب و کتابخوانی را در هفته کتاب بیش از سایر ایام میشنویم، این مسئله را نباید به روز و هفته و ماه خاصی محدود کنیم. در بسیاری از کشورها آمار تولید کتاب و سرانه مطالعه شاخص توسعه فرهنگی را نشان میدهد که متأسفانه آمارها حکایت از وضعیت نامناسبی از این حوزه دارند. در همین راستا با علیرضا مختارپور، دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور، به گفتوگو نشستیم. بخش نخست این گفتوگو را میخوانید.
جناب مختارپور در آغاز مهمترین سؤالی که ذهن را به خود مشغول میکند مطرح میکنم؛ وقتی آمار تولید کتاب و رغبت مخاطبان حقیقی کتاب را بررسی میکنیم، این روند سیر نزولی دارد؛ به زعم شما چرا این گونه است و چرا ما ایرانیها کتابخوان نیستیم؟
نه فقط کتابخوانی، هر فعالیتی که انجام میدهید باید نسبتی با شما برقرار کند، یا باید نیازی از شما برطرف کند و یا فایدهای به شما برساند. هر موقع معلوم شود که اگر یک فرد در جامعهای کتاب بخواند، یکسری آسیبها و ضررها از او دور میشود و فوایدی به او میرسد، قطعاً به آن فعالیت توجه میکند. نمیخواهم با فضاهای دیگر مقایسه کنم؛ با این حال فرض کنید گوشی همراه و متصل بودن به فضای مجازی برای جوانان از یک سو نیازی را برطرف میکند، هرچند کاذب یا واقعی باشد و از سوی دیگر فایدهای هم برایش دارد و غیر از این دو، برای آنها ارزش و فضیلت تلقی میشود. مثلاً وقتی جوانی ساعتها میایستد تا با هنرپیشهای یا ورزشکاری عکس بگیرد، این نیازی را از او برطرف نمیکند، فایده یا ضرری هم ندارد، اما میگوید وقتی من این عکس را گرفتم و به اشتراک گذاشتم برای من یک ارزش ایجاد میکند؛ بنابراین باید یکی از این دو اتفاق بیفتد.
در دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، علت چه بود که کتابخوانی بسیار رواج پیدا کرد و تیراژ کتابها به ۵۰ هزار نسخه رسید و مردم برای خرید کتاب صف میبستند؟
بله. در همان مقطع زمانی که اشاره کردید. بنده برای خرید کتاب ثبتنام میکردم و یکی دو ماه بعد طبق نوبت کتاب میگرفتم. برای اینکه در آن دوران یک انقلاب اجتماعی بزرگی رخ داده بود و رهبران این انقلاب اهل مطالعه بودند. بلافاصله بعد از فضای انقلاب جوانان احساس کردند که میخواهند شبیه آنها شوند. در نتیجه کتاب به دست میگرفتند و میخواندند و از سوی دیگر احساس میکردند چقدر از حوادث و اخبار کشور خود بیاطلاع هستند؛ از این رو دوست داشتند بدانند افرادی مانند جلال آلاحمد، شریعتی، مطهری و … چه کسانی هستند؟ کسی که در آن جامعه کتاب نمیخواند مورد طعن و تنزل اجتماعی قرار میگرفت. این امر نه تنها در انقلاب اسلامی ایران، بلکه در اکثر انقلابهایی که طی ۱۰۰ سال اخیر رخ دادهاند واقع میشود؛ یکی از اولین کارهایی که پس از پیروزی انقلاب شکل میگیرد چیزی شبیه نهضت سوادآموزی است. یعنی مردم احساس میکنند باید علمآموزی کنند و باسواد شوند؛ از این رو علم و سواد ارزش پیدا میکند.
اما این مسئله چرا ادامه پیدا نکرد؟ باید گفت آرام آرام در تمام شئون مختلف اجتماعیمان امتیازهایی که برای کتابخوانی بود، حذف شد. اولاً دیگر کتابخوانها، شاعران و نویسندهها چهرههای اول تبلیغات جامعه نیستند. اکنون بیش از ۱۰ روزنامه ورزشی در کشور داریم، در حالی یک روزنامه فرهنگی وجود ندارد. البته هست، اما فراگیر نیست و یا محبوبیتی ندارد و مورد اقبال مردم نیست. از سوی دیگر برای کدام مسئولیت اجتماعی کتابخوانی یک امتیاز است؟ چه شغلی را به شما میدهند اگر بدانند شما کتابخوان هستید؟ چه امتیازی در سازمانهای اداری به کتابخوانها میدهیم که به غیرکتابخوانها نمیدهیم؟ پاسخ روشن است؛ هیچ فرقی نمیکند. حتی کسانی که برای انتخابات مجلس و … کاندیدا میشوند، با هنرپیشهها و ورزشکارها عکس میگیرند، اما چند نفر از آنها با نویسندهها و شاعران عکس گرفتهاند؟ یک دلیلش هم این است که رسانههای گروهی ما نیز توجه نمیکنند و در رسانهها برنامههای با موضوع کتاب در سطح پایینی پخش میشوند. مثلاً من را دعوت میکنند تا کتابی را به صورت مستقیم معرفی کنم. در بسیاری از کشورها به این شکل کتاب معرفی نمیکنند و در مجموعهها و فیلمهای نمایشی و سینمایی به طور طبیعی و معمول کتابخوانی ترویج میشود. در ارزشگذاریهای بزرگ، کتابخوانی ارزش تلقی نمیشود. این بدین معنا نیست که مردم کتاب نمیخوانند. حتماً عدهای کتاب میخوانند و رسانهها و خبرگزاریها به کتاب توجه دارند، اما این به گفتمان عمومی و غالب در کشور تبدیل نشده است.
آیا میتوان این عادت را اصلاح کرد و مردم کتابخوان شوند؟ زیرا اغلب برنامهها نمایشی هستند و برای مثال آیا نمایشگاه کتاب و یا کتابگردی تأثیری در کتابخوانی مردم دارد؟
بله، اصلاح عادت ممکن است؛ به نظرم نمایشگاه کتاب و کتابگردی باید ادامه پیدا کند. مثلاً نمایشگاه کتاب بسیار شلوغ میشود و برخی از سالها حدود ۳ تا ۴ میلیون بازدیدکننده دارد، اما خرید کتاب این اندازه نیست و اکثر مردم فقط از نمایشگاه بازدید میکنند. هر چند بد نیست اگر وقت خود را در نمایشگاه کتاب بگذرانند. اما سخن این است که فعالیتی را میتوانیم ترویجی نامگذاری کنیم که گروه جدیدی را به کتابخوانی اضافه کنیم، نه اینکه برنامههای فعلی حذف شود. دو گروه در جامعه داریم که عدهای کتاب میخوانند و عدهای نمیخوانند. یک فعالیت باید برای حفظ کسانی که کتاب میخوانند انجام شود و فعالیتهایی مانند کتابگردی برای همین افراد است و کسانی که اهل کتاب هستند، در این برنامهها حضور مییابند، اما فعالیتهای فعلی برای گروه کتابنخوان نیست.
شمارگان کتاب در سال ۵۶ حدود سه هزار نسخه بود و میانگین شمارگان کتابی که خانه کتاب آن را اعلام کرده، با احتساب کتابهای کمکدرسی هزار و ۷۰۰ نسخه است. اگر کتابهای کمکدرسی و دینی با تیراژ بالا را از این آمار حذف کنید، بسیار کمتر از ۵۰۰ نسخه خواهد شد. در حالی که جمعیت کشور ما در مقایسه با اوایل انقلاب دو و نیم برابر شده است. چند میلیون دانشآموز و دانشجو داریم. اگر آنها فقط یک کتاب غیردرسی بخوانند، آمارها بسیار فراتر خواهد رفت. در حالی که سمت کتابدار و زنگ مطالعه را از مدارس حذف میکنیم و آن را تبدیل به بخشی از ساعت ادبیات فارسی میکنیم.
چه نهادهایی میتوانند در این زمینه مؤثر باشند؟
سه بخش اساسی در کتابخوان کردن جامعه اثرگذار است، اولی خانواده است، اولین محیطی که انسان با آن مواجهه دارد؛ چراکه کودکان تا سالهای اول زندگی خود مقلد پدر و مادر هستند. بعد از آن رسانه اثرگذار است و کودکان از ۲ تا ۷ سالگی چند ساعت در روز تلویزیون میبیند. اگر در برنامههایی که طی این چند سال میبینند ترویج کتاب و کتابخوانی باشد و خانواده هم در کنار این موضوع مؤثر باشد. سومین نهاد مؤثر مدرسه است. در برخی از کشورهای پیشرفته دانشآموز را وادار میکنند به کتابخانه برود و در میان کتابها جستوجو کند. در مقابل، در کشور ما، چندین سال پست کتابدار را حذف کردیم. این، دو رویکرد متفاوت است. اگر این سه نهاد درست عمل کنند، جامعه کتابخوان خواهد شد وگرنه در سنین بالاتر بهرهوری کمتری خواهد داشت. کسی که چهل سال از کتاب دوری کرده و آخرین کتابی را که خوانده کتاب درسی بوده است نمیتوان با کتاب آشتی داد. برخلاف برخی که معتقدند کتابخوانی یک کار تفننی و برای اوقات فراغت است، اینطور نیست. درست است که میتوان در اوقات فراغت کتاب خواند، اما کتابخوانی یکی از جدیترین فعالیتهای بشر است و یکی از شگفتانگیزترین رخدادهای این عالم است که شما امروز کتابی درباره مثلاً سقراط، که ۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح است، بخوانید و شما در قرن بیست و یکم سخنی از او میخوانید که به زبان شما ترجمه شده و آن را میفهمید و لذت میبرید و یا شعری از حافظ میخوانید و آن را درک میکنید و لذت میبرید.
اخیراً خبرهای بسیاری از کشف انبار کتابهای قاچاق میشنویم. وقتی جامعه ما کتابخوان نیستند، این کتابها برای چه کسانی منتشر میشود آن هم غیرقانونی؟
باید به یک سؤال اساسی در این زمینه پاسخ دهیم، آیا هرکسی کتابی تهیه میکند، آن را میخواند؟ شما در کتابخانه منزلتان ممکن است حدود ۱۰۰ جلد کتاب داشته باشید، اما همه آنها را نخواندهاید و این یک مسئله مهم است. بسیاری از کتابها را میخریم و نمیخوانیم. از این رو بین خریدن و خواندن تفاوت است. گاهی اوقات نیز کتابهایی هدیه میگیریم و هدیه میدهیم. نکته دوم این است که وقتی میخواهیم آماری از کتابخوانها ارائه دهیم، باید میانگین سرانه را اعلام کنیم. ممکن است کتابی ۱۰۰ نوبت چاپ شده باشد، در مقابل دهها عنوان کتاب نیز هستند که جمعاً ۱۰۰ نسخه از آن چاپ شده و همان ۱۰۰ نسخه را هم کسی نخوانده است. وقتی میانگین را حساب میکنیم، رقم بالایی نیست. در واقع این ارقام مغالطه آماری ایجاد میکند، یعنی یک فرد ممکن است در سال یک کتاب بخواند و فرد دیگر ۱۰ کتاب. وقتی میانگین آن اعلام میشود، کمتر از این مقدار خواهد بود.
رضا سیدحسینی که مترجم و نویسنده بود و سالها قبل از پیروزی انقلاب کتاب «مکتبهای ادبی» و بعد از انقلاب هم آثار ارزشمندی مانند «فرهنگ آثار» را نوشت، چند سال پیش به من گفت در کشور حدود ۳ هزار روشنفکر، فرهیخته و اهل کتاب داریم و کتاب با تیراژ ۳ هزار نسخه چاپ میکنیم و همین افراد از ما میخرند و کتب دیگری از همین گروه چاپ میشود و همین افراد میخرند، یعنی ما برای همدیگر کتاب چاپ میکنیم و جامعه کاری به ما ندارد. رضا سیدحسینی نیست که امروز ببیند دانشگاه تهران کتاب ۱۰۰ نسخهای و یا پایینتر چاپ میکند. یعنی اساتید دانشگاه و دانشجوها هم این کتابها را نمیخوانند.
نهاد کتابخانهها براساس کتابهایی که امانت میدهد، آمار دقیقی از کتابهای مورد استقبال دارد؟ این آمارها چه اندازه با آمارهای پرفروش رسانهها مطابقت دارد؟
لزوماً مطابقت ندارند. از کتابهایی که از ۹۳ تا ۹۵ امانت داده شده آمار گرفتیم و نتایج را براساس تقسیمبندی انتشارات، به ناشران اعلام کردیم. این آمارها دقیقاً نشان میدهند که چه اتفاقی میافتد و کتابخانهها چه اندازه در زمینه مطالعه اهمیت دارند، چرا که احتمال خواندن کتاب بیشتر است. برای مثال از کتاب «شعرهای شیرین برای بچهها» دو هزار و ۹۱۷ نسخه در کتابخانهها موجود است و از فاصله ۹۳ تا ۹۵، ۳۷ هزار و ۷۵۸ بار امانت رفته است. از مجموعه هشت جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» ۲۸ هزار و ۴۳۱ جلد در کتابخانهها موجود است. این تعداد در طول مدت یادشده صد و ۶۰ هزار بار امانت داده شده است. امروز کتابی درباره حادثه اجتماعی و … چاپ میشود و در اوج شمارگان قرار میگیرد، اما اگر کتابی توانست پس از ۶۰ سال هنوز هم این مقدار امانت برود؛ یعنی این کتاب موفقیت ماندگار و پایداری داشته است.
در این نهاد طرح جایزه «هدهد» را که در برخی کشورها هم مرسوم است آغاز کردهایم. ابتدا در بخش کودک و نوجوان و سال دیگر در بخش بزرگسالان برگزار میکنیم. براساس این طرح اگر اعضای کودک و نوجوان کتابخانههای عمومی از یک عددی در ماه بیشتر کتاب خوانده باشند، عضو باشگاه هدهد میشوند و در دورههای سه ماهه، ششماهه و یک ساله به کتابی که بیشترین طرفدار را داشته جایزه میدهند و این جایزه به نویسنده، شاعر و یا مترجم تعلق میگیرد. این طرح از هفته کتاب آغاز شده و حدود هزار نفر را دربرمیگیرد.
براساس آمارهای احصاء شده از کتابخانهها، بیشترین حوزه مورد مطالعه در کشور کودک و نوجوان است و در چند سال اخیر چند کار در این زمینه انجام شده که این نتیجه به دست آمده است؛ اولاً اینکه بخش کودک و نوجوان را در کتابخانهها فعال کردیم و اکنون بیش از ۹۳ درصد کتابخانهها بخش مستقل کودک و نوجوان دارند و در بسیاری از آنها از نظر فضای کتابخانهای شادابسازی کردیم. همچنین اسباببازی را به کتابها اضافه کردیم که بتوان با آن قصهگویی کرد. چندین دوره مهارت قصهگویی در تهران برگزار کردیم و به صورت لوح فشرده برای سراسر کشور برای کتابداران فرستادیم. دوره مشاور کتابدار برگزار کردیم که طرز رفتار با مخاطب را به آنها آموزش دهد. نتیجه نیز این شد. اگر به پایگاه نهاد کتابخانهها مراجعه کنید، شاید در روز صدها برنامه فرهنگی در کتابخانهها برای کودکان و نوجوان برگزار میشود و این برنامهها بسیار متنوع است. این مسائل باعث شد که آمار مطالعه کتاب کودک و نوجوان افزایش یاید و به همین دلیل در سال ۹۴، پنجاه درصد خریدهای کتاب به این بخش اختصاص یافت. حوزه دوم مورد علاقه مخاطبان مهارتهای زندگی است و این مهارتها شامل خانهداری تا تربیت فرزند و ارتباط با همسر و فرزندان است، چراکه برخی از مسائل نیازمند ساختار است. در برخی شهرها کتابفروشی نیست و کتابخانه نیاز آنها را برطرف میکند؛ از این رو اگر مجله خوبی در حوزه روانشناسی منتشر شود، استقبال به اندازهای است که گاهی مخاطبان چندین نوبت منتظر کتاب و یا مجله میمانند. برای امانت مجلات نیز این آمارها استخراج شده و حدود سه سال است که برای خرید مجلات هم نظرات کتابدار را مورد توجه قرار میدهیم.
بعد از این موضوعات، ادبیات و سپس دین مورد توجه مخاطبان است. در این تقسیمبندی که در جهان استفاده میشود، چندان مطابق با فرهنگ ما نیست، اما ما هم استفاده میکنیم. گاهی اوقات اینها با هم تداخل دارند، چرا که کتاب کودک میتواند در حوزه دین هم باشد و یا رمان میتواند در بخشهای دیگر هم قرار گیرد. در برخی از استانها ما درخواست کتابهای کمکدرسی نیز داشتهایم، برای اینکه مناطق محرومی هستند و دسترسی به کتابهای کمک درسی ندارند. برای اینکه بودجه نهاد را صرف کتابهای کمکدرسی نکنیم. با ناشران این کتابها رایزنی کردیم و هر ساله کتابهای خود را به صورت رایگان به ما هدیه میدهند.
به نظر شما اینکه کتابخانهها صرفاً کارکرد سالن مطالعه را داشته باشد خوب است یا بد؟
اعتقاد دارم برخی از مسائلی که تهدید نام گرفته است در اصل یک فرصت است. ممکن است عدهای به دلایل شرایط خانواده و نبود تمرکز در خانه، امکان مطالعه در محل سکونت خود را نداشته باشند و برای مطالعه کنکور یا امتحان به کتابخانه مراجعه میکنند و این اشکالی ندارد. این امکان مبارکی است که شهرداری و نهادهای دیگر سالن مطالعه ایجاد کنند و جوانان به آنجا مراجعه کنند. در این چند ساعتی که شهروندان در کتابخانه اوقات خود را میگذرانند ممکن است به سمت و سوی مطالعه کتابهای دیگر هم کشیده شوند و آهسته و پیوسته به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شوند.
منبع: ایکنا
ارسال دیدگاه