محمدطاهای همه‌یِ دنیا

محمدطاهای اهواز؛ نمی‌دانم صدای زنگ گلوله را در گوش داری یا نه اما کاش عدد شناسنامه‌ ات از ۴ به ۵ می‌رسید تا ببینی حالا همه خوزستان حاضر است دست باشد بر زنگِ گوشّت اما تو نفس بکشی.

به گزارش کودک پرس ، کودکِ خوزستان؛ بیدار شو ببین همه استانِ تو ماتم‌زده از مظلومیتت هستند؛ مگر قرار نبود سه سال دیگر نُقل بر سر و معطر به روی نیمکت مدرسه بنشینی تا ببینی «بابا چطور آب می‌دهد»؛ تو را چه به این خواب سنگین، بیدار شو و ببین که چشم بابا دیگر آب ندارد.

محمدطاها‎ی ایران؛ بانیان وحشت آنقدر برای آفرینش ترس عجول بودند که حتی زمان آن را پیدا نکردی که بنویسی «ترور»، بلند شو و بگو من «مداد» می‌خواهم برای نوشتن«صلح» و پاک‌کنی برای پاک کردنِ تاریخِ گلوله از تقویم.

تو امروز محمد طاهای همه‌ دنیایی، دنیایی که اسلحه‌اش گُل شلیک می‌کند و کودکش تا زمان عصا شدن برای دست مادر، می‌ماند.

راستی محمدطاها جان، بیدار شو و ببین که زخم جسم مادر خوب شده است، بیدار شو و بگو من بزرگ شده‌ام مادر، کجای روحت درد می‌کند؟!

بیدار شو و بگو مادر، آنجایی که هستم، جای خوبی‌ست، کودکانِ مانده در چهار سالگی بسیاری را اینجا می‌بینم، همان‌هایی که امروز همبازی‌شان شده‌ام.

راستی مادر اینجا تفنگ‌هایش تنها «بنگ بنگ»ی با صدای دهان دارند و ما با آب‌پاشی این اسباب‌بازی‌های پلاستیکی، تا قله بی هراسیِ زندگی فقط می‌خندیم.

 

منبع: مهر