انتخاب مطلوب کودکان عروسک خارجی

فیلم مستند کوتاهی که از کودکان درباره علاقه‌شان از عروسک‌های خارجی و ایرانی می‌پرسد، عروسک موبلوند چشم آبی در مقابل عروسک ایرانی پیروز می‌شود؛ انتخاب مطلوب کودکان عروسک خارجی است.

به گزارش کودک پرس ، مستند «فرار مغزها از کودکی اتفاق می‌افتد» روایت علاقه‌مندی و عدم‌علاقه‌مندی چند کودک ایرانی به تعدادی عروسک است. روایت موجود در این فیلم کوتاه اینگونه است: دو عروسک با فاصله‌ای حدود نیم متر جلوی بچه‌ها قرار داده شده که تفاوتهای ظاهری تقریبا فاحشی با هم دارند؛ یکی از عروسک‌ها دارای موهای بلوند، صورتی آرایش‌شده، چشمانی روشن و نمادهایی از چهره و سبک پیرایش غربی‌ها است و در طرف دیگر عروسکی قرار داده شده که دارای موهای مشکی و لباسهایی که زیاد در اطرافمان می‌بینیم.

دوربین عموما عروسک‌ها را از پشت نشان می‌دهد و ما عموما صورت بچه‌ها را که به دو سوی خود به چهره عروسک‌ها نگاه می‌کنند می‌بینیم. ولی گه‌گاه دوربین از مقابل عروسک‌ها چهره‌های آنها را به ما نشان می‌دهد. صدایی از پشت دوربین از بچه‌ها سوالاتی می‌پرسد و بچه‌ها به آن سوالات پاسخ می‌دهند. بیشتر سوالات مربوط به علاقه آنها و دلایل آن علاقه نسبت به دو عروسکی است که در مقابلشان قرار داده شده است.

صدا پشت دوربین ابتدا از پسربچه‌ای که روبروی عروسکها نشسته می‌پرسد: «کدام یک از این عروسک‌ها خوشگل‌ترند؟» و او با دستش به عروسکی که دارای موهای روشن است، اشاره می‌کند و در حالی که نوعی شرم بر چهره پسرک نقش می‌بندد، تلاش می‌کند خود را فردی اخلاقی و البته آزاد نشان دهد.

در ادامه از دختربچه‌ای سوال دیگری پرسیده می‌شود: «به نظرت کدام یک از عروسک‌ها مهربان‌تر است؟» او هم عروسک دارای موهای بلوند و چشمان روشن را انتخاب می‌کند. سوالات با ریتم تندتری ادامه پیدا می‌کند؛ از پسربچه دیگری پرسیده می‌شود: «کدام عروسک دوست بهتری است؟» و این پسرک هم به عروسک بور و چشمان آبی اشاره می‌کند.

بعد از این مرحله سوال‌کننده تلاش می‌کند لایه‌ای عمیقتر را جستجو کند و از دلیل علاقه بچه‌ها به آن نوع خاص از عروسک می‌پرسد. یکی از پسربچه‌ها اینگونه جواب می‌دهد: «چون این باحال‌تر است».

سوال‌های سوال‌کننده این بار وجه منفی پیدا می‌کند و می‌پرسد «کدام عروسک زشت است؟» پسربچه عروسکی را نشان می‌دهد که موهای مشکی دارد، لباسهای معمولی مانند لباس‌های ما دارد و از قضا لبخندی ملیح هم بر چهره‌اش طراحی شده است. باز پرسیده می‌شود «کدام عروسک بد است؟» دختربچه به همین عروسک مومشکی اشاره می‌کند.

در نهایت نوبت به مهم‌ترین سوال می‌رسد: «تو شبیه کدام یکی از این عروسک‌ها هستی؟» پسربچه با ناراحتی عروسک مومشکی را نشان می‌دهد و بقیه بچه‌ها هم با نیم‌نگاهی به همین عروسک سکوت می‌کنند و حرفی نمی‌زنند. فیلم در هین‌جا به پایان می‌رسد و ضربه‌ای به ذهن مخاطب وارد می‌شود.

مسئله‌ای که سازندگان این مستند بسیار کوتاه دنبال می‌کنند، احتمالا حول مفهوم «مهاجرت» می‌چرخد، آن‌ها عنوان فیلمشان را مرتبط با «فرار مغزها» از ایران می‌دانند و این موضوع آنها را به ساختن چنین اثری ترغیب کرده است تا نشان دهند ما ایرانی‌ها از کودکی هم دچار نوعی احساس حقارت نسبت به غربی‌ها، موبلوندها و چشم‌آبی‌ها هستیم و از این رو علاقه‌مند به رفتن به سرزمین موعودی که در آنجا می‌توانیم با خوشگل‌ترها، آدم خوب‌ها، دوستان بهتر و… زندگی کنیم. اما به نظر می‌رسد ما پیش از آنکه مسئله را بر سر امر مهاجرت واکاوی کنیم، باید آن را به عنوان مسئله‌ای فرهنگی مورد بازاندیشی قرار دهیم.

زیرا پیش از آنکه کودک علاقه داشته باشد شبیه عروسک موبلوند و چشم آبی باشد، یا آدمی مانند او را به عنوان دوست خوب خود انتخاب کند و…، به این باور رسیده است که زشت است، بد است و لااقل «باحال» نیست! او از آنکه خودش را مانند عروسک ایرانی با ویژگی‌های خاص یک کاراکتر بومی می‌داند ناراحت و سرخورده است و دوست دارد چیزی که هست نباشد. او به این دلیل کسی را با کمترین شباهت‌ها به خویش، برای دوستی یا دوست‌داشتن جستجو می‌کند که نسبت به خودش بی‌علاقه و خسته و دلزده است. این مسئله نشان می‌دهد که فعالان حوزه تولید محصولات فرهنگی، اعم از عروسک و لوازم التحریر و لباس و… پیش از هر راهکاری برای طراحی مطلوب که بتواند بازار این محصولات را از آن خود کند، بدواً باید بتوانند هویت‌زدایی و بومیت‌زدایی را در دستور کار خود قرار دهد! در چنین وضعیتی ما در چرخه‌ای گرفتار می‌آییم که مردم فقط آنچه به خودمان شبیه نیست را می‌خرند و تولیدکنندگان هم فقط آنچه را شبیه مردم نیست تولید می‌کنند. این وضعیت امروز محصولات فرهنگی ما در ایران است.

به عبارت دیگر برای مطلوب جلوه دادن محصولات فرهنگی (که در اینجا باید دقیقا بررسی کرد که این محصولات چقدر فرهنگی هستند!) و به دست آوردن بازار و تاثیرگذاری بر مخاطبان، هیچ کار ایجابی‌ای نیاز نیست، فقط کافی است محصولتان شبیه ایرانی‌ها و ارزش‌ها و ایده‌آل‌های فرهنگی و اجتماعی آنها نباشد. کافی است بومیت فرهنگی را رها کنید و محصولی عرضه کنید که هیچ شباهتی به خودمان، ذهنیتمان، ارزش‌هایمان، رویاهایمان و… نداشته باشد. در این راستا همه در یک فرایند عظیم به سمت نوعی تهی کردن هر گونه محتوای بومی از محصولات فرهنگی رهسپار می‌شویم و به جای اندیشیدن به این ضعف و حقارتی که خودمان، خودمان را دچارش کرده‌ایم، می‌نشینیم و محصول و تولیدکننده خارجی را به باد انتقاد و حتی ناسزا می‌گیریم که «آن‌ها می‌خواهند فرهنگ ما را تخریب و فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل کنند!» در حالی که پیش از آنکه آنها بتوانند چنین کاری کنند، این خود ما بودیم که از درون عرصه‌های مختلف فرهنگی را تهی کرده و جا را برای نفوذ آنچه خوب و بهتر و خوشگل و… به نظر می‌رسد، باز کرده‌ایم. فرهنگ هیچ‌گاه از محتوا خالی نمی‌ماند، وقتی خلایی در آن ایجاد شود، خیلی زود با محتواهای پیرامونی پر می‌شود؛ اینکه در پیرامون ما چیست، کاملا مشخص است؛ اما آنچه مشخص نیست این است که در درون و فضای موجود فرهنگی ما که پیشتر با انواع محتواهای بومی پر بود چه خلاء‌هایی وجود دارد و این تهی‌بودگی که سرمنشاء انواع حقارت‌ها است از کجا ناشی شده است.

 

منبع: مهر