آسیب‌شناسی ناکامی‌های نمایندگان ایرانی در عرصه بین‌المللی ادبیات کودک و نوجوان

به گزارش کودک پرس ، جایزه یادبود آسترید لیندگرن، به مناسبت بزرگداشت نویسنده محبوب سوئدی و یکی از پرطرفدارترین نویسندگان جهان از سال ۲۰۰۲ توسط دولت سوئد بنیان نهاده است. جایزه  نقدی آلما (۵ میلیون کرون سوئد) به عنوان بزرگترین و گرانترین جایزه ادبیات کودکان و نوجوانان و دومین جایزه بزرگ ادبیات در جهان مطرح است. جایزه آلما، یک جایزه ادبی است که نه تنها به نویسندگان و تصویرگران داده می‌شود، بلکه قصه گویان، مروجان و نهادهای حوزه ادبیات کودکان و ترویج کتابخوانی نیز می توانند به آن دست یابند.

این جایزه، سالیانه به یک یا بیش از یک هنرمند یا مروج و … صرف نظر از زبان و ملیت آن ها اعطا می شود. آثار این هنرمندان باید دارای کیفیت بالای هنری و ارزش های انسانی باشند که آسترید لیندگرن به آن‌ها باور داشت.

در حال حاضر در ایران شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به عنوان سازمان‌های نامزدکننده از این امتیاز برخوردارند.

هوشنگ مرادی کرمانی و کتابخانه‌های سیار از سوی کانون، علی اصغر سیدآبادی (مروج کتابخوانی) و جمشید خانیان از سوی انجمن نویسندگان و فرهاد حسن‌زاده و طرح (با من بخوان) از سوی شورای کتاب کودک به عنوان نامزدهای ایرانی به جایزه آسترید لیندگرن (آلما ۲۰۱۹) معرفی شدند.

 

علاوه بر جایزه آلما، جایزه هانس کریستین اندرسن  هم  هر دو سال یک بار از طرف دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) برگزار می‌شود و به نویسندگان و تصویرگران تعلق می‌گیرد. این جایزه به نام نویسنده دانمارکی است و برنده،  جایزه خود را از دست ملکه دانمارک دریافت می‌کند. تاکنون تنها و تنها فرشید مثقالی، تصویر کتاب‌هایی چون «ماهی سیاه کوچولو» و «پسرک چشم آبی» و «عمو نوروز» توانسته این جایزه را به خود اختصاص دهد. اما نویسندگانی چون هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی و فرهاد حسن زاده، با این‌که جزو ۵ نامزد نهایی دریافت جایزه بوده‌اند اما نتوانسته جایزه آلما یا اندرسن را از آن خود کنند.

 

این‌که چرا نویسندگان ایرانی تاکنون نتوانسته‌اند جایزه هانس کریستین اندرسن یا آسترید لیندگرن(آلما) را از آن خود کنند پرسشی است که به طرح آن در گفت‌وگو با پدیدآورندگان و کارشناسان ادبیات کودک و نوجوان پرداخته شده است. حمیدرضا شاه‌آبادی نویسنده و مدیر موسسه انتشارات مدرسه در پاسخ به این سوال، سه مورد را برمی‌شمارد که نخستین آن تیراژ پایین کتاب است. به گفته او وضع کتابخوانی در ایران خوب نیست و نویسندگان ایرانی در کشور خود از موقعیت ممتازی برخوردار نیستند و یکی از ملاک و معیارهای جوایز ادبی از جمله اندرسن، بالا بودن شمارگان کتاب و برخورداری از اقبال عمومی گسترده در داخل کشور است.

نویسنده «لالایی برای دختر مُرده»، توجه به جایگاه نویسندگان را یکی دیگر از متر و معیارهای جوایز جهانی می‌داند و می‌گوید: برای جایزه‌ای چون اندرسن، مهم است که چند فیلم درباره یک نویسنده ساخته شده و یا چند کارگردان با اقتباس از آثار او به ساخت فیلم پرداخته‌اند. همچنان‌که برای داوران این جایزه‌ها مهم است چه دانشگاه‌هایی برای سخنرانی از فلان نویسنده که نامزد دریافت جایزه شده، دعوت کرده یا به او دکترای افتخاری اعطا کرده‌اند.

 

به گفته شاه آبادی، یکی از موارد مهم دیگری که باید به آن توجه شود، حضور در بازارهای جهانی کتاب و ترجمه آثار یک نویسنده به زبان‌های دیگر است. واقعیت ماجرا این است که نگاه صنعتی به نشر در کشور ما وجود ندارد. ما هنوز کپی‌رایت را به رسمیت نشناخته‌ایم و بلد نیستیم چطور و چگونه از نویسندگان خوب خود، چهره بسازیم و آنها ر ا در سطح جهانی مطرح کنیم چراکه نتوانسته‌ایم خودشان و کارهاشان را به درستی ترجمه و معرفی کنیم.

نویسنده رمان «کافه خیابان گوته» به این‌که ادبیات کودک و نوجوان ایران در سطح آسیا از جایگاه خوبی برخوردار است اشاره و بیان می‌کند: ما در خاورمیانه و حتی در آسیا از وضع و سطح قابل قبولی برخورداریم اما در فضای جهانی، نویسندگان بسیاری، جایگاهی بهتر و بالاتر از ما دارند و ما نباید با شعار «هنر نزد ایرانیان است و بس» در جوایز ادبی شرکت کنیم؛ بلکه باید سطح خود را بشناسیم و بدانیم، بسیاری بهتر از ما می‌نویسند و جهان‌بینی گسترده‌تری دارند در حالی که برخی نویسندگان ایرانی، همچنان برای مخاطب فرضی خود می‌نویسند و دوره کودکی و نوجوانی خود را تصویر می‌کنند، بدون آن‌که خواننده امروز را بشناسند.

 

شاه‌آبادی در پاسخ به این‌که چرا اسامی نویسندگان ایرانی در هر دوره تکرار می‌شود و ما به طور پیاپی به نام کسانی چون هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی و فرهاد حسن‌زاده برمی‌خوریم می‌گوید: هیچ منعی برای تکرار نام‌ها وجود ندارد و این مساله تنها به ایران، ربط پیدا نمی‌کند؛ ضمن این‌که آثار نویسنده‌ای چون مرادی کرمانی به زبان‌های دیگر ترجمه و بر اساس کارهایش فیلم ساخته شده؛ پس چه دلیلی برای عدم تکرار نام او در فهرست نامزدها وجود دارد!؟

 

مقدمات ورود به بازار جهانی کتاب را فراهم کنیم

تصویرگران ایرانی نیز  در طول سال‌های اخیر توانسته جوایز جهانی بسیاری را به خود اختصاص دهند، گرچه تنها یک تصویرگر یعنی فرشید مثقالی، جایزه هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرده است. سحر ترهنده، که خود از داوران جایزه اندرسن بوده با اشاره به این موضوع، زبان تصویرگری را قابل درک‌تر از زبان ادبیات می‌داند و براین باور است: زبان فارسی، جزو زبان‌های شناخته شده دنیا نیست و تعداد کمی از مردم به این زبان تکلم  می‌کنند؛ بگذریم که از این تعداد هم، افراد کمتری هستند که می‌توانند به فارسی بخوانند و بنویسند. بنابراین تصویرگری ما در دنیا شناخه شده‌تر است و تاکنون تصویرگرانی چون پژمان رحیمی‌زاده و محمدعلی بنی اسدی توانسته‌اند جزو ۵ نفر نهایی دریافت جایزه اندرسن باشند و جایزه‌های دیگر چون نوما و براتیسلاوا را به خود اختصاص داده‌اند.

این منتقد و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان، ورود به بازار جهانی کتاب را مهم‌تر از بُردن جایزه می‌داند و می‌گوید: برنده شدن به گل زدن می‌ماند، آن هم گل نهایی. ما ابتدا باید زمینه‌ها و بسترها را برای جهانی شدن ادبیات خود پدید آوریم، بعد به جایزه فکر کنیم. راستش را بخواهید در کشورهای دیگر هم همین طور است. آنها این اندازه به جایزه فکر نمی‌کنند بلکه زیرساخت‌ها را برای ورود به بازار جهانی فراهم می‌آورند.

 

تیراژ کتاب در ایران پایین است و بعضی چون حمیدرضا شاه آبادی معتقدند این شمارگان اندک بر ذهن و رای داوران جایزه‌های جهانی تاثیر می‌گذارد اما ترهنده این‌گونه فکر نمی‌کند. به گفته او که دو دوره داور جایزه اندرسن بوده، تیراژ دو هزار و سه هزار، اگرچه در مقایسه با جمعیت ۸۰ میلیونی ایران اندک است اما شمارگان چندان پایینی نیست که مانع از اختصاص جایزه آلما یا اندرسن شود اما آنچه اهمیت دارد این است که ادبیات ما باید ترجمه و معرفی شود.

مترجم کتاب «پر» به ضعف ایرانی‌ها در معرفی آثارشان اشاره و بیان می‌کند: تعدادی از نویسندگان جوان ما سایت تشکیل داده و کارهای خود را ترجمه و معرفی کرده‌اند. از این میان، هستند کسانی که با ناشران خارجی رایزنی کرده و به سیستم توزیع کشورهای دیگر راه یافته‌اند. اما تعداد این افراد بسیار اندک است. به عبارتی، نویسندگان ما تواضعی دارند که دنیا آن را ندارد و نمی‌پسندد.

 

به گفته ترهنده، تعداد انگشت‌شماری از آثار تالیفی ما قابلیت معرفی شدن دارند؛ اما همان تعداد هم معرفی نمی‌شوند از سوی دیگر سیستم توزیع ما همچنان سنتی است در حالی که چاره‌ای جز به روزشدن وجود ندارد. نویسنده‌ها و ناشران ما باید سایت فارسی و انگلیسی داشته باشند. درباره خود و کارهاشان بنویسند. اگر هم به هر دلیل خود از عهده چنین کاری برنمی‌آیند باید از یک آژانس ادبی بخواهند تا کارهاشان را معرفی کند اما واقعیت این است که ما آژانس حرفه‌ای نداریم و تعداد ناشران حرفه‌ای مان که بخش بین‌الملل دارند ذائقه کشورهای مختلف را می‌شناسند و با بازار جهانی آشنا هستند به تعداد انگشتان دست نمی‌رسد.

 

از دیدگاه مترجم کتاب «گرسنه»، ضروری است که ایران به کنوانسیون برن بپیوندد و قانون کپی‌رایت را به رسمیت بشناسد. اصلا مگر می‌توانیم از مردم دنیا بخواهیم به ما احترام بگذارند وقتی خودمان هیچ حرمتی برای حق و حقوق آنها قائل نیستیم. اگر کپی رایت را رعایت کنیم و بازار جهانی را بشناسیم و از روش‌های نو برای معرفی کارهای خود بهره ببریم آن وقت می‌توانیم به جهانی شدن ادبیات خود و بردن جوایز جهانی امیدوار باشیم.

ترهنده که از اعضای شورای کتاب کودک هم هست در پاسخ به این‌که چرا یک سری نام‌ها، هر دوره تکرار می‌شوند می‌گوید: من درباره شورا نظر می‌دهم نه کانون یا انجمن نویسندگان کودک. ما این امکان مالی را نداریم که هر بار پرونده‌ای تازه تشکیل دهیم. ضمن این‌که گردآوری و تنظیم هر پرونده، نزدیک به یک سال طول می‌کشد پس ترجیح‌مان این است که هر نویسنده‌ای را که به آلما معرفی کرده‌ایم همان را به اندرسن هم معرفی کنیم.

 

نام نویسندگان ایرانی، این بار هم  در فهرست نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن(آلما) می‌آید اما این به معنی برنده شدن انان است؟ آیا زمینه‌های لازم برای ورود ادبیات کودک و نوجوان ما به بازارهای جهانی فراهم شده؟ چند درصد کتاب‌های ما ترجمه و معرفی می‌شوند!؟ اگر پاسخ ما مثبت نیست چه باید کرد؟ برنامه متولیان فرهنگی برای شناخت و راهیابی به بازارهای جهانی کدام است!؟