خیالپردازیهای کودکانه
زمینه برجسته مهم کارنامه احمدرضا احمدی ادبیات کودک و نوجوان است. شاعری که با خیالهای رنگیاش جهان را کودکانه میبیند و خیلیها او را کودکی میدانستند که برای آدمبزرگها شعر میگوید
به گزارش کودک پرس ، احمدی علاوه بر شاعری و نوشتن، سالهای طولانی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشت که حاصل آن تولید دهها اثر صوتی و نوشتاری در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است.
او در کارنامه کاری خود، موفق به دریافت جوایز گوناگونی مثل «جایزه مداد پرنده» کانون پرورش فکری کودک و نوجوان، جایزه شعر بیژن جلالی و هم چنین نامزدی در جایزه هانس کیرستین اندرسن شده است. این کتاب یکی از آثار او برای کودکان است که داستانی جذاب را به زبانی شیرین و خواندنی تعریف میکند.
غیر از شاعری، زمینه برجسته مهم کارنامه احمدرضا احمدی ادبیات کودک و نوجوان است. شاعری که با خیالهای رنگیاش جهان را کودکانه میبیند و خیلیها او را کودکی میدانستند که برای آدمبزرگها شعر میگوید. احمدرضا احمدی سبک ویژهای در نوشتن داستانهای کودکان دارد. در بیشتر آثار کودک وی نوعی نگاه فراواقعگرا و هستیشناسانه با رویکرد خلق جهانی دیگر با ویژگیها و قانونهای خودش وجود دارد. داستانهای او آمیزهای از نثر، شعر و خیالپردازیهای مشخص است. این خیالپردازیها به عنصر گمشدهای در وجود او برمیگردد.
از ویژگیهای این کتاب که خاص قلم احمدرضا احمدی است شاعرانه بودن و تصویرسازی زیبا و حس نابی است که با خواندن کلمه کلمه از آثار او به مخاطب دست میدهد.
کتاب مصوّر حاضر، که تصویرگری آن توسط لیدا طاهری انجام شده، داستانی تخیلی است که به زبان ساده و روان و برای گروه سنّی (ب) تدوین شده است. هدف از نگارش این داستان، تقویت قوّه تخیل در کودکان است.
یک روز خواهر و برادری از خواب بیدار میشوند و از پنجره کف خیابان را آبی میبینند و چشمشان به دو اسب به رنگهای سفید و سیاه میافتد. پسرک با لباس و اسب سیاه راه میافتد و از شهرهایی عبور میکند. دخترک نیز با لباس سفید و با اسب سفید راه میافتد و از شهرهایی عبور میکند. پسرک از سمت غرب ساحل و دخترک از سمت شرق ساحل به دریا میرسند. پسرک قفلی که با خود دارد را با آب دریا میشوید و دخترک نیز کلید را با آب دریا میشوید و قفل و کلید با هم آبی میشوند. دخترک با کلید آبی قفل را باز میکند و از آن به بعد همه جا و همه چیز آبی میشود. دخترک کلید آبی را به گردنش میاندازد و گاهی از آن صدای دریا را میشنود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
پسرک و دخترک با پیراهنهای به رنگ آبی سوار دو اسب به رنگ آبی شدند
با خوشه انگورها به رنگ آبی
با آینه به رنگ آبی
با دو کاسه قدیمی به رنگ آبی از
کوچههای شهر عبور کردند
پرندگان به رنگ آبی در کوچههای شهر پرواز کردند…
ارسال دیدگاه