ادبیات کودک ادبیات سانتیمانتال نیست

محمدرضا یوسفی معتقد است نباید از نظر روانشناسان سطحی‌نگر که ادبیات کودک را ادبیات شسته­‌رفته و سانتیمانتال می‌بینند به ادبیات نگریست، این گونه نگاه به ادبیات سطحی و ژورنالیستی است، در حالی که ادبیات واقعی، سمت و سویی ادبی دارد و سبب شده آثاری مانند شاهنامه و اندرسون در ادبیات جاودانه شوند.

به گزارش کودک پرس ، دوازدهم فروردین روز جهانی کتاب کودک و تولد هانس کریستن اندرسون نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس دانمارکی و پدر افسانه‌های نو است که با آمیختن قصه‌های عامیانه با تخیل خود، ۱۶۸ افسانه نو مانند «جوجه اردک زشت»، «لباس تازه امپراتور»، «درخت کاج»، «پری دریایی»، «دخترک کبریت فروش» نوشته است. نخستین قصه‌های اندرسن در سال ۱۸۳۵ و نخستین ترجمه انگلیسی از قصه‌های او ۱۱ سال پس از آن منتشر شدند. قصه‌های اندرسون به ۱۵۰ زبان دنیا برگردانده شده و از قصه‌های محبوب کودکان به شمار می‌آید.بسیاری از نویسندگان از او الهام گرفته‌اند یا نسخه‌های نویی از قصه‌های او نوشته‌اند. دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان دوم

نگاه هانس کریستن اندرسون به فولکلور متاثر از مکتب رمانتیسیسم است. در زمانی که بستر حقوق کودک مطرح می‌شود، با رشد دوران روشنگری، یکی از پدیده‌هایی که قبل از آن چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت مانند حقوق شهروندی، اکنون اتفاق می‌افتد و مورد توجه قرار می‌گیرد و وارد دورانی می‌شویم که به حقوق کودک هم در عرصه اجتماعی و هم در عرصه فرهنگی در غرب توجه می‌شود

آوریل، زاد روز اندرسن را روز جهانی کتاب نام نهاده است، همچنین این دفتر جایزه هانس کریستین اندرسن را نیز به پاس خدمات این نویسنده بزرگ از سال ۱۹۵۶ به پدیدآورندگان ادبیات کودک اهدا می‌کند. به همین مناسبت گفت‌وگویی داشتیم با محمدرضا یوسفی، نویسنده کودک و نوجوان که آثار زیادی را برای بچه‌ها نوشته و بازآفرینی کرده که در ادامه می‌خوانید.

چرا بزرگترین و معتبرترین جایزه ادبیات کودک یا به قولی نوبل ادبیات کودک به نام هانس کریستین اندرسون نام‌گذاری شده است؟
امروزه بزرگترین جایزه ادبیات کودک مربوط به جایزه هانس کریستن اندرسون است و علیرغم اینکه کشورهایی مانند فرانسه چنین چیزی را باور ندارند، اما مقبولیت جهانی پیدا کرده است. چون از قرن هفدهم به بعد با عصر روشنگری رویکرد تازه‌ای به پدیده آزادی و زن و کودک در جامعه ایجاد شد و کل جوامع غربی رویکردی بازخوانی به تاریخ گذشته‌شان پیدا کردند و مبتنی بر عقل تاریخ‌شان را تفسیر دوباره ‌کردند. با این رویکرد می‌بینیم جهان غرب و بعد از آن جهان شرق دچار تحولات بنیادی می‌شود و این تحولات شامل مکاتب ادبی و مکاتب جدید هم می‌شود که بعد از رنسانس اتفاق می‌افتد مانند مکاتب کلاسیسم، رئالیسم و رمانتیسیسم‌ه و غیره. در واقع اوج شکل‌گیری این مکاتب، اوج شکل‌گیری تفکر روشنگری است. از میان این مکاتب، مکتب رمانتیسسیم است که اساسا رویکردی به ادبیات فولکلوریک (فرهنگ عامه) دارد. این فرهنگ در فرانسه، انگلیس، سوئد، نروژ و اغلب کشورهای مرکزی و غربی اروپا رشد پیدا می‌کند و دارای تبارهای خاصی می‌شود، مخصوصا در حوزه کودک و نوجوان و ظهور نویسندگانی مانند «برادران گریم» و همچنین هانس کریستن اندرسون را در کشورهای مختلف می‌بینیم و هرچه ادبیات رمانتیک در کشور قدرت می‌گیرد خودبه‌خود رویکرد به فولکلور نیز قدرت می‌گیرد.

بخش عمده‌ای از آثار هانس کریستن اندرسون، بازنویسی و بازآفرینی قصه‌های فولکلوریک است، به نظر شما دلیل گرایش اندرسون به این حوزه به خاطر شرایط آن دوران و مکتب‌های رایج بوده یا علاقه شخصی؟
آثار اندرسون متاثر از سبک رمانتیسیسم است که با رویکرد کودکانه به آثار فولکلوریک  پرداخته و از آن‌ها استفاده ‌کرده است که ریشه‌ی چندهزارساله در فرهنگ غرب دارند. البته در ایران، گردآوری فولکلور را از دوره ساسانیان داشته‌ایم. که بعدها مبنای شاهنامه و متون مختلف مانند متون عرفانی

ره­‌آورد چنین رویکردهایی سبب می‌شود در عرصه فرهنگی به حقوق کودک توجه ‌شود و میوه­‌اش تولید آثاری توسط نویسندگانی مانند هانس کریستن اندرسون است. دنیای فولکلوریک، دریایی­ست که انواع ماهی‌ها در آن شنا می‌کنند و هر نویسنده‌ای براساس جهان‌بینی خود به سراغ یک ویژگی از دریای فولکلوریک می‌رود، از جمله این ویژگی‌های مکتب رمانتیسیسم است که سرانجام به مرگ، اندوه و تراژدی ختم می‌شود

قرار می‌گیرند، تا به دوران قاجار و پهلوی می‌رسیم که نگاه به فولکلور با نگاه به دوره کهن تفاوت پیدا می‌کند. نگاه هانس کریستن اندرسون به فولکلور متاثر از مکتب رمانتیسیسم است. در زمانی که بستر حقوق کودک مطرح می‌شود، با رشد دوران روشنگری، یکی از پدیده‌هایی که قبل از آن چندان مورد توجه قرار نمی‌گرفت مانند حقوق شهروندی، اکنون اتفاق می‌افتد و مورد توجه قرار می‌گیرد و وارد دورانی می‌شویم که به حقوق کودک هم در عرصه اجتماعی و هم در عرصه فرهنگی در غرب توجه می‌شود.
ره­‌آورد چنین رویکردهایی سبب می‌شود در عرصه فرهنگی به حقوق کودک توجه ‌شود و میوه­‌اش تولید آثاری توسط نویسندگانی مانند هانس کریستن اندرسون است. دنیای فولکلوریک، دریایی­ست که انواع ماهی‌ها در آن شنا می‌کنند و هر نویسنده‌ای براساس جهان‌بینی خود به سراغ یک ویژگی از دریای فولکلوریک می‌رود، از جمله این ویژگی‌های مکتب رمانتیسیسم است که سرانجام به مرگ، اندوه و تراژدی ختم می‌شود و به این دلیل به این‌گونه آثار، آثار تراژیک می‌گویند. نویسنده‌هایی هم که در این حوزه فعالند بسته به جهان‌بینی خود به مواردی مختلفی از ادبیات فولکلور می‌پردازند.

فضایی که در اغلب داستان‌های هانس کریستین اندرسون می‌بینیم، فضایی تراژیک و غمناک است که در آن کودکان، بی‌پناه رها شده‌اند و برای زنده ماندن تلاش می‌کنند و گاهی دچار حوادث خطرناکی می‌شوند؛ دلیل پرداختن به این فضا چیست، آیا به خاطر شرایط حاکم بر جامعه بوده است؟
این نویسنده خودبه‌خود به دلیل اینکه وابسته به چنان مکتبی بوده، ‌دنبال این سری داستان‌های تراژیک رفته، مانند «جوجه اردک زشت» و «دخترک کبریت‌فروش». اما می‌بینیم نویسنده‌هایی که گرایش به سمت مارکسیسم داشته‌اند و در داستان‌های فولکلورشان به سراغ حس مبارزه‌جویی رفته­اند مانند «آرش کمانگیر» اثر سیاوش کسرایی. ریشه جهان‌بینی نویسنده در تعیین مکتب ادبی او تاثیر دارد، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه. از سویی ممکن است نویسنده‌ای مکتبی را خوب نشناسد اما تحت تاثیر محیطی که در آن زندگی می‌کند خودبه‌خود به سوی مکتب خاصی گرایش پیدا کند. به‌عنوان مثال در طول سه دهه اخیر نویسندگان ما خود به خود، خودآگاه و ناخودآگاه رو به سوی داستان‌های ملی آورده‌اند. چون جامعه ما درحال پوست‌اندازی و بازخوانی خودش است. این پرسش‌ در وجود فرد فرد ایرانی‌ وجود دارد، اینکه ما زمانی انقلاب کرده‌ایم و الان چه کاری می‌خواهیم انجام دهیم. در

اگر به ادبیات رم باستان و ادبیات یونان قدیم برگردیم، می‌بینیم که ادبیات اصلی، ادبیات تراژیک است، برای اینکه در آن فرهنگ به این مسئله معتقدند که ادبیات تراژیک تزکیه نفس می‌کند، مثلا وقتی آثار سوفکل و سپس هملت شکسپیر را می‌بینیم با او همذات‌پنداری می‌کنیم و طی آن سبب می‌شود روح و روان فرد تصفیه و پاک شود و سرانجام صفت‌های مخرب را از بین می‌برد

وجود هانس کریستین اندرسون نیز گونه‌هایی از این پرسش‌ها وجود داشته، که مثلا امثال کودک کبریت‌فروش در جامعه­ تازه رشدیافته پس از رنسانس و عصر روشنگری و دوران اقتدار سرمایه‌­داری چیست؟ این کودکان ره‌­آورد جامعه­ مدرن پس از انقلاب صنعتی هستند و حال همان اندیشه و جامعه باید جایگاه دختران کبریت‌­فروش را تعیین کنند. این کودکان در آن جامعه رشد یافته و وجود دارند و در عرصه­ اجتماع  فریاد می‌کشند و اندرسون زبان آن‌ها می‌شود. چون در آن زمان سلطه فئودال‌ها و سلطه کشیش‌ها و کلیسا‌ها از جامعه برداشته شده و جامعه به آزادی ‌رسیده و دریایی راه افتاده و نویسندگانی را نیز با خود همراه می‌کند.

چرا با این وجود آثار اندرسون محبوب و ماندگار شد به طوریکه با گذشت سال‌ها هنوز هم برای کودکان و نوجوانان سراسر جهان جذابیت و تازگی دارد؟
نویسنده نباید از نظر روانشناسان سطحی‌نگر که ادبیات کودک را ادبیات شسته­‌رفته و  سانتیمانتال می‌بینند به ادبیات بنگرد، چنین ادبیاتی سطحی و ژورنالیستی است. در حالی که ادبیات واقعی سمت و سویی ادبی دارد. دلیل اینکه رستم و سهراب در ادبیات ما جاودانه شده، این است که وقتی به ساختار شاهنامه نگاه می‌کنید، می‌بینید در نهاد داستان رستم و سهراب اندوهی وجود دارد. مانند همان اندوهی که در برخی از داستان‌های اندرسون وجود دارد. اینها فولکلور هستند و این فولکلور در زمان هانس کریستن اندرسون چنین پاسخ داده و جامعه­ خود را بازآفرینی کرده است. اگر به ادبیات رم باستان و ادبیات یونان قدیم برگردیم، می‌بینیم که ادبیات اصلی، ادبیات تراژیک است، برای اینکه در آن فرهنگ به این مسئله معتقدند که ادبیات تراژیک تزکیه نفس می‌کند، مثلا وقتی آثار سوفکل و سپس هملت شکسپیر را می‌بینیم با او همذات‌پنداری می‌کنیم و طی آن سبب می‌شود روح و روان فرد تصفیه و پاک شود و سرانجام صفت‌های مخرب را از بین می‌برد. ارسطو می‌گوید آثار تراژیک در ذات خودشان تزکیه نفس انجام می‌دهند، این فرمول در ادبیات رمانتیسیسم در مقابل ادبیات کلاسیک پذیرفته می‌شود و می‌‌گویند انسان به تزکیه نفس نیاز دارد و این نیاز هم تا به حال ادامه دارد.

دلیل دوم طیفی از نویسنده‌‌ها و فیلسوف‌ها و پژوهشگران آن دوره است که نسبت به تحولاتی که بعد از رنسانس در اروپا به وجود آمد واکنش منفی داشتند و توقع داشتند تحول

زندگی اندرسون در کودکی بسیار تلخ بوده است و در فقر بزرگ می‌شود. بنابراین نمی‌تواند نویسنده‌ای اشرافی‌نویس باشد چون زندگی اشرافی را تجربه نکرده است. ساختار زندگی او به ‌گونه‌ای است که با دخترک کبریت‌فروش به خوبی می‌تواند همذات‌پنداری کند و این داستان دقیقا براساس زندگی‌‌ای بوده که در ذهن او شکل گرفته است

جامعه رو به سوی بهشت برین باشد، اما با سیل بچه‌های کبریت فروش و بی‌سرپرست مواجه ‌شدند و اغلب آثار مخصوصا آثاری مانند دیکنز در این دوران به این سمت و سو رفت. در نتیجه نویسنده‌هایی مانند هانس کریستن اندرسون واکنش منفی نسبت به روزگار خود داشتند و به گونه­‌ای معتقد بودند، تغییر به سمت آزادی و برادری و برابری که سه شعار مطرح اقلاب کبیر فرانسه بود، به بیراهه رفته و اینچنین نتیجه‌ای در آثارشان ظهور کرد.

اندرسون از نویسندگانی است که توانسته زندگی فقیرانه و طبقه محروم جامعه را به خوبی در آثارش به تصویر بکشد، توانایی که برخی نویسندگان بزرگ ندارند، این مساله تا چه اندازه به زندگی شخصی او در کودکی برمی‌گردد؟
اندرسون در دوران بچگی زندگی فقیرانه‌ای داشته است و زندگی افراد تا 10 سالگی در ذهنشان باقی می‌ماند. واقعیت این است که زندگی اندرسون در کودکی بسیار تلخ بوده است و در فقر بزرگ می‌شود. بنابراین نمی‌تواند نویسنده‌ای اشرافی‌نویس باشد چون زندگی اشرافی را تجربه نکرده است. ساختار زندگی او به ‌گونه‌ای است که با دخترک کبریت‌فروش به خوبی می‌تواند همذات‌پنداری کند و این داستان دقیقا براساس زندگی‌‌ای بوده که در ذهن او شکل گرفته است و به نوعی می‌توان گفت داستان دخترک کبریت‌فروش سرنوشت خود اوست و جوجه اردک زشت نمونه‌ای از خود اندرسون است.

باتوجه به گسترش ادبیات کودک و گرایش بچه‌ها به سوی آثاری با فضای امروزی، به نظر شما آیا کودکان ما هنوز هم به داستان‌هایی مانند داستان‌های پریان هانس کریستین اندرسون نیاز دارند؟
بله نیاز دارند. چون بخشی از شخصیت هر انسانی کهن الگوهای اوست و این ذات اوست و گریز ناپذیر است و این تمایل در ذات انسان وجود دارد. به‌عنوان مثال چینی‌هایی که در کانادا و امریکا زندگی می‌کنند بعد از قرن‌ها هنوز سنت‌های آغازین خود را دارند. سنت‌ها و قانون‌ها دیرپا و جان‌سختند و از بین نمی‌روند. هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون داستان‌های کهنش زندگی کند. مثلا در ایران ما بنیادها و انجمن‌های حافظ‌خوانی و مولوی‌خوانی کمتری نسبت به بنیادها و انجمن‌های شاهنامه‌خوانی داریم. چون شاهنامه مرکز کهن‌الگوهای ماست، مانند

بخشی از شخصیت هر انسانی کهن الگوهای اوست و این ذات اوست و گریز ناپذیر است و این تمایل در ذات انسان وجود دارد. به‌عنوان مثال چینی‌هایی که در کانادا و امریکا زندگی می‌کنند بعد از قرن‌ها هنوز سنت‌های آغازین خود را دارند. سنت‌ها و قانون‌ها دیرپا و جان‌سختند و از بین نمی‌روند

ایلیاد و ادیسه هومر برای اروپایی‌ها و بالاترین بازنویسی‌ها در کشور ما براساس شاهنامه انجام می‌شود و شده است. چون این میل غریزی و طبیعی انسان است. اینها ریشه اجتماعی انسان هستند و همین اسطوره‌ها و افسانه‌ها در روند تاریخ و زمان تغییر شکل می‌دهند. امروزه داستان سیاوش رمان می‌شود برای کودکان و نوجوانان چون زمانه به گونه‌ای شده که مخاطبان علاقه بیشتری به رمان‌خوانی دارند. اندرسون دو گونه داستان در کارنامه‌اش دارد، بعضی داستان‌ها را خودش بازنویسی کرده و بعضی از آن‌ها خود فولکلور است و نویسنده‌های آینده آن‌ها را ترجمه یا بازآفرینی کرده‌اند و در داستان‌هایی که برخی نویسنده­ها می‌نویسند از آنها الهام میگیرند،  مانند متون ایلیاد و ادیسه که بازنویسی شده‌اند چون اینها پیشینه‌های چندین هزارساله دارند.

در حال حاضر نیاز ادبیات کودک و نوجوان ما چیست و نویسندگان تا چه اندازه در آثارشان به این نیازها توجه می‌کنند؟
نویسندگی امری ارادی نیست و باید نویسنده کاری را انجام دهد که بلد است. او نمی‌تواند خودش را مجاب کند که حتما براساس نیاز کودک بنویسد. نویسندگی یک امر درونی است. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به‌صورت ناخودآگاه به نیازهای جامعه پی می‌بریم و هر نویسنده‌ای به جبر زمانِ خودش پاسخ می‌دهد، اما این پاسخ‌ها متفاوت است. مثلا من به‌طور اتوماتیک شاهنامه را رمان می‌کنم براساس نیازهایی که در جامعه احساس کرده‌ام. شخص دیگری مانند محمدرضا رهگذر به طور اتوماتیک احساس می‌کند جامعه نیاز به داستان‌های دینی دارد و اقدام به تولید این‌گونه داستان‌ها می‌کند یا علی اشرف درویشیان احساس می‌کند که باید به بچه‌‌های طبقه پایین توجه کند و آثارش پراز بچه‌های طبقه محروم جامعه است. نویسنده‌ای که به نیازهای درونی خودش توجه کند به توانمندی‌های خودش پی میبرد و به شکلی به نیازهای جامعه هم پاسخ میدهد. اما تعریف ما از نیاز ممکن است با هم متفاوت باشد. باید این آزادی و آزادگی برای هنرمند را قائل شویم و به او دستور ندهیم.