خاطرات نوجوان ۱۱ ساله در اسارت دشمن
سلسله برنامههای «گنجواره مقاومت» با محوریت مرور خاطرات یک پدر و پسر، شب گذشته، ۱۷ بهمنماه، در مؤسسه فرهنگی و هنری پیام آزادگان خراسان رضوی برگزار شد.
به گزارش کودک پرس ،سلسله برنامههای «گنجواره مقاومت» با محوریت مرور خاطرات یک پدر و پسر، شب گذشته، ۱۷ بهمنماه، در مؤسسه فرهنگی و هنری پیام آزادگان خراسان رضوی برگزار شد.
در ابتدای مراسم، علیرضا احمدی، پسر ۱۱ سالهای که به همراه پدر خود در جبهه شربت میداد، درباره چگونگی اسارت خود و پدرش، عنوان کرد: در اوج گرما و طوفان شن، در ۲۵ تیرماه ۱۳۶۱، در حالیکه طوفان اجازه نمیداد حتی چندمتریمان را ببینیم، راه را گم کردیم.
وی در ادامه گفتههای خود اظهار کرد: وقتی راه را گم کردیم، از خط مقدم نیز رد شدیم تا اینکه به عراقیها رسیدیم، در آن لحظه نه راه پس و نه پیش داشتیم، چراکه در میدان مین بودیم، بعد که نزدیکتر شدیم، عراقیها ما را دیدند و از دیدنمان تعجب کرده بودند، نحوه اسارت ما در ۲۵ تیر سال ۱۳۶۱ به این صورت بود.
احمدی در همین راستا اضافه کرد: وقتی به عراقیها رسیدیم، فکر کردیم ایرانی هستند و عربی صحبت میکنند تا ما را امتحان کنند، اما وقتی نزدیکتر رفتیم، متوجه شدیم اینها عراقی هستند و ما اسیر شدیم.
این آزاده ادامه خاطراتش را اینطور بازگو کرد: عراقیها من و پدرم را به همراه ۴۰۰ نفر از اسیران مرحله اول عملیات رمضان، به یک سوله در پادگانی در بصره بردند و تا صبح آنجا بودیم، بعد از چند روز که عید فطر رسید، من و پدرم را پیش افسر و فرماندهشان بردند و از ما میپرسیدند که چگونه وارد اینجا شدیم، اینکه ایران نیروی دیگری ندارد که شما را فرستاده است، ضمنا شربتها را هم از ترس سمیبودن ریختند.
احمدی در ادامه در خصوص دیدار با پدرش در بغداد، عنوان کرد: بعد از دو هفته، مترجمان به ما خبر دادند که پدرم را به بغداد آوردهاند، بالاخره توانستم پدرم را بببینم، خیلی دلم برایش تنگ شده بود و دیدار ما در آنجا یک فضای احساسی به وجود آورد، نیمساعتی با هم بودیم تا اینکه آنها را به پادگان موصل بردند و قرار شد من در بغداد بمانم و به این ترتیب ما را از هم جدا کردند.
اعتصاب غذا رزمندگان در دوران اسارت
این آزاده با اشاره به اعتصاب رزمندگان در اسارت، بیان کرد: بعد از چهارماه، از صلیب سرخ به محل استقرار ما آمدند، با رفتن صلیب سرخ، چند روز بعد، در پادگان موصل دو قدیم، درگیری اتفاق افتاد و سه، چهار شهید دادیم، بعد از آن بود که اعتصاب ششروزه آغاز شد و درها را روی بچهها بستند، هدفشان هم این بود که بسیجیها را از ارتشیها جدا کنند.
وی همچنین ادامه داد: بعد از دو هفته دوباره پدرم را به بغداد آوردند، هر روز چند بار در زمان اعتصاب غذا پدرم را میبردند و فلک میکردند، در حالیکه من هیچ اطلاعی از او نداشتم، بعد از شکنجهها و درگیریها ۳۰۰، ۴۰۰ نفر سر، دست و پاشکسته و مجروح داشتیم، این اعتصاب شش روز طول کشید تا اینکه رزمندهها نردهها را شکستند و بیرون آمدند.
احمدی با اشاره به برگزاری نماز جماعت در روزهای اعتصاب، افزود: در دو روز اول، نماز جماعتی با جمعیت ۱۲۰۰ نفر برگزار میشد و من مکبر بودم، روز دوم فرمانده عراقیها آمد، دستور حمله داد و بچهها را زدند، به من هم اشاره میکردند و میگفتند این رهبرشان است.
احمدی درباره برخی دیگر از سختیهای دوران اسارتشان، عنوان کرد: من و عدهای دیگر از بچهها را جداگانه حبس میکردند که به خمسه و ثلاثین یعنی ۳۵ نفر معروف شده بودیم، وقتی برای بقیه، در آسایشگاه را باز میکردند ما در بند بودیم و وقتی بقیه در بند بودند به ما یک ساعت اجازه میدادند برای استفاده از توالت و … بیرون برویم.
وی با ابراز این مطلب که من فکر میکنم مادرم بیشتر از اسارت ما سختی کشید، اضافه کرد: به این دلیل میگویم ایشان بیشتر سختی کشید که هرچه بر ما میگذشت را خودمان حس میکردیم اما مادر دلش هزار راه میرفت و نگران خوراک و وضعیت ما بود، برای کسی که در اردوگاه کتک میخورد، خیلی سخت نمیگذشت، برای آنکه میشنید و میدید سختتر بود.
خمیرهای نان را آرد میکردیم و میخوردیم
سید مرتضی سجادی اصل، یکی دیگر از آزادگان و همراهان علیرضا احمدی در اردوگاه و رزمنده دوران دفاع مقدس در عملیات رمضان نیز با اشاره به وضعیتی که اسیران در روزهای اعتصاب داشتند، بیان کرد: در روزهای اعتصاب ما خوراک و آب نداشتیم، با همان امکانات از روزهای قبل سر میکردیم، مثلاً خمیر نانهایی که قبلاً جدا کرده بودیم و کنار گذاشته بودیم را میکوبیدیم، آرد میکردیم و با نصف خرمایی که برای ادامه اعتصاب میدادند، میخوردیم.
وی در همین مورد ادامه داد: ما برای تأمین آب، ظرف سرم را با نخی به دو دسته تِی که به هم وصل کرده بودیم، میبستیم و از توری لای پنجره رد میکردیم و از شیرآب پیادهروی آسایشگاه که به اندازه باریکتر از شیر آب سماور، آب داشت، برای خودمان آب برمیداشتیم، همه اینها باید وقتی صورت میگرفت که نگهبان میرفت و برمیگشت، چون نباید ما را میدید.
از آب جمع شده در چاله محوطه مینوشیدیم
این آزاده درباره سختیهای روزهای اعتصاب، اضافه کرد: وقتی بعد از شش روز بچهها توانستند وارد محوطه شوند، آنها که نتوانسته بودند آب بردارند و دسترسی به آب نداشتند، از آب باران جمعشده در چالههای محوطه استفاده کردند، یعنی تا این حد به آنها فشار آمده بود، سختی این روزها به حدی بود که بعضی بچهها نمازشان را نشسته میخواندند، بعد از چند روز نردهها را شکستند و همه ریختند بیرون.
حسین فتحی، آزاده و رزمنده دوران دفاع مقدس در عملیات اول بیتالمقدس نیز با اشاره به اسارت علیرضا احمدی، درباره ویژگیهای وی، ابراز کرد: بچههای حدود بیستساله در جامعه امروز به خانواده متکی هستند اما نوجوان ۱۱ ساله در آن مقطع سنی، صلابت عجیبی داشت، هرچه خواستند از او اطلاعات بگیرند، ذرهای موفق نشدند، صلابت، اقتدار و استواری ایشان از صحنههایی در دفاع مقدس بود که باعث افتخار ما شد.
منبع: ایکنا
ارسال دیدگاه