نقشه شوم مرد متاهل برای دختر نوجوان
اکنون که فهمیدم همه حرف های جهانگیر دروغ بود و او قصد داشت مرا فریب بدهد خوشحالم که توسط نیروهای انتظامی دستگیر شدهام. اما نمی دانم چرا به این راحتی فریب می خورم و از ماجرای عاشقی خیابانی عبرت نگرفتم تا این که در دام شیادی دیگر گرفتار شدم.
به گزارش کودک پرس ، دختر ۱۸ساله به نام رعنا که به اتهام برقراری رابطه با مرد غریبه و فرار از منزل توسط ماموران انتظامی دستگیر شده بود درباره چگونگی آشنایی خیابانی خود با یک مرد ۳۵ساله به پلیس گفت: در کلاس سوم راهنمایی تحصیل می کردم که روزی هنگام خرید در یکی از خیابان های قزوین متوجه نگاه های عاشقانه جاوید شدم. او در یک مغازه خواربار فروشی مشغول کار بود که به من ابراز علاقه کرد.
من هم که ناخودآگاه احساس می کردم به او علاقه مند شده ام شماره تلفنم را در اختیارش گذاشتم و بدین ترتیب رابطه خیابانی من و جاوید آغاز شد از آن روز به بعد به بهانه های مختلف درس و مدرسه را رها می کردم و ساعت ها در مغازه خواربارفروشی اوقاتم را به گفت و گو با جاوید می گذراندم تا جایی که با ۸ تجدیدی، دیگر در امتحانات شهریور ماه شرکت نکردم و مردود شدم این گونه بود که ترک تحصیل کردم و منتظر ماندم که جاوید به خواستگاریم بیاید و زندگی رویایی خودم را با او آغاز کنم. اما هنوز ۲ ماه از ترک تحصیلم نگذشته بود که فهمیدم جاوید با دختر دیگری ازدواج کرده است.
ضربه روحی شدیدی به من وارد شده بود و مدام در خانه با برادرم به بهانه های مختلف درگیر می شدم درحالی که پدر و مادرم از ماجرای دوستی خیابانی من اطلاعی نداشتند و همواره از برادرم دفاع می کردند. وضعیت روحی آشفته ای داشتم و جرات نمی کردم درباره مشکلم با کسی درد دل کنم از سوی دیگر هم پدر و مادرم به خاطر ترک تحصیل از دست من عصبانی بودند و به همین خاطر توجهی به روحیات و خواسته های من نمی کردند.
ماه ها از این ماجرا می گذشت و من نمی توانستم خیانت جاوید را فراموش کنم تا این که مدتی قبل با مرد جوانی که به اشتباه شماره تلفن مرا گرفته بود باب گفت وگو را باز کردم و بدین ترتیب آشنایی من با جهانگیر که ساکن شهر دیگری بود رقم خورد وقتی ماجرای خیانت جاوید و مشکلات خانوادگی ام را برای او بازگو کردم به من قول داد با من ازدواج می کند و مرا از این وضعیت آشفته نجات می دهد.
با وسوسه های او و حرف های عاشقانه اش فریب خوردم و برای آشنایی بیشتر با جهانگیر از خانه فرار کردم و به آن شهر رفتم. او در پایانه مسافربری منتظرم بود و مرا به یکی از کوچه های خلوت برد تا درباره ازدواج و برنامه های آینده با هم گفت وگو کنیم که در همین هنگام توسط ماموران انتظامی دستگیر شدیم این جا بود که فهمیدم جهانگیر متاهل و دارای یک فرزند است و من باز هم در دام شیاد دیگری گرفتار شده ام.
منبع: الف
ارسال دیدگاه