زندگی در بهزيستی پس از دعوای خونين پدر و مادر

پسر نوجوان كه در جريان دعوای خونين پدر و مادرش بدون سرپرست مانده بود در سازمان بهزيستی ادامه حيات می‌دهد. پدر او ‌ مردي سالخورده است که از يك‌سال قبل در جريان اختلافی خانوادگی مادرش را به قتل رساند و روانه زندان شد.

به گزارش کودک پرس ، هفدهم دي‌ماه سال 95، مأموران پليس تهران از مرگ مشكوك زن ميانسالي در شهرري باخبر و راهي محل شدند.

شوهر جميله كه در خانه حضور داشت به مأموران گفت: «سر كار بودم كه پسرم تماس گرفت و گفت همسرم حالش خوب نيست. بلافاصله به خانه آمدم و با اورژانس تماس گرفتم. امدادگران هم به اينجا آمدند و بعد از معاينه گفتند كه همسرم فوت شده است.‌» بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني كارشناسان علت فوت را سوختگي درجه سه و ضربه به سر اعلام كردند.

بنابراين پرونده با موضوع قتل عمد تشكيل شد و مأموران در اولين گام از تحقيقات دريافتند مقتول يك هفته قبل از فوتش با شوهرش درگير شده بود و در آن درگيري زن ميانسال كتك خورده و سوخته بود. به اين ترتيب شوهر 69 ساله مقتول كه رحمان نام داشت، بازداشت شد و تحت بازجويي قرار گرفت.

 

او با انكار جرمش گفت: «جميله زن دومم بود و 29‌سال با هم زندگي كرده بوديم، اما در اين مدت به خاطر بعضي مشكلات با هم اختلاف داشتيم و بارها با هم درگير شده بوديم. يك هفته قبل از حادثه در يك درگيري لفظي محكم به پايش زدم، اما بعد دلم برايش سوخت و خواستم او را به رسم قديم آب درماني كنم. شير آب داغ را باز كردم، اما فكر نمي‌كردم بلافاصله آبگرمكن داغ شود و باعث سوختگي او شود.‌» متهم در ادامه گفت: «باور كنيد خيلي اصرار كردم او را به بيمارستان ببرم اما قبول نكرد.‌» با انكارهاي متهم، رحمان بنا به شواهد و قرائن موجود روانه زندان شد و پرونده بعد از كامل شدن تحقيقات به شعبه هشتم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.

صبح ديروز متهم در اولين جلسه رسيدگي به پرونده از زندان اعزام و در آن شعبه به رياست قاضي توكلي محاكمه شد. ابتداي جلسه بعد از قرائت كيفرخواست، پدر مقتول و چهار فرزند او كه از شوهر اولش بودند درخواست قصاص كردند.

سپس متهم در جايگاه ايستاد و با انكار جرمش گفت: «زن اولم را بعد از هشت‌سال زندگي طلاق دادم و بعد با جميله ازدواج كردم. او ناراحتي كليه داشت و دياليز مي‌شد تا اينكه با پيوند كليه حالش خوب شد. ما چندسالي بچه‌دار نشده بوديم تا اينكه با نذر و نياز صاحب يك فرزند پسر شديم كه حالا 12‌ساله است. من بازنشسته راه‌آهن بودم و با حقوق بازنشستگي نمي‌توانستم مخارج زندگي‌ام را تأمين كنم. از طرفي پسرم، همه دار و ندارم بود و دوست داشتم آينده روشني داشته باشد.

او از من خواسته بود كه او را در مدرسه غيرانتفاعي ثبت نام كنم. قبول كردم، اما بايد سالانه 7‌ميليون تومان به حساب مدرسه واريز مي‌كردم به همين دليل مجبور بودم كار كنم.‌» متهم در ادامه گفت: «يك ترازوي وزن‌كشي خريدم و با آن حوالي حرم شاه‌عبدالعظيم مي‌رفتم و كار مي‌كردم. آنجا شب‌ها تا دير وقت مردم رفت و آمد مي‌كردند به همين دليل اكثر شب‌ها 12 الي 2 ونيم شب به خانه مي‌رفتم. اين يكي از دلايلي بود كه با همسرم اختلاف داشتم او فكر مي‌كرد كه من همسر ديگري هم دارم. گفتم حاضرم ثابت كنم و اگر خواستي همراهم بيا. ديگر اختلافي كه با او داشتم اين بود كه او بدون اطلاع من از جيب لباسم پول برمي‌داشت. آخرين بار وقتي بود كه 800 هزار تومان را روي تخت پسرم گذاشته بودم تا آن را با خودش به مدرسه ببرد، اما وقتي پسرم از خواب بيدار شد، گفت پولي روي تختش نبوده است. فهميدم همسرم آنرا برداشته و به همين دليل اعتراض كردم.‌»

 

متهم در خصوص سوختگي شديد همسرش گفت: «وقتي اعتراض كردم شروع به حاضرجوابي كرد و از عصبانيت يك ضربه محكم به پايش زدم. او فرياد آهسته‌اي كشيد كه دلم سوخت. دقايقي گذشت خواستم او را آب درماني كنم. شير آب داغ را باز كردم كه ناگهان فرياد كشيد. همان موقع آب را بستم و از او خواستم تا او را به بيمارستان برسانم، ولي قبول نكرد. چند روز از او پرستاري كردم و روزي خودش گفت ترازويت را بردار و برو دنبال كارت. منم قبول كردم، اما چند روز بعد فوت كرد.‌»

 

در ادامه متهم به سؤالات هيئت قضايي پاسخ داد.
بنا به نظريه پزشكي قانوني يكي از علت‌هاي فوت ضربه به سر بوده است. چه جوابي داري؟ شايد سرش به جايي خورده باشد!
آن روز وقتي ديدي همسرت در حال فوت است به اورژانس زنگ زدي، چرا در طي يك هفته‌اي كه او از سوختگي رنج مي‌برد اين كار را نكردي؟ اشتباه كردم.

معمولاً براي آب‌درماني ابتدا ميزان گرمي آب را تست مي‌كنند، ولي چرا يكدفعه آب را روي پاهاي مقتول باز كردي؟ فكر نمي‌كردم با روشن كردن آبگرمكن بلافاصله آب گرم شده باشد. متهم در آخرين دفاعش گفت: «باور كنيد قتلي مرتكب نشده‌ام، اما حاضر نيستم خوني پايمال شود. از طرفي عاشق پسرم هستم و آينده او برايم مهم است. وقتي در زندان بودم از خواهرانم خواستم او را نگهدارند كه خدايي نكرده كارتن‌خواب يا معتاد نشود. حتي حاضر بودم حقوق بازنشستگي را هم به آنها بدهم اما قبول نكردند و الآن او در بهزيستي است. من يك خانه دارم كه اگر مجبور به پرداخت ديه شوم حاضرم شش دانگ آن را در اختيار اولياي‌دم بگذارم، اگر هم حكمم قصاص باشد در برابر قانون حرفي ندارم، اما از قضات دادگاه تقاضا دارم اجازه دهند تا يك روز ديگر كنار پسرم باشم و او را در آغوش بگيرم.‌» در پايان هيئت قضايي به دليل عدم تعيين قيم براي تنها فرزند مشترك مقتول و متهم جلسه را به تاريخ ديگري موكول كرد.

 

 

منبع: روزنامه جوان