به گزارش کودک پرس ، در این کنگره که یکم سپتامبر بهکار خود پایان داد از فرهاد حسنزاده بواسطه خلق رمان «زیبا صدایم کن» و فرزاد فربد برای ترجمه «اقیانوس انتهای جاده» نوشته «نیل گیمن»قدردانی شد. از حسنزاده همچنین به واسطه راهیابی اش به فهرست نهایی داوری پنج نویسنده برتر کودک و نوجوان جهان جایزه هانس کریستین اندرسون هم قدردانی ویژه شد. این نویسنده «زیبا صدایم کن» را با نگاهی به زندگی دختر نوجوانی نوشته که زندگی خانوادگی چندان بسامانی ندارد، مادر شخصیت اصلی کتاب، اعتیاد دارد و پدر هم گرفتار بیماری روانی و تحت درمان یکی از مراکز درمانی است. دختر نوجوان تصمیم به خروج پنهانی پدرش از این مرکز میگیرد تا با یکدیگر روزی را جشن بگیرند و این تصمیم ماجراهایی را در پی دارد که در «زیبا صدایم کن» میخوانید. از این کتاب بواسطه توجه به یکی از مشکلات مهم زندگی کودکان و نوجوانان امروز جهان قدردانی شده، البته توجه حسنزاده به مسائل اجتماعی تنها به این اثر محدود نمیشود و طی تمام سالهایی که در کنار فعالیت روزنامه نگاری به خلق آثار ادبی پرداخته همواره اهتمامی جدی به انعکاس مسائل و ناهنجاریهای اجتماعی در آثارش داشته است.
او معتقد به اثرگذاری ادبیات در بهبود وضعیت جامعه از طریق تغییر نگاه نسلهای آینده است، حسنزاده عمدهترین دلیل بیتوجهی اهالی کتاب به خلق آثار کودک و نوجوان با مضمون مسائل اجتماعی را در این میداند که برخی هنوز پرداختن به موضوعاتی همچون عشق، اعتیاد و تجاوز را در قالب آثار ادبی این گروه سنی تابو و خط قرمز میدانند. این در حالی است که او تأکید دارد به کمک ادبیات میتوان وجدان خفته اجتماع در برابر آسیبهای اجتماعی را بیدار ساخت.
فرزاد فربد هم یکی دیگر از تقدیر شدگان سی و ششمین کنگره ادبیات کودک و نوجوان دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) از کشورمان است. او ترجمه را از دهه هفتاد آغاز کرده و تا به امروز آثار متعددی روانه بازار نشر کرده که اغلب آنها برای گروه سنی کودک و نوجوان و در ژانر ادبیات فانتزی هستند. فربد که علاوه بر ترجمه چند سالی است به آموزش مترجمان جوان هم اشتغال دارد از وضعیت کتابهای ترجمه شده در این ژانر گلایه دارد و آن را ناشی از فقدان اطلاعات کافی مترجمان و ناشران میداند.
آن طور که فربد تأکید دارد علاقهمندی ناشران و مترجمان به انتشار آثار ادبی فانتزی با مجموعه داستانی مشهور«هری پاتر» در کشورمان آغاز شده، هر چند که انتخاب و ترجمههای مذکور را چندان اصولی نمیداند و حتی تأکید میکند که هنوز اهالی نشر و کتاب ادبیات فانتزی را جدی نگرفته و شناخت درستی از آن ندارند. همان طور که اشاره شد از فربد برای ترجمه کتاب «اقیانوس انتهای جاده»، اثری نوشته «نیل گیمن» قدردانی شده، داستان این رمان درباره مرد میانسالی است که برای شرکت در مراسمی به محله دوران کودکیاش بازمی گردد و ناخودآگاه به مزرعهای در انتهای جاده کشانده میشود؛ جایی که او را با خاطراتی هولناک از سالهای دور زندگیاش روبهرو میکند. گیمن هماکنون یکی از سردمداران ادبیات فانتزی جهان به شمار میآید و اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی متعددی از نوشتههای او انجام شده است. فربد بهعنوان ناشر هم زمان در ایران و سوئد فعالیت دارد، وی در ایران نشر پریان را تأسیس کرده و انتشار آثاری در ژانر فانتزی مورد توجه او است، در سوئد نیز دایر کردن مؤسسه نشر «ریتون» درصدد معرفی فرهنگ و ادب کشورمان است. او از این مسأله گلایه دارد که نگاه ناشران به آثار ادبی این ژانر کاملاً بازاری بوده و منتقدان ادبی هم همچنان نگاهی تحقیرآمیز به ادبیات فانتزی دارند. با این حال او هنوز ناامید نشده و امیدوار است که ناشران و مترجمان با حساسیت بیشتری به سراغ ترجمه این قبیل آثار بروند. به همین مناسبت گفتوگویی با این دو فعال عرصه کتاب داشتیم که در صفحه امروز میخوانید.
آقای فربُد چرا تصمیم به ترجمه کتاب «اقیانوس انتهای جاده» نوشته «نیل گیمن» گرفتید، کتابی که جوایز داخلی متعدد و همچنین تقدیر کنگره جهانی ادبیات کودک و نوجوان IBBY را برایتان به دنبال داشت؟
البته ترجمهام از آثار این نویسنده فیلمنامه نویس مشهور بریتانیایی تنها به این نوشته او ختم نمیشود، هرچند گمان میکنم که این نوشته گیمن را میتوان یکی از پختهترین نوشتههای او دانست. او نویسندهای است که نه تنها در میان نویسندگان ژانری، بلکه در مقایسه با دیگر نویسندگان زنده ادبیات جهان هم چهره شاخصی به شمار میآید؛ آنقدر که امسال بهعنوان یکی از نامزدهای دریافت جایزه نوبل معرفی شده است. درباره «اقیانوس انتهای جاده» جالب است که بدانید این رمان با وجود کسب جوایز متعدد کودک و نوجوان اصلاً به این گروه سنی تعلق ندارد و همان طور که خود گیمن هم گفته مناسب بزرگسال است.«اقیانوس انتهای جاده» را میتوان نسخه بزرگسال رمان «کورالاین» او دانست.
انتخاب نامزد دریافت جایزه نوبل از میان نویسندگان ژانری قدری دور از تصور است!
برای من هم جالب بود چرا که معمولاً نامزدهای دریافت نوبل ادبی از میان نویسندگان ژانری انتخاب نمیشوند.
گیمن در میان نویسندگان بریتانیایی چه جایگاهی دارد؟
او در زادگاهش نیز از جمله نویسندگان موفقی است که تا به حال جوایز بسیاری کسب کرده، آنقدر که یک بار در مصاحبهای به شوخی گفت:«لطفاً دیگر به من جایزه ندهید تا نویسندگان جوان فرصت بیشتری برای معرفی پیدا کنند.» گیمن موفق به کسب کتاب سال بریتانیا، جایزه ادبی « مدال کارنگی» و همچنین جوایز دیگری شده است. حتی فیلمنامههایش هم توانسته نظر منتقدان سینمایی را جلب کرده و جوایزی را از آن او سازد. علاوه بر این فیلمها و سریالهای بسیاری هم با اقتباس از نوشتههایش ساخته شده که همین مسأله گویای توجه به کتابهای او است. یکی از آخرین اقتباسها از کتاب «خدایان امریکایی» او بود، از همین کتاب «اقیانوس انتهای جاده» هم اقتباسی سینمایی در حال ساخت است.
چه ویژگی خاصی در نوشتههای این نویسنده انگلیسی زبان یافته اید که چندین کتاب او را به فارسی بازگرداندهاید؟
نوشتههای گیمن اغلب در ژانر فانتزی جای میگیرند، بخشی از ادبیات که برای من جذابیت بسیاری دارد. نکته جالب توجهی که در ارتباط با آثار گیمن میتوان به آن اشاره کرد تأکیدی است که در استفاده از افسانههای کهن و اسطورهها دارد. کتابهای گیمن با ادبیات کلاسیک هم نزدیکی بسیاری دارد که این ویژگی را میتوان یکی از وجوه تمایز نوشتههای او با بسیاری دیگر از نویسندگان دانست. از بحث مضمون که بگذریم، داستانهای او ساختار خوبی دارد، شخصیتهایی که نوشتههایش را شکل میدهند اغلب تأثیرگذار و قدرتمند هستند. به گمانم مهمترین ویژگی گیمن را میتوان در این دانست که او قصه گوی بسیار خوبی ست و اغلب نوشتههایش چند لایه هستند.
توجه به اسطوره در تمام آثار او دیده میشود؟
به غیر از کارهایی که برای کودک نوشته در سایر آثار او هم رد پای پررنگی از اسطوره دیده میشود. قدرت گیمن در شناخت و بکارگیری اسطورهها را میتوان در کمیک استریپ «مرد شنی» که مشهورترین اثرش به شمار میآید، دید. گیمن در استفاده از اسطورهها تنها به یک کشور توجه ندارد و به سراغ سرزمینهای بسیاری از جمله بریتانیا، مصر، هند، اسکاندیناوی و رم رفته است. البته بریتانیا، زادگاه او در بحث اسطوره چندان غنی نیست و اغلب اروپاییها از اسطورههای اسکاندیناوی برای تألیف آثار فانتزی بهره میگیرند.
نه تنها از گیمن، از دیگر نویسندههای بریتانیایی هم آثار متعددی ترجمه کرده اید، علت توجهتان به ادبیات این کشور چیست؟
من از زبان انگلیسی ترجمه میکنم، بنابراین طبیعی است که به آثار متعددی از این کشور در میان ترجمه هایم روبهرو شوید. از «فیلیپ آردا» که ایرلندی است تا «جان اریکسون» که امریکایی است هم کتابهایی ترجمه کردهام. بنابراین نمیتوان گفت که عمده توجهم به فلان کشور بوده است. هر چند که معتقدم در زمینه ادبیات فانتزی پولمن و گیمن، نویسندگانی هستند که جایگاهی دست نیافتنی دارند و از قضا هر دو هم بریتانیایی هستند.
برای آثار فیلیپ پولمن از چه جهت چنین جایگاهی قائل هستید؟
او هم تسلط خارقالعادهای به اسطوره دارد و داستانگوی بسیار ماهری ست. پولمن استاد بکارگیری فرم و قالبهای ادبی است. بیاغراق اغلب کتابهایش شاهکارهای این ژانر به شمار میآید و سه گانه «نیروی اهریمنی» او را میتوان بهترین نوشته فانتزی دو دهه اخیر دانست. متأسفانه با وجود آنکه این کتاب را ترجمه کردهام اما یک دههای میشود که توقیف شده است. جالب است که کتاب چندین مرتبه در کشورمان منتشر شده و حتی جایزه هم گرفته اما بعد ممنوع اعلام شده است. هر چند که مسئولان فرهنگی ارشاد هیچگاه هم دلیل ممنوعیت این کتاب را اعلام نکردند. او نه تنها آشنایی بسیاری با قالبهای داستاننویسی دارد بلکه تئوریسین بزرگی هم هست. گیمن هم برخوردار از این ویژگی هست.
وضعیت ادبیات فانتزی بازار نشر خودمان را بویژه در بخش ترجمه چطور ارزیابی میکنید؟
اگر قرار باشد از نظر تاریخی به بررسی ادبیات فانتزی در کشورمان بپردازیم میتوان قدمتی برابر با خود ادبیات برای آن متصور شد. اما در ارتباط با ادبیات فانتزی مدرن شرایط قدری متفاوت است و باید گفت که ورود آن به کشورمان خیلی دیر اتفاق افتاد. در بحث ادبیات فانتزی مدرن اگر «جان تالکین» و «جیمز لوئیس» را در نظر بگیریم شاهد خلق کتابهایی نظیر«هابیت» و «ارباب حلقه ها» هستیم، دو اثری که همواره در زمره پرفروشترین کتابها بودهاند. با این حال این کتابها خیلی دیر و در دهه هشتاد وارد کشور ما شدند. هرچند که بعدتر وقتی کتاب «هری پاتر» ترجمه شد برخی ناشران به انتشار آثار فانتزی روی آوردند. این در حالی است که ترجمه آثار فانتزی در کشورمان اغلب شتاب زده و بدون تفکر انجام میشود. اغلب آثاری که در این ژانر در بازار نشرمان دیده میشوند عامه پسند و ضعیف هستند. از آنجایی که در ادبیات فانتزی مدرن سابقه چندانی نداریم هیچگاه آن را جدی نگرفتهایم. این در حالی است که ادبیات فانتزی و علمی- تخیلی از ژانرهای مادر به شمار میآیند و آثار مهمی در قالب آنها خلق شده است. هماکنون آثار بسیاری در این ژانر ترجمه شده و در بازار کتابمان موجود است، اما متأسفانه اغلب آنها از سوی ناشران و مترجمان کم سواد منتشر شدهاند.
این ضعف چه تأثیری در سلیقه مخاطبان میگذارد؟
متأسفانه تأثیر بسیاری خواهد داشت، هماکنون شاهد فعالیت ناشران و مترجمانی هستیم که بیش از آنکه بهدنبال ترجمه آثار قابل قبول این ژانر باشند به پیروان داستانهای فانتری و زامبی محور و… تبدیل شدهاند. این در حالی است که در انتشار آثار هر بخشی از ادبیات ابتدا باید به سراغ مخلوقات ادبی کلاسیک آن حوزه رفت، در هر حوزهای از ادبیات ما تا وقتی به سراغ آثار کلاسیک نرویم قادر به مطالعه و درک آثار مدرن آن بخش نخواهیم بود. شما اگر قبل از آنکه کتاب مشهوری همچون «هری پاتر» را بخوانید به سراغ آثار کلاسیک پیش از آن بروید تازه متوجه میشوید که این نوشته جی.کی.رولینگ از کجا آمده!
آثار کلاسیک برای مخاطبان شتاب زده امروز که عادت چندانی هم به مطالعه ندارند قدری سنگین و خستهکننده نیست؟
به هر حال ناشر و مترجم باید خط مشی مشخصی را در کارش مدنظر داشته باشد، اگر هدف آشنایی مخاطبان با یک ژانر آن براساس سلسله مراتب باشد ناگزیر به انتشار آثار کلاسیک هستیم. اگر آثار کلاسیک این حوزه خستهکننده بودند که همچنان کارگردانان مشهوری همچون «تیم برتون» با اقتباس از آنها فیلم سینمایی و سریال نمیساختند. نه تنها ناشر و مترجم، بلکه حتی مخاطب عجول امروز را نیز باید آموزش داد. بی علاقگی مخاطبان به آثار کلاسیک در نتیجه آن کتابها نیست بلکه بواسطه نحوه ارائه اشتباه خودمان است، وگرنه حتی در زبان خودمان هم اگر توجه کنیم هنوز هم آثاری همچون گلستان سعدی بسیار جذاب هستند، منتهی ارائه و بازنویسیهای خوبی در ارتباط با آنها انجام نشده که مخاطبان را جذب کند. در ارتباط با مترجمان هم یکی از ضعفهای جدی بیتوجهی آنان به مطالعه آثار کلاسیک هر دو زبان مبدأ و بویژه مقصد است. مترجمی که حتی به اصول ادبیات آشنا نیست چطور قادر به ارائه اثری با کیفیت به مخاطب خواهد بود؟ خود من وقتی تصمیم به ترجمه «نیروی اهریمنی» پولمن گرفتم دو سال در ارتباط با آثار او و کتابهای کلاسیک این ژانر مطالعه و تحقیق کردم و حتی «کمدی الهی دانته» را خواندم، بواسطه موضوع کتاب درباره «فیزیک کوآنتوم» هم تحقیق کردم. اینها مسائلی است که مترجمان شتاب زده جوان توجهی به آنها ندارند.
چرا مخاطب بسیاری اوقات قادر نیست با کتابهای ترجمه شده ارتباط برقرار کند؟ چون حتی خود مترجمان گاه قادر به درک اثری که ترجمه کردهاند، نبودهاند.
با وجود همه ضعفهایی که برای بازار ترجمه برشمردید چرا همچنان اقبال بیشتری از سوی مخاطبان متوجه این آثار خارجی است؟
به هر حال نمیتوان منکر فاصله زیاد سطح کیفی آثار خارجی با تألیفی خودمان شد، این تفاوت هم از مسائلی نظیر مطالعاتی نشأت میگیرد که نویسندگان آنان قبل از انتشار کتاب به آن توجه دارند اما نویسندگان خودمان نه! این مسأله هم تنها ادبیاتمان را شامل نمیشود، در ارتباط با سینما هم همین طور است. متأسفانه بسیاری از کارگردانان ما افزون بر اینکه اهل مطالعه نیستند حتی فیلمهای مطرح سینما ایران و جهان را هم نگاه نمیکنند!
آقای حسن زاده ظاهراً تألیف «زیبا صدایم کن» به سراغ زندگی کودکان بدسرپرست رفتید؟
شرایط زندگی امروز به گونهای شده که حتی کودکان و نوجوانان هم از آسیبهای اجتماعی در امان نیستند، مشکلاتی که متأسفانه بخشی از آنها نشأت گرفته از محیط خانوادهها است. درست مانند موضوعی که در این رمان در بحث بچههای بدسرپرست به آن پرداختهام. از ادبیات میتوان بهعنوان ابزاری برای آگاهی بخشی و همچنین انعکاس بخشی از مشکلاتی استفاده کرد که گریبان این مخاطبان کم سن و سال را گرفته است. از همین رو معتقدم که اهالی کتاب در برابر مشکلات اجتماعی نمیتوانند بیتفاوت باشند و در این زمینه مسئول هستند. البته تأکیدی که بر ضرورت این توجه دارم تنها به گروه سنی کودک و نوجوان محدود نمیشود و بزرگسالان را هم شامل میشود. «زیبا صدایم کن» هم با چنین نگاهی خلق شد. مدتی به یکی از مراکز نگهداری کودکان بدسرپرست رفت و آمد داشتم و به همین واسطه با بخشهای مختلفی از زندگی آنان آشنا شدم؛ مسائلی که تا پیش از برخورد مستقیم با این کودکان اطلاعات چندان دقیقی درباره آنها نداشتم.
ماجرای زندگی دختر نوجوانی که در این رمان به تصویر کشیدهاید از زندگی یکی از همین بچهها برگرفتهاید؟
نه، مجموع اطلاعاتی که از زندگی این بچهها به دست آوردم و از سویی یکی از مراسمهایی که آنها برای انتخاب بهترین کتاب از نظر خودشان برگزار کردند جرقه نوشتن این رمان را در ذهنم روشن کرد. کلیت زندگی دختران بیسرپرست این مرکز آنقدر برایم قابل تأمل بود که قادر به عبور از کنار آن نبودم. جالب است که در مراسم مذکور از من هم بواسطه تألیف کتابهایم تقدیر کردند و بیاغراق لوحی که از این بچهها دریافت کردم یکی از شیرینترین هدایای تمام سالهای کاریام به شمار میآید.«زیبا صدایم کن» نخستین کتابی است که درباره کودکان بدسرپرست نوشتم که خوشبختانه با استقبال خوبی هم روبهرو شد.
شما در شرایطی چنین وظیفهای برای اهالی کتاب قائل هستید که برخی از اهالی کتاب به ادبیات نگاهی صرفاً هنری دارند!
اهالی کتاب حتی اگر توجهی به این مسئولیت اجتماعی نداشته باشند باز هم نمیتوانند داستان یا رمانی خالی از اتفاقات جامعه خود خلق کنند. هر چند که نمیتوان منکر اهمیت جنبه هنری- ادبی آثار هم شد، حتی برای خود من هم مهمترین هدف در وهله نخست خلق اثری داستانی است و شاید بهتر باشد که وظیفه اجتماعی را دومین هدف در خلق آثار ادبی عنوان کنم. ذهن هر نویسندهای فارغ از اینکه برای خود چنین وظیفهای قائل هست یا نه برخوردار از فیلترهاییاست که بر اساس آن مسائل و موضوعات مختلف را در نوشتههایش منعکس میکند. اما در خصوص اینکه چرا چنین وظیفهای برای ادبیات قائل هستم باید بگویم که از آثار ادبی میتوان بهعنوان ابزاری در جهت روشن کردن وجدان خفته جامعه و از آن مهمتر مسئولان استفاده کرد. بهعنوان نمونه میتوان والدینی که در آستانه جدایی قرار دارند را متوجه آسیبهایی کرد که در انتظار فرزندان آنان است، برخی از ما آدم بزرگها به تلنگری برای جلوگیری از برخی تصمیم گیریها نیاز داریم، ادبیات میتواند در حکم همین تلنگر باشد.
در ارتباط با مخاطبان این آثار که گروه سنی کودک و نوجوان هستند باید منتظر چه تأثیری بود؟
این مخاطبان کم سن و سال وقتی پای کتابی مینشینند با قهرمانان و شخصیتهای آنان همراه شده و گاه همزادپنداری میکنند. نویسنده از این طریق قادر است آنان را نسبت به آسیبهایی که در کمینشان است یا حتی مشکلاتی که ممکن است برای خودشان هم رخ بدهد آگاه سازد. از سوی دیگر بچههایی که با مشکلاتی نظیر جدایی والدین، اعتیاد یا حتی خشونت آنان روبهرو هستند متوجه میشوند که کودکانی دیگری هم هستند که با شرایطی مشابه آنان مواجه هستند. همزاد پنداری با شخصیتهای کتابها به آنان کمک میکند تا یادبگیرند چطور با مشکلات روبهرو شده و از سویی امید خود برای ساختن زندگی بهتر را از دست ندهند. کودکان تا وقتی بهطور جدی وارد جامعه نشدهاند شناختی از جهان خارج از خانوادهشان ندارند و کتاب فرصتی برای کسب تجربه غیرمستقیم از دنیایی که بیرون خانواده منتظر آنان است، میدهد.
با وجود تأکیدی که به این مسأله دارید تعداد کمی از همکاران شما با چنین نگاهی به سراغ تألیف آثار ادبی میروند، این بیتوجهی از کم دانشی نویسندگان کودک و نوجوان نسبت به علومی نظیر جامعه شناسی و روانشناسی نشأت میگیرد یا اینکه هنوز پی به ضرورت تألیف چنین کتابهایی نبردهاند؟
برخی دوستان هنوز بچهها را دست کم میگیرند، شاید گمان میکنند این گروه از مخاطبان توانایی درک چنین موضوعاتی ندارند. این در صورتی است که بچهها هم در حد خودشان قادر به درک مسائل و مشکلات هستند.از سوی دیگر تألیف چنین داستانهایی مستلزم شناخت دنیای کودکان است. بنابراین نویسندگانی که مطالعهای در ارتباط با مسائل اجتماعی و روانشناختی نداشته باشند قادر به خلق چنین کتابهایی نخواهند بود.
البته برخی هم گمان میکنند که طرح ناهنجاریهای اجتماعی در قالب داستان برای مخاطبان کم سن و سال چندان مناسب نیست!
بله متأسفانه گروهی از نویسندگان فکر میکنند توجه به مضامینی نظیر عشق، اعتیاد، تجاوز، ناهنجاریهای اخلاقی در قالبهای ادبی برای این گروه سنی تابو و سنتشکنی است. این در حالیاست که حتی بدون همراهی ادبیات هم ما شاهد وقوع انواع و اقسام ناهنجاریهای خانوادگی و اجتماعی هستیم.
حضور پررنگی که شبکههای اجتماعی در زندگی امروز دارند تأثیری در کم رنگ کردن این تصورات اشتباه نداشته؟
تأثیر شبکههای اجتماعی بیش از مسئولان، برمردم و خانوادههاست، خود مردم مشکلی با طرح این مسائل در قالب فیلم و کتاب ندارند. حتی وقتی با اتفاقات تلخی نظیر حادثهای که در آن مدرسه پسرانه رخ داد مواجه میشوند خواهان پیدا کردن راهی برای آگاهسازی بچهها نسبت به خطراتی میشوند که در کمین آنهاست. فقدان آثار ادبی در بازار نشر بیش از خانواده و عرف جامعه از سانسورها و ممیزیهایی نشأت میگیرد که از سوی مسئولان به اهالی کتاب تحمیل شده. البته اینکه بگوییم اهالی کتاب توجهی به تألیف آثاری از این دست ندارند هم شاید چندان صحیح نباشد، به هر حال نباید فراموش کرد که تألیف کتابی که نیاز به بررسیهای اجتماعی و روانشناختی داشته باشد به زمانی بیش از یک اثر داستانی معمولی نیاز دارد. بنابراین میتوان این احتمال را هم مد نظر داشت که شاید اهالی کتاب هم متوجه لزوم تألیف چنین کتابهایی شده باشند اما انتشار اثر آنان طی چند سال آینده رخ بدهد. آنقدر اطرافمان مملو از خبرهای بد شده که گاهی حتی متوجه وقوع آنها نمیشویم.
این در حالیاست که چنین جوامعی مملو از سوژههای متنوع برای خلق آثار ادبیاست. ادبیات را ابزار قدرتمندی برای بهبود حال و روز جامعه میدانم، منتهی نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که نباید انتظار اثربخشی سریعی از آن داشت. ادبیات برای نفوذ به تفکرات ساکنان یک جامعه به زمان زیادی نیاز دارد که ممکن است گاه به اندازه گذر یک نسل به نسلی دیگر باشد. نکتهای که آن را فراموش کردهایم این است که جامعه ما خشن و بیروح شده و با خواندن آثار ادبی میتوان روح دوبارهای به آن دمید. ادبیات قادر است در دراز مدت رنگ و بوی تازهای حتی به رفتارهای اجتماعی ما بدهد، کودکانی که با چنین کتابهایی قدم به دنیایی بزرگسالی بگذارند از نزاعهای خیابانی و ناهنجاریهایی که برای ما عادی شده پرهیز خواهند کرد.
با چنین نگاهی میتوان از ادبیات بزرگسال هم انتظار تغییر داشت یا این مسأله تنها به مخاطبان کودک و نوجوان محدود میشود؟
دنیای بزرگسالان دیگر شکل گرفته، تغییر آن اتفاق راحتی نیست که بخواهیم از ادبیات توقع زیادی در این زمینه داشته باشیم. هر چند که با انتشار برخی کتابها میتوان والدین و بزرگترها را نسبت به برخی مسائل آگاه ساخت اما وقتی بحث تغییر اجتماع در میان باشد عمده تمرکزمان حتی بیش از نوجوانان، متوجه کودکان خواهد بود. این در حالی است که بازار کتاب ما از آثاری که کودکان را نسبت به مسائلی از قبیل مراقبت از خود آگاه سازد یا به آنان توان نه گفتن و حل مشکلات را بدهد تقریباً خالی است.
در شرایطی که این فقدان را بیش از همه ناشی از سختگیریهای مسئولان فرهنگی میدانید چه راهکاری بر حل مشکلات این حوزه دارید؟
حتی در این شرایط هم میتوان به کمک تشکلهای مردم نهاد به تلطیف فضای ممیزی کتابها کمک کرد. بهترین نمونه در این رابطه اتفاقیاست که در خصوص کتابهای حوزه محیط زیست رخ داده که در این حوزه هم با فقدان بسیاری روبهرو بودیم. به محض ورود تشکلهای مردمی و خصوصی به مباحث مرتبط با محیط زیست شاهد برپایی جشنوارهها و نشستهای متعددی در خصوص جلب توجه اهالی کتاب به تألیف چنین آثاری بودیم. برای گروه کودک و نوجوان هم به چنین اقداماتی نیاز داریم چراکه متأسفانه مدتهاست از همراهی ارگانهای دولتی یا حکومتی ناامید شدهام و گمان نمیکنم از سمت آنان اتفاقی رخ بدهد.
منبع: ایران آنلاین
ارسال دیدگاه