رفتارهای غذا خوردن در کودکان
رفتارهای خوردن در سال های ابتدایی زندگی از ریتم گرسنگی و سیری درونی سرچشمه می گیرند؛ به عبارتی نوزاد یا کودک هنگامی که گرسنه می شود، گریه می کند یا به سوی مادر میآید تا غذا به او داده شود. اما در فرایند تحول و رشد کودک به تدریج رفتارها، عادات و باورهای والدین و مراقبان اصلی کودک در زمینه خوردن می تواند تا حد زیادی رفتارهای اولیه خوردن در کودک را تغییر دهد و یا حتی جایگزین آن ها شود.
به گزارش کودک پرس ،همه انسان ها با نیاز درونیِ گرسنگی متولد میشوند و برای بقا و ادامه حیات خود به دنبال ارضاء این نیاز هستند. بنابراین، چرخه گرسنگی- خوردن- سیری، چرخهای طبیعیست که لازمه رشد جسمانی و حتی رشد روانی انسان محسوب می شود. در این راستا، رفتارهای خوردن وسیلهای کارآمد و سودمند برای ارضاء این نیاز اساسی بهشمار میآیند. رفتارهای خوردن شامل مجموعهای از عادات و روش های خوردن مانند آرام خوردن یا تند غذا خوردن، مطابق برنامه غذا خوردن یا ریزهخواری کردن، جلوی تلویزیون خوردن یا متمرکز شدن بر غذا و … است.
رفتارهای خوردن در سال های ابتدایی زندگی از ریتم گرسنگی و سیری درونی سرچشمه می گیرند؛ به عبارتی نوزاد یا کودک هنگامی که گرسنه می شود، گریه می کند یا به سوی مادر میآید تا غذا به او داده شود. اما در فرایند تحول و رشد کودک به تدریج رفتارها، عادات و باورهای والدین و مراقبان اصلی کودک در زمینه خوردن می تواند تا حد زیادی رفتارهای اولیه خوردن در کودک را تغییر دهد و یا حتی جایگزین آن ها شود. مثلا هیچ کودکی از ابتدا میل درونی برای غذا خوردن جلوی تلویزیون را ندارد اما اکثر والدین برای این که کودک میزان غذای بیشتری بخورد، غذا خوردن را با دیدن تلویزیون همراه می کنند.
منظور از باورهای خوردن، افکار، عقاید و قوانین درباره خوردن است؛ مانند «هر وقت احساس گرسنگی کنم باید سریع غذا بخورم»، «باید موقع تماشای سریال خوراکی بخوریم و گرنه سریال مزه نداره»، «باید مدام به فرزندم غذا بدهم و دنبال او راه بروم تا غذا بخورد و گرنه رشد خوبی نخواهد داشت»، «باید مدام روی میز خوراکی های مختلف باشد تا هر وقت بچه گرسنه شد، بتواند چیزی بخورد» و … .
در سال های آغازین، بسیاری از مراقبین کودک (مادر، پدر، پرستار، مادر بزرگ یا جایگزین مادر و …) معمولاً به دلیل علاقمندی به کودک، او را تشویق می کنند تا بیشتر غذا یا خوراکی بخورد. گاهی به کودک با غذا یا خوراکی، پاداش داده می شود یا به کودک وعده داده می شود اگر فلان کار را بکند، خوراکی مورد علاقهاش را میخرند!
همچنین، در خانواده های ایرانی انواع تشویقهای کلامی در زمینه خوردن بسیار مرسوم است؛ مانند «آفرین! تو بُردی! تو زودتر غذاتو تموم کردی!»، «این را هم بخور تا برایت دست بزنیم!» و «چه دختر/ پسر خوبی که همه غذا را خورد!»، «غذایش را خورد! دست بزنید!»، «ببینم کی زودتر غذایش را تمام می کند و قهرمان می شود!»، «غذایت را بخوری، قوی می شوی!» و …. به علاوه، تشویقهای غیرکلامی هم معمولا به همراه تشویقهای کلامی به کودک ارائه می شود؛ مانند دست زدن، نگاه محبت آمیز و لبخند، نوازش بدنی.
اما متأسفانه، مجموعه این افکار و باورها، رفتارها و تشویقهای والدین، کودک را به این سمت سوق می دهد که نسبت به علائم و پاسخ های گرسنگی- سیری درونی و نیاز درونی خوردن خود توجه نکند و در عوض برای گرفتن توجه و تشویق والدین غذای خود را تمام کند. حتی اگر واقعا سیر شده، بیشتر بخورد تا قوی شود، سریع بخورد تا مسابقه را ببرد، جلوی تلویزیون و کارتون خوراکی یا غذا بخورد، برای جایزه از والدین یا دیگران خوردن و خوراکی های خاص را انتخاب کند، به خودش با خوردن پاداش دهد، ریزهخواری کند و مدام بخورد و … .
بنابراین، هر چقدر مراقبین، کودک را برای خوردن بیشتر تشویق، تنبیه و یا کنترل کنند، خوردن از موضوعی کاملا زیستی با انگیزه درونی به موضوعی اجتماعی و ارتباطی با انگیزه بیرونی تبدیل می شود. به علاوه، در این مسیر احتمالا افکار و باورهای والدین و مراقبین در زمینه خوردن به کودک نیز سرایت می کند؛ مادری که باور دارد «خوردن تنها چیزی است که حال من را خوب می کند»، این تفکر و باور را به خصوص به دختر خود منتقل می کند یا پدری که باور دارد «زن چاق» یا «بچه لاغر» زشت است، فرزندانش نیز به احتمال زیاد این تفکر را خواهند پذیرفت و مطابق این تفکر رفتار خواهند کرد.
در نتیجه، برای داشتن کودکانی با وزن طبیعی، خوردن سالم، افکار و باورهای خوردن کارآمد، بهتر است والدین و مراقبین از همان اوائل کودکی، تا جای ممکن از تشویق زیاد کودک به خوردن، دادنِ خوراکی های پرکالری به عنوان جایزه (مانند بستنی، شکلات، چیپس، پفک، اسمارتیز، شیرینی، آبنبات و …)، تشویقهای کلامی و برگزاری مسابقه برای زودتر خوردن، سرزنش کودک برای این که خوردن وعده غذایی خود را طول می دهد، زدن برچسب «لاغر مردنی»، «چاقالو» و … خودداری کنند.
بسیاری از بزرگسالان مبتلا به چاقی، در کودکی لاغر بودهاند و والدین آن ها را «بد غذا» یا «لاغر مردنی» می دانستند. این افراد صرفا به دلیل تشویق زیاد و حمایت والدین از خوردنِ زیاد، به مرور یاد گرفتند زیاد بخورند و عادت های نامناسب غذایی را در خود پرورش دهند و در نهایت دچار اضافه وزن و چاقی شدند.
باید به خاطر بسپاریم که افراط و تفریط در زمینه خوردن هر دو آسیبزا ست؛ یعنی والدین و مراقبینی که بیش از حد برای خوردن غذای کم و یا سالم به خود و کودک سختگیری می کنند نیز به کودک آسیب میزنند و ممکن است احساس گناه از خوردن را به کودک منتقل کنند. باورهای کمالگرایانهای که معتقد است چاقی برابر با یکسری صفات منفی است مانند «آدم چاق، بیاراده و تنبل است»، می تواند در ذهن کودک نقش ببندد و زنجیرهای از رفتارهای خوردن نامناسب (کم خوری زیاد- بیشخوری) را در فرد ایجاد نماید.
ارسال دیدگاه