ناشر به نویسنده میگوید چه بنویسد!
این روزها بسیاری از نویسندگان موفق دهههای پیش به کنج انزوا خزیدهاند و کمتر اثری از آنها در فروشگاههای کتاب میبینیم. یکی از نویسندگان موفق کشورمان که کتابهایش به چاپهای متعدد رسیده و این روزها خبری از او نیست، داوود غفارزادگان است. او بیش از 2 دهه داستانهایی با موضوعات متنوع و برای مخاطبان متنوع نوشتهاست. جایزه «۲۰ سال ادبیات داستانی» به او تعلق گرفته و یکی از مؤثرترین نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان است. با این نویسنده درباره وضعیت کتاب و کتابخوانی حرف زدیم که حاصل آن را میخوانید.
به گزارش کودک پرس، این روزها بسیاری از نویسندگان موفق دهههای پیش به کنج انزوا خزیدهاند و کمتر اثری از آنها در فروشگاههای کتاب میبینیم. یکی از نویسندگان موفق کشورمان که کتابهایش به چاپهای متعدد رسیده و این روزها خبری از او نیست، داوود غفارزادگان است. او بیش از 2 دهه داستانهایی با موضوعات متنوع و برای مخاطبان متنوع نوشتهاست. جایزه «۲۰ سال ادبیات داستانی» به او تعلق گرفته و یکی از مؤثرترین نویسندگان در عرصه ادبیات کودک و نوجوان است. با این نویسنده درباره وضعیت کتاب و کتابخوانی حرف زدیم که حاصل آن را میخوانید.
چرا این روزها مردم کمتر کتاب میخوانند؟
من به یاد ندارم که مردم ما خیلی کتابخوان باشند. در بهترین حالت 2 هزار تا شمارگان داشتیم ولی الآن خیلی کمتر شده است.
دلیل آن چیست؟
به گمانم الآن تعداد عناوین کتابها و آثار متوسط به پایین هم زیاد شده است. در حوزه ادبیات خواننده اعتمادش به نویسندگان را از دست داده است. زمانی هم مسئله ممیزی باعث این ماجرا شد. نویسندگانی شروع به سریدوزی کردند و نویسندگانی هم از کارگاههای داستاننویسی بیرون آمدند و کارهای سخیف در بازار نشر توزیع شد. سلیقه خواننده هم آنقدر پایین آمده که ناشران از نویسندهها میخواهند چطور بنویسند! حتی ناشران بزرگ هم به نویسندگانی که کار جدی برای چاپ میدهند، گفتهاند که دیگر مردم اینها را نمیخوانند. متأسفانه چارچوبی برای کسی نمانده است، نه اهل قلم و نه ناشر.
یعنی کتابهایی که منتشر میشوند استاندارد و کیفیت لازم را ندارند و فقط آماری برای وزارت ارشاد هستند؟
ربطی به وزارت ارشاد ندارد. ناشران به خاطر کسب درآمدِ بیشتر چنین میکنند. سطح کتاب باید توسط خواننده و مردم مشخص شود. باید تعادلی بین کارهای خوب، بد و متوسط در صنعت نشر داشته باشیم. وقتی تمام نشر ما به سمت کار زرد میرود و ناشران علناً به دنبال آثار زرد هستند و به نویسندگان جدی هم توصیه به زردنویسی میکنند، معلوم است که نمیتوانیم همه تقصیر را گردن وزارت ارشاد بیندازیم. مشکل از طرف نویسندهها و ناشران است. ما دچار بحران و سردرگمی هستیم.
ولی معمولاً از نمایشگاه کتاب استقبال خوبی میشود؟
این هم یکی از معضلات ماست. کتابی که تیراژ آن به 500 تا رسیده، یعنی چیزی این وسط گم شده است. تعداد ناشر بیشتر از نویسنده است و تعداد نویسنده بیشتر از خواننده و همه هم حالشان خوب است! از سوی دیگر، ناشر از وضعیت مالی ناله میکند ولی به دکانهایش اضافه میشود. مردم هم به نمایشگاه کتاب به چشم جایی برای تفریحکردن نگاه میکنند. من در چند نمایشگاه کتاب خارجی شرکت کردم. آنجا بلیط ورودی دارد چون نمایشگاهی تخصصی است. نمایشگاههای کتاب محل خرید و فروش نیست بلکه جایی برای تعامل ناشران و نویسندگان با هم است ولی در نمایشگاه کتاب ما چیپس و پفک میفروشند. البته بد نیست که مردم در کنار تفریحکردن کتاب هم بخرند ولی با شرایط ایدهآل و استاندارد فاصله دارد. من از این ماجرا سر درنمیآورم که چرا ناشران اینقدر ناله میکنند و میگویند ما اگر ساختمانساز میشدیم، درآمد بیشتری داشتیم در حالی که بسیاری از آنها ساختمانسازی میکنند و حتی فرزندانشان نیز راه آنها را ادامه میدهند. در حالی که اگر اوضاعشان خوب نبود، دلشان راضی نمیشد که فرزندانشان همان راه را بروند ولی کارشان نان و آب دارد. متأسفانه ناشران ما ناله میکنند و منت میگذارند ولی وضعیتشان جور دیگری است.
چرا ما از تجربیات موفق کشورهای دیگر درباره کتابخوانی و ترویج فرهنگ مطالعه استفاده نمیکنیم؟
مسئله کتابخوانی در آن کشورها نهادینه شده است؛ بویژه در مدارس. بخش اعظمی از کتابهای درسی کشورهای اروپایی و حتی ژاپن به صورت رمان نوشته شده است تا جذابیت داشته باشد. یک دانشآموز در کشورهای پیشرفته از ادبیات شناخت دارد ولی ادبیات کلاسیک ما که بینظیر است، بهدرستی به دانشآموزان ارائه نمیشود. ادبیات معاصر هم که خودی و نخودی شده است که خودیها نویسندگان سطح پایینی هستند. این تقسیمبندیها باعث دلسردی نویسندگان خوب میشود. کتاب درسی باید دانشآموزان را ترغیب کند. من هنوز درسهایی که در قالب داستانی ارائه شده بود را به یاد دارم. کلاس پنجم بودم که در کتاب درسی ما تلخیصی از یک اثر تولستوی بود که مرا به سمت نویسندگی ترغیب کرد. کتاب و بویژه داستان در مرحله اول باید سرگرمکننده باشد. بعد از آن، مسائل آموزشی و زیباشناسی اهمیت پیدا میکند. نظام آموزشی ما تکلیفمدار است و معلمها هم آموزش ندیدهاند. اصلاً معلمها کتابخوان نیستند. چند معلم علاقهمند به کتابخوانی هستند؟
فرهنگ مطالعه باید در بین مردم نهادینه شود. بچهای که والدین و معلمش کتاب نمیخوانند، باید از کجا یاد بگیرد کتاب بخواند؟ همه باید همت کنیم ولی دست اتهام ناشر به نویسنده، نویسنده به ارشاد و… نشانه رفته و همه دنبال مقصر هستند و همدلی نداریم. آموزش و پرورش بسیار محافظهکار است اگر قرار باشد یک سطر به کتابهای درسی زیاد یا از آن کم کند، باید به هزار جا پاسخگو باشد. قلمروی ادبیات در آموزش و پرورش باید مشخص شود در حالی که بسیار محافظهکارانه وارد ماجرا میشود. روی پروژه زندگینامهنویسی مفاخر برای نوجوانان کار میکردیم و 5 سال روی آن وقت گذاشته بودیم ولی هر کسی نامه مینوشت و اعتراض میکرد که فلان شخصیت باشد و فلانی نباشد ولی ما داشتیم مفاخر را معرفی میکردیم. این اعتراضات و تنگنظریها باعث شد که پروژه متوقف شود. در این شرایط میتوان کار کرد؟ از آموزش و پرورش عقبمانده بگیرید تا ناشر کاسب و نویسندهای که فقط به فکر بازار است. این عوامل باعث شده که تیراژ به 500 تا برسد که همین تیراژ هم اعلام واقعی نمیشود.
سیاستهای تشویقی برای ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی را کارآمد میبینید؟
وقتی جهت تبلیغی خاصی در آن نباشد و فقط بحث کتابخوانی باشد، خوب است. برای انتخاب کتاب سال و جوایز ادبی هم وقتی هدف، انتخاب یک اثر ادبی برگزیده باشد، خوب است ولی وقتی هر کسی برای خودش باندی درست کرده و آدم خودش را بالا میآورد، درست نیست. مسابقات کتابخوانی و انتخاب کتابهای برگزیده اگر بدون شائبه باشد، تأثیرات خوبی دارد.
ارسال دیدگاه