آدمربایی و قتل در این پرونده در پاکدشت به وقوع پیوسته است؛ اما پرونده به دلایل قانونی برای رسیدگی به دادسرای جرائم جنایی تهران ارجاع داده شد.
به گزارش کودک پرس ،سرقت ماشین و در پی فوت بنیتا دچار عذاب وجدان شده و با پدر دختربچه تماس گرفته بودند، ادعا کردند تصور نمیکردند این کودک جان خود را از دست بدهد.
محمد شهریاری، رئیس دادسرای جنایی تهران و نماینده دادستان که شخصا برای دفاع از کیفرخواست در دادگاه حاضر شده بود، در توضیح کیفرخواست و در برابر قضات شعبه ٩ دادگاه کیفری استان تهران گفت: ساعت ١٠ صبح ٢٩ تیر حسب تماس فردی به نام حسن قلعهنویی مبنیبر سرقت خودرو پراید بههمراه فرزند خردسالش، پروندهای در کلانتری تشکیل و تحقیقات پرونده آغاز شد.
شهریاری گفت: با توجه به اظهارات شاکی، زمانی که او مشغول بستن درِ پارکینگ در خیابان مشیریه بوده است، در یک لحظه سارق اقدام به سرقت خودرو و کودک هشتماهه میکند.
نماینده دادستان تهران اضافه کرد: متهم ردیف اول «محمد. و» اتهاماتی چون شرب خمر و حمل مواد مخدر و درگیری با مأموران پلیس را در پرونده خود دارد. وی در اظهارات خود اعلام کرده که روز حادثه به دنبال تهیه مواد مخدر با یک موتور برخورد میکند که قفل بوده و نتوانسته آن را سرقت کند.
شهریاری بیان کرد: متهم در ادامه اعترافاتش اعلام کرده که در ادامه با خودرو پراید روشن مواجه شده و به دوستانش گفته که ماشین پراید روشن است، بیایید سوار شویم و پیاده نرویم و اینگونه ماشین را سرقت کرده، درحالیکه یک کودک خردسال در ماشین گریه میکرده است.
وی ادامه داد: پس از بررسیها، خودرو مسروقه و جسد کودک هشتماهه در داخل آن کشف و به پزشکیقانونی منتقل شد که علت فوت گرمازدگی و عوارض ناشی از آن اعلام شد.
نماینده دادستان گفت: برابر قانون و مطابق درخواست اولیایدم، تقاضای قصاص در ملأعام شد.
شهریاری افزود: متهم ردیف اول با توجه به ناتوانبودن کودک، شدت گرما، قراردادن کودک در خودرو بدون عبور جریان هوا، سرقت مقرون به آزار و تحصیل مال نامشروع که تمامی این اعمال بنا بر اظهارات خودش در نهایت آگاهی انجام شده، متهم به قتل عمدی است.
وی گفت: اتهامات متهم ردیف دوم سرقت مقرون به آزار، تحصیل مال نامشروع، معاونت در سرقت و خودداری از کمک به طفل شیرخواره است.
نماینده دادستان تأکید کرد: با توجه به ادله پرونده و تقاضای اولیایدم برای قصاص، برابر قانون از دادگاه تقاضای قصاص در ملأعام و اشد مجازات برای متهمان دارم.
در ادامه، پدر بنیتا بهعنوان یکی از اولیایدم در جایگاه حاضر شد و گفت: «میخواستم به عیادت مادربزرگم به اراک بروم، وسایل را داخل ماشین گذاشته و در آخر نیز بنیتا را سوار ماشین کردم و ایکاش این کار نمیکردم. ماشین را جلو پارکینگ پارک کرده و به همسرم گفتم که بیاید تا برویم. یک لحظه دیدم فردی سوار ماشین شد. خود را روی کاپوت ماشین انداختم، ویراژ داد که من را پرتاب کند و دندهعقب گرفت، به زمین کشیده شدم و بدنم زخمی شد. همسرم آینه بغل ماشین را گرفت و به شبرنگ جدول کوبیده شد. دوباره حرکت کرده و کاپوت خودرو را گرفتم و دوباره ویراژ داد و سرم به خودرو سمند برخورد کرد.
پدر بنیتا ادامه داد: همسایهها به دنبال خودرو رفتند و گوشی همسرم داخل ماشین بود که پس از ردیابیهای لازم، هفتدقیقه بعد از حادثه خاموش شد. او در فرصت مناسب به سرقت گوشی، وسایل داخل خودرو و تعویض لباس اقدام کرده است.
شاکی در جلسه دادگاه خطاب به متهم گفت: بچه من قدرت دفاعی نداشت، چه شکلی رهایش کردی؟
در ادامه، وکیل اولیایدم در جایگاه حاضر شد. وی ضمن تقدیر از ریاست دادگاه و نماینده دادستان در علنی برگزارکردن جلسه و هشدار برای سایرین اظهار کرد: با عنایت به اینکه صاحب اتومبیل مانع سرقت میشود، محمد و مهدی به سرکردگی احمد به سرقت مقرون به آزار پدر بنیتا اقدام کرده و رفتاری انجام میدهند که قابل بررسی است.
وی ادامه داد: محمد در همان ابتدا متوجه حضور کودک شده و طفل را رها میکند. این رهاشدن تا زمان تلفشدن کودک در تاریخ سوم مردادماه اتفاق میافتد و نرساندن غذا، نوشیدنی و اتفاقات دیگر موجب فوت این کودک شده است و این در حالی است که در ساک بنیتا وسایل حیاتی همچون آب و شیرخشک موجود بوده است و میتوانسته مایه حیات او شود.
پدر بنیتا در ادامه برای توضیح پارهای از مسائل حادثه در جایگاه حاضر شد و گفت: من در لحظه اول محمد را دیدم، ولی مهدی را ندیدم. فقط به دنبال ماشین میدویدم و فریاد میزدم که فرزندم داخل ماشین است و او متوجه فرزندم شد. فضای آن خیابان برای دندهعقب مناسب نیست و او ماهرانه برای پرتابکردن من دندهعقب گرفت.
وی ادامه داد: ساعت یک بعدازظهر سهشنبه بود که با من تماس گرفتند و به پسرخاله همسرم که با من بود مشخصات فرزندم را اعلام کردند. همان لحظه با پلیس آگاهی تماس گرفتم و گفتم که فردی تماس گرفته و اعلام کرده که جلوي فرماندهی پاکدشت بیایید که قبل از رسیدن مأموران پلیس در آنجا حاضر بودند. شاکی بیان کرد: در داخل خودرو پول نقد، هدیهکارت، ساک ورزشی، ابزار، ضبط ماشین و عینک دودی بوده که فقط گوشی همسرم به من داده شد و چند روز بعد در داخل وسایل بنیتا یکی از سیمکارتهای گوشی پیدا شد.
وی گفت: پدرم بنیتا را شناسایی کرد چون نمیخواستم چهره خندان فرزندم از یادم برود.
در ادامه مادر بنیتا درحالیکه اشک میریخت قصاص برای متهمان پرونده در ملأعام را تقاضا کرد و افزود: بابت همهچیز شکایت دارم، این حرملهها باید به صورت علنی مقابل چشمان پدرومادرهایشان اعدام شوند. مادر بنیتا در پاسخ به سؤال رئیس دادگاه مبنی بر اینکه آیا حاضرید گذشت کنید؟ گفت اصلا گذشت نخواهم کرد.
«محمد. و» متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد و گفت: ۲۷ سال دارم و موتورسازم، اهل تهران و ساکن پاکدشت هستم. بار اول، دوم و سوم در سال ۹۱ به اتهام فروش مواد مخدر دستگیر و به حبس و زندان محکوم شدم. بار سوم به علت فروش مشروبات و درگیری دستگیر شده و شلاق هم خوردم. در مرحله بعدی به دلیل سرقت داخل خودرو دستگیر شدم و از سال ۸۵ به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردم.
رئیس دادگاه خطاب به متهم گفت: با توجه به شکایت اولیای دم و نظریه پزشکی قانونی و علت فوت و بازسازی صحنه جرم با حضور شما و پلیس آگاهی و کشف اموال مسروقه و اظهارات همدستان و صدور کیفرخواست شما متهم به تسبیب در قتل عمد، مباشرت در سرقت مقرون به آزار، ایراد صدمه عمدی بدنی به پدر طفل در حین سرقت خودرو و مباشرت در آدمربایی هستید.
متهم در ادامه با بیان اینکه اتهام قتل را قبول ندارم، تصریح کرد: آقای قاضی، احمد و مهدی ساعت دو شب پیش من آمدند تا مواد بخرند. صبح در پارک پامچال صبحانه خوردیم و گفتم باید صبر کنید دوستم بیاید که به شما مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه مهدي به سمت خانه عمهام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمهام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و دندهعقب گرفتم که از روی خودرو افتاد. در این حین آینه ماشین با جسمی برخورد کرد و شکست که حالا متوجه شدم مادر بنیتا بوده است.
متهم مدعی شد: من تا زمانی که مهدی زنگ نزده بود متوجه کودک نشدم. گفتم خودرو را داخل کیانشهر رها کنم؛ اما مهدی گفت نه ماشین را به پاکدشت بیاور. در چهاراه قیامدشت مهدی را پیدا کردم. داخل خودرو نشست و چند تکه از وسایل را از داشبورد سرقت کرد. ۵۰ متر دور شدیم مهدی گفت بچه را تحویل آژانس بده که گفتم آژانس بچه را نمیبرد.
وی افزود: مهدی به من گفت بچه را به کسی بده تا به خانوادهاش تحویل دهد. بعد من به سمت ابزارفروشی رفتم، ماشین را پارک کردم و رفتم مواد خریدم. ۲۷ هزارتومان پول خرد، یک تراول ۵۰ هزار تومانی و هدیهکارت بود که هدیهکارت را به احسان رفیقم دادم. کولر ماشین را هم روشن گذاشتم و شیشه خودرو به خاطر شکستگی کمی پایین بود. تیشرت سفید آستین کوتاه را از داخل خودرو برداشتم و آن را عوض کردم. مأموران در داخل پاکدشت مرا تعقیب میکردند.
رئیس دادگاه خطاب به متهم گفت: اظهارات شما با اظهارات مندرج در کیفرخواست و گزارشهای پلیس آگاهی متناقض است.
متهم ادامه داد: در مرحله اول در خانه شاکی بودم. بعد در قیامدشت مهدی را دیدم که به او گفتم اگر نیایی ماشین را رها میکنم و کاری ندارم. من در پاکدشت زندگی نمیکردم و در مشیریه پیش عمهام زندگی میکردم. در این فاصله درباره بچه صحبتی نکردم و فقط مهدی گفت بچه را تحویل آژانس بده که من از ترس مأموران به سمت خانه مهدی نرفتم. قاضی گفت: چرا بچه را در آن محل رها کردی؟ متهم گفت: آنجا ترهبار بود و تردد زیاد صورت میگرفت. من زمانی که با بچه بودم هیچ اقدامی نکردم و فقط ماشین را درحالیکه کودک خواب بود رها کردم.
قاضی خطاب به متهم گفت: اعلام کردهای که بچه به من نگاه میکرد.
وی در پاسخ گفت: از ترسم و دلهرهای که داشتم کودک را در محله مسکونی رها کردم. اگر میدانستم که این اتفاق میافتد کودک را صد سال هم رها نمیکردم. کولر را روشن گذاشتم و نمیدانستم وقتی ماشین خاموش است کولر کار نمیکند. در سایه درخت پارک کردم و میدانستم که محل پررفتوآمدي است.
قاضی در ادامه نظریه کارشناس رسمی دادگستری درباره خودرو را ارائه کرد که البته با واکنش متهم همراه شد و وی اعلام کرد که من این نظریه را قبول ندارم.
وی ادامه داد: من نمیدانستم زمانی که ماشین خاموش است کولر کار نمیکند و فکر میکردم کولرش روشن است. از ترسم به کسی خبر ندادم و در خانه سه روز پنهان شدم و هنگامی که دستگیر شدم به مهدی گفتم من به تو نشانی محل پارک را گفتم تو اقدام میکردی.
متهم گفت: من قتل و آدمربایی را قبول ندارم. مهدی گفت که ماشین را بدزدیم. دوتا خودرو به نامم است و من به قصد سرقت خودرو و آدمربایی داخل ماشین نشدم.
در ادامه جلسه «م. ن» بهعنوان مطلع در جایگاه حاضر شد و گفت: جوشکار و ساکن پاکدشت هستم. وی سوگند یاد کرد که جز به حقیقت چیزی نگوید.
این فرد مطلع تصریح کرد: با محمد بچهمحل هستیم. مهدی به من گفت محمد از مشیریه ماشین دزدیده و بچه هم داخل خودرو بوده است. همان شب از طریق فضای مجازی متوجه موضوع شدم و عکس بچه را دیدم و صدای مادرش را شنیدم و هیچگونه اقدامی نکردم. نمیدانستم که موضوع واقعیت دارد. صبح با شمارهای که در فضای مجازی بود تماس گرفتم و حتی به آنها پیام دادم. بعد عمه بچه با من تماس گرفت و گفت که پدر بچه با شما تماس میگیرد. رئیس دادگاه خطاب به متهم ردیف اول گفت: درباره سرقت اعلام کنید که چگونه متوجه روشنبودن ماشین شدید؟
«محمد» تصریح کرد: من اصلا متوجه نبوده و فقط به فکر رفیقم و گرفتن مواد بودم که مهدی گفت ماشین روشن است و سوار شو که من فورا سوار ماشین شدم و بعد پدر طفل خود را روی کاپوت انداخت.
قاضی پرسید شما مهارت در رانندگی داشتید که در یک چشم برهمزدن دندهعقب گرفتید؟ که متهم پاسخ داد: از ترسم این کار را کردم که مبادا گرفتار شوم، آنموقع نمیدانستم بچه داخل ماشین است نزدیک اتوبان امام علی و بعد از تماس مهدی متوجه حضور کودک شدم.
قاضی سؤال کرد: متوجه فریادهای پدر و مادر کودک نشدید؟ که متهم گفت: خیر شیشه خودرو بالا بود.
رئیس دادگاه پرسید: مهدی کجا به تو ملحق شد؟ که متهم به قیامدشت اشاره کرد و گفت: او پیاده از پشت دکه آمد و سوار ماشین شد. سپس متهم ردیف دوم در جایگاه قرار گرفت. وی گفت: ساکن پاکدشت و دارای دو فرزند هستم. سه فقره سابقه کیفری دارم که اولی به دلیل رابطه نامشروع در سال ۷۳ بود. ۱۶ سال داشتم و تبرئه شدم. بار دوم سرقت آهنآلات در دماوند بود که به حبس و شلاق محکوم شدم و بار سوم حمل و نگهداری شیشه که به حبس محکوم شدم.
قاضی خطاب به متهم پرسید: در یک سال اخیر اعتیاد داشتی که متهم پاسخ داد: ۱۶ ماه پاک بودم و در روز ۱۳ بدر اعتیادم شروع شد که برای مصرف مواد به مشیریه رفتم و این اتفاق افتاد. قاضی از مهدی خواست که با توجه به شکایت اولیایدم و گزارشهای پلیس آگاهی و کلانتری و صدور نظریه پزشکیقانونی درباره پدر بنیتا و… توضیحات لازم را ارائه دهد. متهم گفت: نمیدانم چقدر مقصر هستم. زن و بچهام را پنج صبح آواره کردم که به دنبال مواد بروم. خدا را گواه میدهم که هرچه مقصر هستم به گردن میگیرم. اگر مواد مصرف نمیکردم بچه را برمیداشتم.
وی افزود: از ساعت پنج صبح محمد تماس گرفت که به پاکدشت بیا جنس خوب آوردم. به احمد زنگ زدم و او گفت من هم هشت گرم میخواهم. از طرف اتابک به طرف میدان آقانور و پیش محمد رفتیم. محمد گفت جنسها خانه عمهام است که الان خواب است. سمت پارک رفته و آنجا صبحانه خوردیم. به دنبال این بودیم که اگر جنس نیست برویم، محمد گفت نه، جنس را میدهم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من و محمد به سمت خانه عمه او رفتیم.
متهم تصریح کرد: محمد خودرو روشن را دید و به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرئت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمیخواهم. قسمش دادم که تو را به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانوادهاش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانوادهاش رسیده است یا خیر؟ کوتاهی کردم و باید بچه را برمیداشتم، اما از ترس قانون فرار کردم.
قاضی گفت برای کمک به بچه چه کردی؟
متهم ابتدا سکوت کرد و بعد گفت: از دوستانم در همان روز خواستم که بچه را به خانوادهاش برسانند.
قاضی خطاب به متهم گفت: زمان سرقت خودرو کجا ایستاده بودی؟ متهم پاسخ داد: نزدیک محدوده سرقت بودم، احساس کردم ماشین روشن است که محمد گفت من که رفتم و با ماشین رفت.
قاضی گفت: محمد در اظهاراتش عنوان کرده مهدی به من گفته محمد ماشین روشن است، برو.
متهم پاسخ داد: من میخواستم با ماشین روشن چهکار کنم؟ به دنبال یک لقمه نان حلال هستم، دیدم که پدر بچه داد میزد و به ماشین میکوبید و میگفت بچهام. من ترسیده بودم و اگر آدم سالمی بودم میایستادم و به بچه کمک میکردم، ولی از ترس فرار کردم که زندگیام از هم پاشیده شد.
متهم ردیف دوم گفت: با پرینت تلفن مشخص میشود که چه زمانی با محمد تماس گرفتهام.
سپس با توجه به طولانیشدن جلسه رسیدگی، هیئت قضائی ختم جلسه را اعلام و ادامه رسیدگی را به چهارشنبه موکول کردند.
حاشیههای دادگاه؛ از حمله پدر بنیتا تا بههمخوردن تعادل رئیس کلانتری
جعفر کوشا، وکیل اولیایدم، درحالیکه شیشه شیر بنیتای هشتماهه را در دست داشت رو به قضات گفت، متهمان حتی از دادن چند قطره آب که میتوانست جان این طفل را نجات دهد خودداری کردند.
در ادامه جلسه، قاضی از محمد خواست در جایگاه ویژه قرار بگیرد. با بلندشدن محمد، هقهق مادربزرگ بنیتا (مادر مادرش) تمام سالن را پر کرد. رنگ چهرهاش پریده بود. تمام بدنش به لرزه افتاد. همسر و دختر کوچکش زیر بغلش را گرفتند و او را از سالن بیرون بردند. این زن زیرلب سخن میگفت، اما از شدت لرزش لبانش کسی متوجه حرفهایش نمیشد. پس از چنددقیقه پدربزرگ بنیتا (پدر مادرش) دوباره وارد سالن شد.
در پایان جلسه، مادربزرگ بنیتا (مادر پدرش) به طرف متهمان رفت و خطاب به متهمان گفت: چطور هنگامی که بنیتا در چشمان شما نگاه کرد این بلا را سرش آوردید. بنیتا چندساعت در ماشین زجر کشید. در همین حین یکی از حراست دادگاه به طرف مادربزرگ بنیتا آمد تا او را آرام کند. جمعیت زیادی جلو سالن ایستاده بودند و مادربزرگ بنیتا سعی داشت با کنارزدن آنها حرفهایش را به متهمان بزند. او رو به مهدی گفت: تو خودت فرزند داشتی چطور توانستی این کار را بکنی.
قاضی با دعوت از رئیس کلانتری ١٣ خاتونآباد از او خواست اقداماتی را که درباره این پرونده انجام دادهاند بیان کند. او با قرارگرفتن در جایگاه گفت: هنگامی که خبر سرقت خودرو پراید به ما اعلام شد، طرح مهار خودرو را اجرا کردیم. مأموران کلانتری تا بخشی از مسیر، خودرو پراید را شناسایی و تعقیب کردند، اما در میان راه خودرو مسیر خود را به طرف تهران تغییر داد و از حوزه استحفاظی ما خارج شد و ما موضوع را به حوزه مربوطه اطلاع دادیم. او در پاسخ به این سؤال که چه اقداماتی دراینباره انجام دادید، گفت: ماشین در محلهای کمجرم و تردد پارک شده بود. با توجه به اینکه نمیدانستیم چه افرادی این خودرو را سرقت کردهاند، سرنخی از متهمان در دست نداشتیم. هنوز حرفهای رئیس کلانتری به پایان نرسیده بود که تعادل خودش را از دست داد و روی زمین افتاد. در همین حین افرادی که در سالن بودند زیر بغلش را گرفتند و او را از روی زمین بلند کردند. او که دیگر قادر به حرفزدن نبود، روی یکی از صندلیهای جلو سالن نشست و یکی از مأموران یک لیوان آب به او داد.
مادر بنیتا: از آن روزی که بنیتا گم شد به خانه مادرم رفتم و دیگر به خانه خودمان بازنگشتم. هنوز تختش و عروسکهایی که دخترم با آنها بازی میکرد، داخل خانه است. نمیدانم روزی میتوانم به آن خانه بازگردم یا نه.
منبع:ملیت
ارسال نظر