یک گروه سه نفره از بچه مدرسهایها با راهاندازی تئاتری در هیئت مدرسه، سعی میکنند تصویر متفاوتی از داستان عاشورا را برای نوجوانها بسازند.
به گزارش کودک پرس ، دست و بالشان کبود بود، فکر کردیم گریم نقشهاییست که کمی قبل بازی کردهاند، اما خودشان هم از وجود سیاهیها بیخبر بودند! تعجب ما و خودشان وقتی بیشتر شد که فهمیدیم سیاهیها، کبودی ناشی از ضربه است، ضربههایی که پشت صحنه روی دستشان میزدند تا صدای کتک زدن روی صحنه نمایش واقعی باشد، اما آنقدر در حس و حال بودند که کسی متوجه شدت ضربهها نشده و حالا هرکدام نشانی از کبودی را داشتند.
چند پسرک جوان که با وجود تمام شدن درسشان، ایام محرم به مدرسه برمیگردند و در روزهای هیئت حضور دارند و خودشان برای خودشان کار جدید تراشیدهاند، آنها نمایشهایی با مضمون امام حسین علیهالسلام را میانه مراسم قدیمی و سنتی شاخته شده، اجرا میکنند، نمایشی که به گفته خودشان با «لجاجت، سماجت و ایمان به کاری که انجام میدهند»، توانستهاند پیش ببرند.
هسته کار را سه نفر گذاشتند؛ امیرحسین عیدی، امیررضا سلطانی شیرازی و علی یونسی که حالا درسشان تمام شده و هرکدام در رشتهای جدا از دیگری درس میخوانند و کار میکنند، برای این نمایش دور هم جمع میشوند و حالا سه سالی شده که این اجراها را در هیئت روی صحنه میبرند.
عکس از گریم نمایش
داستان شب سوم محرم
ما شب سوم محرم مهمانشان بودیم، تازه نمایش تمام شده بود و هنوز در حال و هوای نقش بودند، «شب سوم خیلی متفاوت است. پرداخت به شخصیت حضرت رقیه سلاماللهعلیها که جدای از دختر بودن که خیلیها روی دختر بچه حساس هستند، مانور روی اتفاقهایی که برای ایشان افتاده، برایمان سخت است. از طرفی زجر کاراکتری است که از سه سال قبل نقش آن را بازی میکنم و برای اینکه بتوانم اجرایش کنم، باید با او زندگی میکردم.»
همهچیز از یک ایده ساده شروع شد
عیدی برایمان تعریف میکند که همهچیز از ایده ساده اجرای تئاتر شروع میشود: «البته در ابتدا مخالفتهای زیادی با ما وجود داشت و فکر میکردند همهچیز تعزیه است. هسته سه نفری که شکل گرفته، از چند سال قبل و زمانیکه خودمان دانشآموز مدرسه بودیم، به وجود آمده بود. گروه بزرگتر شد و برای محرم هم همان سه نفر تصمیم گرفتند که نمایش اجرا کنند، با همه سختیهایی که این مسیر داشت.»
عکس از گریم نمایش
سختیهایی که تمامی ندارد
مشکلات، حرفها و سختیهای مختلفی پیش پای این گروه چند نفره وجود دارد، «منظورمان از سختی بیشتر این است که بیشتر با کاری که انجام میدهیم، مخالفت میکنند و حرفهایی میزنند که شما فضای مجلس را عوض میکنید و سخنران با روضه مجلس را گرم میکند اما شما با این اجرا مجلس را سرد میکنید! به همین دلیل ما قبل از اینکه بخواهیم کاری را شروع کنیم، باید خودمان را ثابت میکردیم که کارمان موازی با مجلس است.»
متنها را خودمان مینویسیم
میگویند که نوشتن متنهای ۱۰-۱۲ دقیقهای انرژی زیادی از آنها میگیرد. «علاوه بر نوشتن متن، میخواهیم ایده نویی هم داشته باشیم، اما دستمان بسته است؛ هم امکانات نداریم هم اینکه مورد تمسخر قرار میگیریم. البته با همه این اتفاقها تئاتر شکل گرفته و با تمام وجود میدانستیم میشود و به آن ایمان داشتیم. لجاجت، سماجت و باوری که به کار داشتیم ما را به ادامه آن وا داشت. این نکته را هم درنظر بگیرید که خود بچهها مدافع ما هستند و خانوادههایشان را برای تماشا میآورند.»
برای دل خودمان کار میکنیم
«بعد از چند سال فعالیت کردن همچنان مشکلات وجود دارد و خودمان هستیم که از خودمان حمایت میکنیم، سماجت کردیم تا توانستیم کار را جلو ببریم. ما حتی برای هزینههایی که داریم هم از جیب خودمان خرج کردیم. البته شاید این کاری که انجام میدهیم، از بیرون عجیب به نظر برسد! چون کاری نیست که برایش پول بگیریم، حتی هزینه میکنیم و کسی هم دعوتمان نمیکند که کار را انجام دهیم، خودمان اصرار داریم که حتماً انجامش دهیم. اما ما از این کار لذت میبریم و با عشق آن را انجام میدهیم.
ما همیشه میگوئیم: «هرچقدر میخواهید اشک ما را در بیاورید، ما هم روی صحنه جبران میکنیم.»
نفس روضه، صحبت از شقاوت است
سلطانی میگوید که در چند سال گذشته شخصیتهای مختلفی را اجرا کردهاند؛ هم مثبت هم منفی، اما تقریباً بازیهای مثبت نگرفتند و مخاطب خیلی با آنها درگیر نمیشود و دلیلش را اینطور توضیح میدهد: «نفس روضه این است، وقتی کسی روضه میخواند از شقاوت صحبت میشود. از طرفی در شخصیتهای مثبت به یک راوی حتماً نیاز است، مگر اینکه کسی نقش را بازی کند که در این چند سال هیچکدام از ما در خودمان ندیدیم این کار را انجام دهیم، حتی امسال که میخواستیم نقش حضرت رقیه را نماد سازی کنیم، دلمان خیلی لرزید.»
تعزیه و نمایش چه فرقی میکنند!
از آنها درباره تفاوت تعزیه و نمایش میپرسیم و سلطانی اینطور توضیح میدهد: «تعزیه نفس آئینی دارد، اما تئاتر سبکهای مختلفی دارد. به هر حال در تعزیه موسیقی ویژهای غالب است و همه دیالوگهای آن هم شعر هستند. اما تئاتر فقط یک نمایش است که سخنرانی و مداحی ندارد. من شخصاً علاقه زیادی به ادبیات دارم و در کنار آن تعزیه هم مورد علاقهام است، اما اشعاری که اکثراً در تعزیهها استفاده میشود، وزن ندارد. در تعزیه به واسطه اینکه بازیگران ماسک به چهره میزنند، خیلی حالتهای چهره مشخص نیست و اهمیت هم ندارد، اما در نمایش اینطور نیست و خیلی مهم است که چهره حالت هم داشته باشد.
البته از حق نگذریم تعزیه موسیقیهای خیلی خوبی هم دارد، اما حجم سنگین آن بعد از دو ساعت گاهی تکراری میشود و معمولاً هم دیالوگها در موسیقی گم میشود. در چنین شرایطی برخی کارها به سمت ابتذال کشیده میشوند؛ ابتذال در ادبیات به معنی کلیشه است، وقتی ادبیات بدل به ادبیات عام شود، مبتذل میشود و هجو هم به مجموعه اضافه میشود، مانند اضافه شدن عروسک که در برخی اجراهای تعزیه دیدهایم.»
سلطانی در آخر درباره اجرای خودشان و دلیلی که برای انجام آن همچنان پیش میروند، میگوید: «درباره کار خودمان هم باید تاکید کنیم که ما حریص این هستیم که کاملاً مستند بنویسیم و برای اینکار کتابهای زیادی را خواندهایم. اگر ما فقط یک لحظه و یک تصویر را بتوانیم در ذهن مخصوصاً بچهها تصویر کنیم، کافیست.»
منبع: مهر
ارسال نظر