این حقوقدان با اشاره به ایراد اساسیای که به نظام حقوقی در بحث جرایم علیه کودکان خردسال به ویژه در آزار و اذیت جنسی وارد میشود، میافزاید: «اول: اینکه روند رسیدگی به چنین پروندههایی به سختی شکل میگیرد. دوم: معمولا روند رسیدگی تابع ضوابطی است که اثبات جرم به سختی شکل میگیرد. سوم: پروسههای اداری برای طی کردن این پروندهها سخت است. مشکل این است که پرونده رسیدگی به کودک آزاری یا آزار جنسی علیه کودکان در دادسرای ویژه اطفال تابع تشریفات میشود و منوط به اثبات عناوینی است. اگر در روند رسیدگی به چنین دعوایی، توجه بیشتری بشود به گمان من بسیاری از این موارد کودکآزاری قطع خواهد شد و میتواند مانع باشد برای آزار دیگر کودکان.»
به گزارش کودک پرس، وقتی میخواهد از خانه خارج شود، پدرش میگوید: «در پارکینگ نه… در حیاط جایی که من هر وقت خواستم بتوانم ببینمت. فقط هم نیم ساعت اجازه داری پایین بمانی نه بیشتر.» دخترک هیجانزاده همانطور که از در بیرون میرود، میگوید: «قول میدم.» و در را به هم میکوبد.
آسانسور که باز میشود، مرجان خانم همسایه، برادرش و دختر سه سالهاش آوین را میبیند. با خجالت سلام میکند و گوشهای میایستد. انگار نگاه مرد روی او سنگینی میکند. با دیدن آوین لحظهای سنگینی را از یاد میبرد و لبخند میزند. طبقه همکف که میرسند، خانم همسایه به دنبال جوجه اردکی که در حیاط است، میدود. دو دختر همبازی مرجان هم در حیاط هستند. آنها هم با معصومیت میخندند و دنبال جوجه اردک میکنند و نهایتا سه دختر کوچک و خانم همسایه میتوانند این اردک را بگیرند.
خانم همسایه به سمت آسانسور میرود، دست دختر کوچکش را از دست برادر در میآورد و با خود بالا میبرد تا جوجه اردک را به آپارتمانشان ببرند. خانم همسایه به برادرش میگوید: «منتظر باش تا لباسهای آوین را هم عوض کنم و بیایم.»
این سو دخترها (مرجان و دوستانش) زیراندازی پهن میکنند و شروع میکنند با موبایلهایشان بازی کنند و به هم عکس نشان بدهند. پدر مرجان که از بالا میبیند دخترش به حیاط رسیده، خیالش راحت میشود. دخترها مشغول بازی هستند، برادر خانم همسایه به آنها نزدیک میشود. اول کمی از آوین میگوید و دخترها با هیجان به حرفهای او گوش میکنند و سراپا گوشند که او از شیرینزبانیهای آوین بگوید. برادر همسایه میگوید: «عه… چرا اینقدر خودتان را خاکی کردید؟» دخترها نگاهی به خودشان میکنند. خاکی روی لباسشان نیست. مرجان میگوید: «ما که خاکی نشدیم.» مرد میگوید: «خاکی شدید اما خودتان نمیبینید. دستش را دراز میکند تا خاکی که روی لباس دخترها نیست را پاک کند و…
مرجان به سرعت فرار میکند. آسانسور طبقه پنجم مانده است. از پلهها میدود و خود را به طبقه چهارم میرساند. دستش را از روی زنگ برنمیدارد. پدر به سرعت در را باز میکند. دخترک که انگار به مامن و امنیت پا گذاشته، سراسیمه و نگران به سرعت وارد خانه میشود و در را میبندد. پدر به خیال این که کسی دنبالش کرده، سوال میکند. اشک در چشمان مرجان جمع میشود، به سمت اتاقش میدود و پدر میماند و هزار و یک سوال. به سرعت خود را به پایین میرساند. دخترها برای پدر میگویند که چه اتفاقی افتاده. دخترها میگویند که برادر خانم همسایه رفته پایین. پدر به پارکینگ میرود اثری از مرد نیست. ماشینش را به سرعت جلوی ماشین برادر خانم همسایه پارک میکند تا نتواند فرار کند. اما خانم همسایه و برادرش میروند.
پدر آنقدر آشفته است که تصمیمگیری برایش سخت است. خودش را طبقه پنجم میرساند. آقای همسایه در را باز میکند. او گشادهرو و بیخبر از همه اتفاقات است اما آشفتگی پدر مرجان او را نگران میکند. پدر ماجرا را برایش تعریف میکند. همین موقع خانواده دو دختر دیگر هم میآیند. آنها هم از آزاری که به مرجان رسیده ناراحتند و میگویند: «اگر وقت میکرد حتما دختران ما را هم اذیت میکرد.»
پیگیریهای آقای همسایه هم به جایی نمیرسد و برادر خانم همسایه میگوید که دیگر به آنجا نمیآید. حالا همه همسایههای مجتمع در پارکینگ جمع شدهاند. آقای همسایه شرمسار گوشهای ایستاده. مدیر ساختمان میگوید: «فقط همین را کم داشتیم. ما همه دختر کوچک داریم.» پدر هم بین پارکینگ و طبقه چهارم و اتاق دخترش در رفت و آمد است. مرجان میگوید: «بابا من که کاری نکردم پس چرا دایی آوین اینطور من را اذیت کرد؟» پدر هیچ جوابی برای این سوال ندارد. میگوید: «فکر میکرده که تو از پدرت میترسی و به او نمیگویی. او هم میتواند تو را اذیت کند.» مرجان در میان اشکهایش لبخندی میزند و میگوید: «یعنی کار درستی کردم که به شما گفتم؟» پدر بغض میکند و او را در آغوش میکشد. اشکهایش را پنهان میکند و میگوید: «بله عزیزم. بعضی مردها، دخترهایی را اذیت میکنند که همه چیز را به پدر و مادرشان نمیگویند و به حرف پدرشان گوش نمیکنند.»
پدر باز هم خودش را به پارکینگ میرساند. یکی از خانمهای مسن ساختمان به پدر میگوید: «خجالت نمیکشید؟ غیرتتان کجا رفته؟ میخواهید آبروی دخترتان را ببرید؟» پدر میگوید: «مگر دختر من چه کار کرده؟ اصلا میدانی دخترم در چه حالی است؟ شرایط روحی دخترم را درک میکنی؟»
خانم مسن پشت چشمی نازک میکند اما میایستد تا ببیند بالاخره این داستان به کجا ختم میشود. اما بقیه مردها که دختر دارند، از پدر مرجان حمایت و دفاع میکنند و میگویند: «چه فرقی دارد؟ اگر مرجان نبود حتما یکی از دخترهای ما را اذیت میکرد.»
پدر به 110 زنگ میزند. اپراتور میگوید: «آقای عزیز متاسفانه ما نمیتوانیم کمکی به شما بکنیم، چون جرم اتفاق افتاده. باید لطف کنید و به کلانتری محل مراجعه کنید.»
پدر تلفن را قطع میکند و از عصبانیت راه میرود. همسایهها سعی میکنند که او را آرام کنند و دلداری دهند. تلفن همراهش زنگ میخورد. گوشی را جواب میدهد، برادر خانم همسایه است. پدر در حال خودش نیست و بر سرش فریاد میکشد اما برادر خانم همسایه میگوید: «هیچ کاری از دست شما برنمیآید. چون هیچ کس حرف دو تا بچه را قبول نمیکند.»
**مردم نمیدانند به کجا مراجعه کنند
پدر شستش خبردار میشود که این مرد بیشتر از او به قوانین آشناست و شاید این اولین بار نیست که کودکی را مورد آزار و اذیت قرار میدهد. سیاهی شب جایش را به روشنایی روز میدهد. پدر به کلانتری محل، جایی که اپراتور 110 به او آدرس داده، میرود. اما آنجا هم اعلام میکنند: «ما نمیتوانیم بدون دستور قضایی اقدامی انجام دهیم. مگر آن که جرمی در حال اتفاق باشد و ما به آن ورود پیدا کنیم. کلانتری باید با دستور قضایی اقدام کند زیرا کلانتری جای شکایت نیست.»
اما ماموران کلانتری به همین اکتفا نمیکنند و میگویند که دادسرای اطفال میتواند این حکم قضایی را به کلانتری بدهد تا بررسی و پیگیری آنها شروع شود.
پدر به دادسرای اطفال میرود. اما آنجا هم میگویند که فقط در صورتی که متهم خردسال باشد، اجازه رسیدگی به پرونده را دارند و اگر شاکی خردسال باشد نمیتوانند کمکی به او کنند. آنها هم پدر را به مجتمع قضایی … میفرستند.
در دادسرای قدس معاون دادستان به پدر مرجان کمک میکند. او میگوید: «مردم از کوچکترین حقوق خود آگاهی ندارند و نمیدانند برای مشکلاتشان به کجا مراجعه کنند.» معاون دو قاضی را به کمک میخواهد و آنها دو ماده قانونی را پیدا میکنند تا پدر بتواند به استناد آن در دادسرا یا دادگاه ارشاد شکایت خود را ثبت کند. دادسرای ارشاد هم پدر را به دادگاه ارشاد راهنمایی میکند و بالاخره در دادگاه ارشاد است که پدر میتواند شکایت خود را ثبت کند.
**اظهارات دو کودک برای کشف حقیقت
حالا شکایت ثبت شده، آیا پدر مرجان میتواند دو کودک را به عنوان شاهد به دادگاه معرفی کند یا خیر؟ حسین احمدینیاز، وکیل پایه یک دادگستری در پاسخ به این سوال به آفتاب یزد میگوید: «شهادت در نظام حقوقی ایران دارای تعریفی است و شاهد باید بالغ و عاقل باشد. این جزو شرایط اساسی شاهد است. قانونگذار این را تعریف کرده و ما بحث جرح شاهد را هم داریم که اگر شاهد فاقد شرایط لازم باشد طرف میتواند به شاهد، جرح (ایراد) وارد کند. اما شهادت این دو دختر میتواند کمک کند به علم قاضی که به واقعیت برسد. دادسرا میتواند از این دو کودک بپرسد که چه چیزی را دیدهاید؟ این دو کودک آنچه را که دیدهاند، جهت کشف و نیل حقیقت به قاضی بگویند. در مرحله تحقیقات مقدماتی قانونگذار اجازه داده که تحقیقاتی را دادسرا شروع کند. در این تحقیقات هم میتوان از اظهارات کودکان استفاده کرد.»
این حقوقدان با اشاره به ایراد اساسیای که به نظام حقوقی در بحث جرایم علیه کودکان خردسال به ویژه در آزار و اذیت جنسی وارد میشود، میافزاید: «اول: اینکه روند رسیدگی به چنین پروندههایی به سختی شکل میگیرد. دوم: معمولا روند رسیدگی تابع ضوابطی است که اثبات جرم به سختی شکل میگیرد. سوم: پروسههای اداری برای طی کردن این پروندهها سخت است. مشکل این است که پرونده رسیدگی به کودک آزاری یا آزار جنسی علیه کودکان در دادسرای ویژه اطفال تابع تشریفات میشود و منوط به اثبات عناوینی است. اگر در روند رسیدگی به چنین دعوایی، توجه بیشتری بشود به گمان من بسیاری از این موارد کودکآزاری قطع خواهد شد و میتواند مانع باشد برای آزار دیگر کودکان.» و باید گفت نمیتوان منکر زحمات و دقت قضات در این خصوص شد.
وی در پاسخ به این سوال که اورژانس اجتماعی در این میان چه وظیفهای دارد؟ تاکید میکند: «اورژانس اجتماعی دارای وظایفی است که متاسفانه این وظایف مبهم است و شامل این موارد نمیشود. یکی از ایرادات اساسی به اورژانس 123 همین مورد است که تا کجا قدرت ارائه گزارش و حل مسئله دارند. آنجا شورای حل اختلاف نیست بلکه رسیدگی به کودکآزاری است.»
این وکیل پایه یک دادگستری با اشاره به اینکه واحدی که متعلق به آزار جنسی کودکان وجود ندارد و با بقیه پروندهها به آنها رسیدگی میشود، میگوید: «مشکل همین است که در جریان آتنا، ستایش و موارد دیگر به ما اثبات میکند که ما در روند رسیدگی به این دعوا با مشکل روبهرو هستیم. از یک سو قانونگذار اجازه داده که دادیاران از روانشناسان، کارشناسان و مددکاران اجتماعی استفاده کنند، از سوی دیگر قوهقضائیه با مشکلات مالی فراوانی مواجه است و توان به کارگیری این کارشناسان را ندارد که خلا و ایراد است. که دولت محترم باید در این خصوص به کمک قوه قضائیه برود البته با این بضاعت هم خوب کار میکنند و تلاش دارند. بنابراین در پروسه به جرایم علیه اطفال با مشکلاتی روبهرو هستیم. »
وی با اشاره به ماده 156 میگوید: «پیشگیری از جرم یکی از وظایف قوهقضائیه و دیگر ارگانهاست و یکی از مکانیزمهای پیشگیری از جرم تسهیل اقامه دعوا و رسیدگی به تمام دعاوی کودکآزاری (پسر و دختر) در ایران است البته که در این راستا قوهقضائیه هم قانونی عمل میکند و این خلاهای قانونی هستند.»
احمدینیاز با اشاره به ارائه «لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان» که به همت کارشناسان، روانشناسان و مددکاران و حقوقدانان به مجلس ارائه شده، میافزاید: «با حادثه آتنا اصلانی رئیس مجلس باید از اختیارات خودش جهت تسریع در روند تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان تلاش کند که ایرادات موجود برطرف شده و این لایحه (به ویژه ماده 12 آن) به تصویب نمایندگان برسد تا نسبت به پیشگیری از جرم و آینده کودکان اقدام شود.»
این حقوقدان در تشریح ماده 12 لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان میگوید: «این ماده برخی جرایم را تعریف میکند که در آن آزار جنسی کودکان لحاظ شده است و روند رسیدگی آن را تسریع میکند. لایحه حمایت از کودک و نوجوانان براساس خلاها و ایرادات قوانین قبلی به مجلس ارائه شده است. در تاریخ روند رسیدگی به پروندههای کودکآزاری میبینیم که بعد از وقوع هر حادثه دردناکی در ایران به صورت قطرهچکانی و پلهپله این قوانین تصویب شده و خلاها را پر کردیم. به نظر میرسد، الان وقت آن است که مجلس به این مسئله ورود کند و نسبت به تصویب این قوانین گام بردارد.»
مرجع: آفتاب یزد
ارسال نظر