از روزهای اوج سینمای کودک و نوجوان که بچهها با ذوق و شوق برای تماشای شخصیتهای عروسکی جلوی سینماها صف میکشیدند خیلی گذشته است.
به گزارش کودک پرس ، حالا دیگر بچهها باید خیلی خوششانس باشند که در هر نوبت جدید اکران، یک فیلم مخصوص کودکان هم بین فیلمهایی باشد که قرار است روی پرده بروند. سیدجواد هاشمی را بیشتر برای بازی در نقشهایی میشناسیم که حال و هوای مذهبی دارند. او چند سالی است تصمیم گرفته تمام توانش را در فیلمسازی برای کودکان بهکار بگیرد. این روزها بعد از 5سال او با پیشونیسفید2 به سینما برگشته و البته 4 فیلم کودک دیگر هم ساخته که مراحل آمادهسازی را پشت سر میگذارند. با او از هنر سینما و فیلمسازی برای کودکان حرف زدهایم.
این به اصالت شغلی و حرفهای من برمیگردد. من یک آموزگار هستم و همین موضوع باعث شده نسبت به بچهها عرق متعصبانه داشته باشم. فکر کردم از زمانی که توان پیدا کنم برای نویسندگی و کارگردانی و تهیهکنندگی، تا زمانی که عمر و پولم یاری کند، فیلم جدی برای بچهها بسازم.
بله برای سینمای کودک کسی خرج نمیکند اما خودم که میتوانم در حد توانم این کار را بکنم! سرمایهگذار فیلم من، خود عوامل بودند. 50درصد هزینهها را من پرداختم اما کسانی هم با سهم 3درصدی بودند. بعضی از بازیگران مثل محمدرضا شریفینیا هم قدمپیش گذاشتند. خوشبختانه سرمایه فیلم برگشت و شرمنده نشدیم اما سودی عاید ما نشد. کسی برای سرمایهگذاری در سینمای کودک جلو نمیآید. من 5سال صبوری کردم؛ چون خودم دیگر توان مالی ساخت فیلم خوب را نداشتم و باید به ساخت فیلم معمولی راضی میشدم. ساختن فیلمهایی مثل پیشونی سفید که هزینههای فنی زیادی دارد با دکورهای مختلف و جلوههای ویژه خاص اصلا ساده نیست.
در سینمای کودک سرمایهگذاری نیست چون هیچ حاشیه امنی وجود ندارد. در 10سال اخیر فیلمهایی که برای کودکان و نوجوانان ساخته شدند، با توجه به فضای روحی بچهها در این زمانه، نتوانستند موردتوجه قرار بگیرند. هیچکدام از فیلمها حتی نتوانستند سرمایه اولیه خود را برگردانند. فیلمهایی مثل فیلشاه که با هزینه میلیاردی ساخته شدند نتوانستند موفق شوند. طبیعی است که هیچ سرمایهگذاری برای حضور در سینمای کودک تمایل نداشته باشد مگر اینکه عاشق این کار باشد. به این ترتیب خودم آستین بالا زدم.
اتفاق جالب این بود که بعد از 5سال، پیشونی سفید1 در بازار قاچاق شد و این بار بچههایی آن را تماشا کردند که موقع اکران یا به دنیا نیامده یا خیلی کوچک بودند. بچهها فیلم را دوست داشتند و شعرهای آن را حفظ میکردند. یکی از دوستان از علاقه فرزندش به فیلم گفت و پرسید چرا قسمت بعدی برای آن نمیسازم؟ برایش از هزینههای سنگین ساخت فیلم گفتم و مجبور شدنم به فروش خانه و دفتر. او معتقد بود میتوانم فیلم را سبکتر و با هزینه کمتر بسازم اما من نمیخواستم این کار را انجام بدهم.
درباره هزینه ساخت قسمت دوم پرسید و من که نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد، رقمی به او گفتم که البته کمتر از سرمایه اصلی فیلم بود. روز بعد آن دوست نیمی از مبلغ را به حسابم واریز کرد و گفت بهخاطر فرزندش دوست دارد برای ساخت پیشونیسفید 2 قدم جلو بگذارد. دنبال فراهم کردن باقی سرمایه موردنیاز بودم که این بار نوجوانی با من تماس گرفت که با صدایی نازک درباره علاقه خود به فیلم حرف زد و گفت دوست دارد برای ساخت قسمت بعدی آن سرمایهگذاری کند. او 12سال بیشتر نداشت و میگفت فیلم را بارها به همراه خواهر کوچکش تماشا کرده است.
همه به من میگفتند فیلم کودک اگر یک بازیگر چهره هم داشته باشد کافی است و چرا 10بازیگر شناختهشده را برای بازی در پیشونی سفید انتخاب کردهای؟ این کار هزینه زیادی داشت اما من فیلم کوچک برای بچهها نمیسازم و معتقدم باید این سینما را جدی گرفت. فیلم باید آبروی بچههای ایرانی را بخرد. بهنظر من ساختن فیلمهای دمدستی برای بچهها گناه است چون آنها خوراک فرهنگی ندارند و ناچارند به تماشای فیلمهایی مثل «تد» بنشینند که اصلا برایشان مناسب نیست. باید فیلمی بسازیم که حتی پدر و مادرها هم آن را بپسندند و دوست داشته باشند فرزندشان را برای تماشای آن به سینما بیاورند.
بعد از استقبال خوب تماشاگران پیشونی سفید 3 را با سرمایه خودم ساختم و هماکنون در مرحله صداگذاری است. این فیلم را در سکوت خبری ساختیم تا قسمت قبلی در شرایط ایدهآلی قرار بگیرد. بعد از پیشونیسفید3 من 2فیلم کودک دیگر هم ساختم. به این ترتیب در یک سال 4فیلم برای بچهها ساختم. یکی از این فیلمها به نام «تورنادو» کار منحصربهفردی است که در آن قصه سفر چند کودک به فضا روایت میشود و اکبر عبدی نقش اصلی فیلم را بازی میکند.
در پیشونی سفید2 ناچار به مسیری کشیده شدم که خودم منتقد آن بودم. وقتی شهرموشهای2 اکران شد من نسبت به آن انتقاد داشتم و معتقد بودم فیلم، نوستالژی بزرگترهاست و بچهها با آن ارتباط برقرار نمیکنند. اما خودم در این ورطه افتادم و مجبور شدم نوستالژی بزرگترها را هم وارد کار خود کنم تا مخاطب بیشتری جذب کنم و مانع ضرر سرمایهگذاران شوم.
خودم هم این موضوع را قبول دارم. شاید در ایران سادگی در فیلمها باعث شده ما همیشه منتظر فیلم ساده باشیم. هرچند قسمت اول هم پیچیدگیهای خود را داشت اما در پیشونیسفید2 این پیچیدگی را بیشتر کردیم. بدون اینکه قصد مقایسه داشته باشم، میخواهم از هریپاتر بهعنوان فیلمی نام ببرم که اتفاقا همین پیچیدگی در کنار فانتزی و ترسناک بودن به اندازه، باعث جذابیت آن شد.
در پیشونیسفید2 بارها در سینما از زبان بچهها میشنیدم که از پدر و مادرشان میپرسند: چی شد؟ این یعنی این میزان پیچیدگی آنها را تشویق میکند دوباره فیلم را تماشا کنند. شاید دوباره به سینما نیایند اما سیدی آن را میخرند.
این موضوع هم در سینمای کودک دنیا رایج است. اتفاقا بچهها از این صحنهها اگر اصولی باشند استقبال میکنند. فانتزی موجود در فیلم، ترسناک بودن آن را جبران میکند. در فیلمهای موفقی مثل «گلنار» و «دزد عروسکها» هم همین اتفاق افتاد. حتی در کلاهقرمزی هم شخصیت اژدها برای ایجاد فضای ترسناک به فیلم اضافه شده بود. بعضی منتقدان نمیتوانند دنیای کودک و نوجوان را درک کنند.
به بچههای امروزی نمیتوان مستقیم پند و اندرز داد. من از گذشته هم وقتی همراه با بچهها به اردو میرفتم، برای اثرگذاری روی آنها، حرفهای اخلاقی را با موضوعات ترسناک شروع میکردم تا خواب از سرشان بپرد. از همان زمان میدانستم برای جذب بچهها باید آموزش را با چاشنی ترس، هیجان، شعر ، آهنگ و خنده همراه کرد. در فیلم هم سعی کردم نکات آموزنده را در مسیر قصه و به شکل غیرمستقیم به بچهها بگویم. شخصیت پیشونیسفید بهعنوان دختری نترس که به خدا امید دارد و جلوی زور و ستم میایستد میتواند برای بچهها الگو باشد.
من از نویسندگی فیلمام دفاع نمیکنم و باید به صراحت بگویم که من نویسنده خوبی نیستم. ضعیف بودن افتخار نیست اما من این موضوع را میپذیرم چون چاره دیگری نداشتم. من نویسنده خوبی پیدا نکردم که بخواهد قصهای برای کودکان بنویسد. معتقدم ما نویسنده خوب در حوزه کودک نداریم.
قصد دارم فیلم «امپراطوری میمونها» را بسازم. 3سال است که روی قصه آن فکر میکنم تا بهترین کارم را بسازم. برای ساخت این فیلم باید دنبال جذب سرمایهگذار بخش خصوصی باشم چون سرمایهگذاران دولتی رابطه خوبی با من ندارند.
در همه این سالها هیچ حمایت دولتیای دریافت نکردهام. تا به حال فقط یک وام 200میلیون تومانی از مؤسسه فارابی گرفتهام برای ساخت 4فیلم و همه میدانند این رقم برای ساخت فیلم بسیار ناچیز است. من آدم سیاسیای نیستم اما بسیار اتفاق میافتد که حرفهای اخلاقیام را با منظور سیاسی تحلیل میکنند و در مقابلم میایستند. یک اظهارنظر ساده درباره یک بازیگر باعث میشود ناگهان همه ارزشیها با من دشمن شوند. از آن طرف هم طیف مقابل حرفهای مرا تظاهر میداند و باور نمیکند. در نتیجه دشمنیها ادامه پیدا میکند. من روی پای خودم میایستم و امیدوارم عمرم کفاف دهد روزی در سینمای کودک برند شوم و به کسی احتیاج پیدا نکنم.
چشمانداز من این است که از این به بعد بهطور تخصصی برای کودکان فیلم بسازم. البته ممکن است تجربیات مختلفی بهجز فیلم موزیکال را هم دنبال کنم. در پی ساخت 2 گونه فیلم هستم: فیلمی که سراسر شعر و موسیقی باشد و دیالوگها هم با شعر نوشته شده باشند و فیلمی که موزیکال نباشد و برای راضی کردن بچهها از ترانه استفاده نکند.
فکر میکنم این اتفاق خوبی است و عمدا این کار را کردهام. بعضی انتقادها بیشتر شکل ایرادگیری دارد وگرنه چهکسی میگوید این کار غیرحرفهای است؟ مثلا در مرد عنکبوتی، بیننده اگر قسمت دوم را ببیند حتما دوست دارد قسمت بعدی را هم تماشا کند.
اتفاقا من میگویم اگر مجبور باشیم که عالی است! این یعنی من فیلمساز برنده شدهام. از ابتدا هم گفته بودم این فیلم 3قسمت دارد و معلوم است که دوست دارم مخاطب بار سوم هم به سینما بیاید. فکر میکنم در جامعهای دیگر مخاطبان از ادامه داشتن فیلم خوشحال هم میشوند. بچهها اصلا مثل ما بزرگترها فکر نمیکنند بلکه منتظر قسمت بعدی هم هستند. بعضی از موارد مورد انتقاد دیگر هم اتفاقا عمدی بودهاند، مثل شبیه بودن کاراکتر بازاری با کارخانه شکلاتسازی.
الگو گرفتن اصلا بد نیست. به شخصیت «زورو» دقت کنید، فرد بیعرضهای که وقتی نقاب میزند قهرمان میشود. بعد از آن سوپرمن، بتمن و مردعنکبوتی همه با همین الگو ساخته شدند. چرا هیچکس اعتراض نمیکند که این کارها تکراری است؟ چون آنها معتقدند با 7نت تکراری موسیقی میتوان تا ابد آهنگهای جدید ساخت.
همزمان با پیشونیسفید2، 5فیلم کمدی اکران شده است. مشخص است که با این گرانی، در سبد خرید خانواده شاید فقط یکبار سینما رفتن باشد. معلوم است که بزرگترها ترجیح میدهند فیلم کمدی ببینند و بعدا سیدی فیلم را برای بچه بخرند. اگر فیلم عید اکران میشد حتما بیشتر مخاطب داشت. پدر و مادرها فرزندشان را سینما نمیبرند و به او میگویند منتظر باش تا سیدی فیلم عرضه شود. این فرهنگی است که باید اصلاح شود.
برای ما بچهها آن روزها فیلمی ساخته نمیشد در نتیجه طبیعی است که دیدن بروسلی در سینما برایمان جذاب بود. تلویزیون هم فقط فیلمهایی برای کودکان نمایش میداد که درباره بچهها نبود، مثل سوپرمن و تنتن. پیش از انقلاب کودکان سهمی از سینما نداشتند. بعد از پیروزی انقلاب بعضی سینماها مثل سینما سعدی در خیابان جمهوری یا سینما عصرجدید را به کودکان اختصاص دادند. کمکم به بچهها توجه شد و فیلمهایی برای بچهها ساختند. بعد از آن حدود 15سال دوباره سینمای کودک به فراموشی سپرده شد تا این اواخر که دوباره فیلمسازان ساخت فیلم کودک را شروع کردهاند. من هم سعی کردم سهمی در توجه به این سینما داشته باشم.
من 12ساله بودم که به تئاتر علاقهمند شدم و دنیای نمایش را با این هنر تجربه کردم. سالها بعد با فیلم پرواز در شب رسول ملاقلیپور بازیگری در سینما را هم تجربه کردم.
من از ابتدا هم بازیگری را برای تجربه کردن انتخاب کردم. در دانشگاه هم موقع مصاحبه گفتم که اگر نتوانم کارگردانی بخوانم، ترجیح میدهم به جای انتخاب بازیگری و ادبیات نمایشی دانشگاه را عوض کنم. همان سال اصغر فرهادی در رشته ادبیات نمایشی قبول شد و من سراغ کارگردانی رفتم. بازیگری برایم تجربه یک حوزه جدید بود. مثل ساخت موسیقی برای فیلم یا ترانه گفتن برای بچهها در آموزش و پرورش.
حرف زدن درباره جشنواره مرا به حاشیه میبرد. به اعتقاد من جشنوارهها بهشدت سلیقهای هستند؛ مثلا به اصرار دوستان پیشونیسفید1 در جشنواره کودک شرکت کرد درحالیکه من مشغول فیلمبرداری تورنادو بودم و نتوانستم حضور داشته باشم. خیلیها گفتند با این کار داورها قهر میکنند اما من در پاسخ گفتم اگر قرار است حق فیلم بهخاطر قهر با من ضایع شود، بهتر است نباشم. فیلم در هیچ جایزهای جز جایزه بهترین فیلم کاندیدا نشد.
با وجود همه نقاط قوت فیلم و پرفروشترین بودن آن، در جشنواره هیچ جایزهای نگرفت. وقتی داوریها سلیقهای است من چرا باید در چنین جشنوارههایی شرکت کنم؟ وقتی داوری مثل رسول صدرعاملی میگوید اگر فیلم در یک بخش خوب نباشد به بخشهای دیگر آن توجه نمیکند، این قضاوت عادلانه است؟
ما حتی در انتخاب داوران جشنواره کودک هم دقت نمیکنیم.
بسیاری از داوران تجربه ساخت کاری برای کودکان را ندارند. بسیاری از آنها هم اصلا دنیای کودکان را نمیشناسند. ضمن اینکه معتقدم در کنار داوران، هیأتی از کودکان حضور داشته باشند که بدون ذهنیت دادن به آنها، فیلم را تماشا کنند. البته که بخشهای تخصصی باید زیرنظر داوران متخصص باشد.
حال خیلی از ما بهدلیل مشکلات اقتصادی خوب نیست اما اگر مثل بچهها باشیم حالمان خوب میشود.
ای کاش پول داشتم و بدون اینکه به برگشت سرمایه فکر کنم، برای بچهها فیلم میساختم.
اگر نویسنده و شاعر خوبی قدم جلو بگذارد، خودم را کنار میکشم.
فکر میکنم باید برای بچهها خوراک آماده کنیم و این روزها مشغول آشپزیام!
به جای سرگرم کردن بچهها با بازیهای موبایلی، آنها را سینما ببریم.
منبع: همشهری آنلاین
ارسال نظر