«تعليم» عبارت است از ياد دادن. از نظر تعليم، متعلم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله انباری است كه يک سلسله معلومات در آن ريخته می شود. ولی در آموزش، كافی نيست كه هدف اين باشد. امروز هم اين را نقص می شمارند كه هدف آموزگار فقط اين باشد كه يك سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بريزد، آنجا انبار بكند و ذهن او بشود مثل حوضی كه مقداری آب در آن جمع شده است.
به گزارش کودک پرس ،تعليم و تربيت، بحث ساختن افراد انسان ها است. يک مكتب كه دارای هدف های مشخص است و مقررات همه جانبه ای دارد و به اصطلاح سيستم حقوقی و سيستم اقتصادی و سيستم سياسی دارد، نمیتواند يک سيستم خاص آموزشی نداشته باشد. يعنی مكتبی كه می خواهد در مردم طرح های خاص اخلاقی، اقتصادی و سياسی را پياده كند بالاخره اين ها را برای انسان ها می خواهد، اعم از اينكه هدف، فرد باشد يا جامعه، كه اين خود مسأله ای است، كه در همين جا بايد بحث بشود .
اگر هدف، جامعه باشد، بالاخره اين افراد هستند كه به وسيله آن ها بايد اين طرح ها پياده شود. افراد بايد آموزش ببينند و طوری پرورش پيدا كنند كه همين طرحها را در اجتماع پياده كنند و اگر هدف فرد باشد نيز [بديهی است كه آموزش و پرورش افراد ضروری است]. در اسلام، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع، يعنی فرد خودش خالی از اصالت نيست. پس بالاخره طرحی و برنامه ای برای ساختن فرد وجود دارد، اعم از اينكه فرد را بايد ساخت برای طرح هايی كه برای اجتماع و جامعه است – و اين طرح و برنامه را به عنوان مقدمه ساختن اجتماع در نظر بگيريم – يا فرد را بايد ساخت از اين نظر كه هدف، ساختن افراد است، و يا از يک نظر جمعی فرد بايد ساخته بشود، هم از آن جهت كه بايد مقدمه ای و ابزاری برای ساختن اجتماع باشد و هم از نظر اينكه خودش هدف است.
اينجاست كه ما بايد با اصول تعليم و تربيت اسلامی آشنا بشويم. اولا آيا اسلام برای مسأله تعليم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهميتی قائل است يا نه ؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام عنايتی به پرورش عقل و فكر انسان دارد يا چنين عنايتی ندارد؟ اين همان مسأله علم است كه از قديم ميان علما مطرح بوده ، هم اصل مطلب كه اسلام دينی است كه به علم دعوت
كرده است، و هم خصوصيات آن كه آن علمی كه اسلام به آن دعوت كرده است چه علمی است؟ كه افرادی نظير غزالی، فيض و ديگران در اين زمينه بحث كرده اند و از نظر تربيت و پرورش هم كه مقررات اخلاقی اسلام، همه، مقررات پرورشی انسان ها است كه انسانی كه اسلام میخواهد پرورش بدهد، انسان نمونه اسلام چگونه انسانی است و مدل آن انسان چگونه مدلی است. مسائل ديگری هم در اينجا هست كه مربوط به كيفيت اجرای مطلب است، يعنی هدف ها مشخص، ولی برای تربيت انسان از چه متود و روشی بايد استفاده كرد ؟ يعنی تا چه اندازه ملاحظات روانی در تعليمات اسلامی منظور شده است؟ مثلا در تعليم و تربيت كودک چه دستورهايی رسيده و در آن دستورها چقدر واقع بينی و ملاحظات روانی رعايت گرديده، و درگذشته، تعليم و تربيت های قديمی ما چقدر منطبق با تعليمات اسلامی بوده و چقدر نبوده، و تعليم و تربيت های امروز ما چقدر منطبق است؟
مسأله اول، همان مسأله پرورش عقل و فكر است. در اينجا ما دو مسأله داريم، يكی مسأله پرورش عقل، و ديگر مسأله علم .
مسأله علم همان آموزش دادن است . «تعليم» عبارت است از ياد دادن. از نظر تعليم، متعلم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله انباری است كه يک سلسله معلومات در آن ريخته می شود. ولی در آموزش، كافی نيست كه هدف اين باشد. امروز هم اين را نقص می شمارند كه هدف آموزگار فقط اين باشد كه يك سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بريزد، آنجا انبار بكند و ذهن او بشود مثل حوضی كه مقداری آب در آن جمع شده است.
هدف معلم بايد بالاتر باشد و آن اينست كه نيروی فكری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتكار او را زنده كند، يعنی كار
معلم در واقع آتشگيره دادن است. فرق است ميان تنوری كه شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا اين تنور را داغ كنيد، و تنوری كه در آن، هيزم و چوب جمع است، شما آتشگيره از خارج می آوريد، آنقدر زير اين چوب ها و هيزم ها آتش میدهيد تا خود اين ها كم كم مشتعل بشود و تنور با هيزم خودش مشتعل گردد. چنين به نظر میرسد كه آنجا كه راجع به
عقل و تعقل – در مقابل علم و تعلم – بحث می شود نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فكری است كه انسان قوه استنباط داشته باشد.
اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه می فرمايند: «العلم علمان» و در يک نقل ديگر: «العقل عقلان»، (علم مطبوع و علم مسموع يا عقل مطبوع و عقل مسموع) «و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع ». (حكمت. 331) علم دو علم است، يكی علم شنيده شده، يعنی فرا گرفته شده از خارج، و ديگر علم مطبوع. علم مطبوع يعنی آن علمی كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه می گيرد، علمی كه انسان از ديگری ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است. بعد میفرمايد: و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد و واقعا هم همين جور است.
اين را در تجربه ها درك كرده ايد: افرادی هستند كه اصلا علم مطبوع ندارند. منشأ آن هم اغلب سوء تعليم و سوء تربيت است، نه اينكه استعدادش را نداشته اند. تربيت و تعليم جوری نبوده كه آن نيروی مطبوع او را به حركت درآورد و پرورش بدهد.
منبع:فرزند پرتال
ارسال نظر