موقعیت فعلی شما : خانه/فرهنگ و رسانه/کودک پلاس
124235
۱۴ آذر ۱۳۹۶

قهرمان قصه‌های کودکی خداحافظ

شمع وجود قهرمان قصه کودکی ما این روزها خاموش شده ولی مشق فداکاری و ایثار را در دل ما زنده نگه‌داشته است.

به گزارش کودک پرس از تبریز، ای قهرمان کتاب درسی دبستان سال‌های حماسه! این اواخر ما رسانه‌ها خیلی سربه سرت گذاشتیم، گاهی نوشتیم ریزعلی در بستر بیماری است،گاهی نوشتیم ریزعلی زندگی را بدرود گفت و خیلی شیطنت‌های دیگر که فقط با لبخند می‌گفتی «من هنوز هستم و نفس می‌کشم».

چه صبورانه با لبخند همه حرف‌ها و شیطنت‌ها را شنیدی و آن  را به حساب شوخی رسانه‌ای با قهرمان قصه‌هایشان گذاشتی.

دلم می‌خواست این بار نیز رسانه‌ها همچون چوپان دروغگو خبرشان واقعیت نداشت و این بار نیز خبر منتشر شده یک شوخی رسانه‌ای بود با تو که چندین سال با فداکاریت زندگی کردیم.

قصه ایثار تو را نسل به نسل به فرزندانمان گفتیم و آنها در کتاب‌هایشان خواندند همچنان که ما در کتاب فارسی دبستانمان خواندیم که در عصر یک روز سرد پاییزی که هوا به شدت سرد بوده و کوه ریزش کرده بود ریزعلی خواجوی دهقان فداکار که متوجه ریزش کوه شده بود با آتش زدن لباس‌هایش راننده لکوموتیو را از این حادثه آگاه کرد و جان 800مسافر قطار را نجات داد.

 

 

هرچند که شمع وجود تو این روزها به خاموشی گراییده است اما تو همچنان مشق فداکاری و ایثار را در دل ما زنده نگه می‌داری.

امروز هر کسی که خبر وداع تو را شنید آه از نهاد دلش برخاست و آن زمان که 800 مسافر قطار را نجات دادی خبر از فضای مجازی نبود که خبر این فداکاریت دست به دست شود. مطمئناً بهترین روش همان بود که نام تو سرمشق کتاب‌ها و دفترهای تازه و نونوار مدرسه‌مان شود تا نسل به نسل حکایت بزرگ مردی تو را بخوانیم.

خبر درگذشت تو به سرعت برق و باد در رسانه‌های رسمی و فضای مجازی پیچید و در کانال‌ها و گروه‌های مختلف دست به دست شد و همه به یاد نوستالژی‌های قدیمی‌شان افتادند و به یاد آن داستانی که قصه فداکاری و از خود گذشتگی بود یادش به خیر گفتند.

 

ریزعلی مهربان، آن روز تو با نگه داشتن قطار و به خطر انداختن خود در آن سوز و سرمای پاییزی و زمستانی جان مسافران را از مرگ نجات دادی اما امروز بیماری، تو را از پای درآورد و سوار قطار ابدیت شدی اما رفتن تو داستان ایثاری که در حق پدران و مادران این سرزمین انجام دادی هرگز از ذهن‌ها پاک نمی‌شود.

قهرمان قصه کودکی ما آن روز نام تو در کتاب درسی جای گرفت تا با تو کمک به دیگر همنوعان خود را یاد بگیریم که چگونه حتی در سرمای سوزان نیز با دست خالی می‌توان به آنها کمک کرد.

ولی نمی‌دانم چه شده است که طی سال‌های اخیر داستان گذشت و ایثار تو در کتاب‌ درسی کمرنگ شده است.

معلوم نیست نسل جدید چگونه می‌خواهد این درس را به یاد بسپارد.

شاید هم با داشتن وزیری که معتقد است در حوادثی همچون حادثه قطار تبریز-مشهد «مردم نگران نباشند مسافران بیمه‌اند» می‌خواهند درس فداکاری را با بیمه جایگزین کرده و در برابر هر حادثه‌ای خود را به بی‌خیالی و ندیدن بزنند و بگویند با بیمه می‌شود عاطفه انسانی و جان عزیزان در گذشته و حادثه دیده را جبران کرد.

 

ریزعلی فداکار آیا می‌شود جان عزیزان را با بیمه جبران کرد ؟

می‌شود در داغ عزیزان به سوگ نشست و آخر سر گفت بیمه داغ جگرگوشه‌هایمان را جبران می‌کند.

جاودانگی کمترین پاداش از خود گذشتگی تواست.

تو از قطار زندگی پیاده شدی در حالی که خاطره فداکاریت را ما همچنان در روح و جانمان زنده و جاوید نگه می‌داریم.

 

گروه‌ها و کانال‌های فضای مجازی پرشده است از ابراز احساسات مردمان این شهر و دیار، همه با خود زمزمه می‌کنند،«سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرده آن است که نامش به نکویی نبرند».
نیک‌نامی تو یاد و خاطره‌ات را همیشه در دل ما به یادگار ثبت کرده است

 

 

به اشتراک بگذارید :

ارسال نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظر:
نام:
ایمیل:

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.