به گزارش کودک پرس پرس :زهرا اسدی، به همراه شاگردانش برای 4 چهار دانش آموز محروم درروستایی دورافتاده از استان هرمزگان تعدادی کتاب به عنوان هدیه پست کردند.
شرح ماجرا از زبان ایشان :
در صفحات اینستا در حال گشتن بودم که عکس پروفایلی متفاوت توجهم را جلب کرد، عکس مات شده از چهار کودک که محرومیتشان را از پشت تار بودن عکس هم جلب توجه می کرد، با دارنده صفحه ارتباطی گرفتم و خودم را معرفی کردم و بالاخره بعد از تبادل اطلاعات خبر از دل پر درد آن شخص که یک معلم بود به دست آوردم، معلمی با چهار دانش آموز در یکی از روستاهای دور افتاده استان هرمزگان دلم را به درد آورد.
گشت و گذاری و کوتاه در سایر تصاویر بارگذاری شده در پیچش همه چیز را نشان می داد، روستایی محروم که معلم در آن نامی از روستا ذکر نکرده است، و خاطرات لحظه به لحظه با بچه های کلاس که آنها را آخر هر هفته که به شهر بر می گردد در صفحه اش بارگذاری می کند، خبر از دردهایشان و دلخوشی هایشان می داد.
در یکی از مطالب نوشته شده دریافتم که دبستان روستا با چهار دانش آموز و یک معلم روزگار می گذراند، دو دانش آموز در پایه ی دوم و سوم هستند و دو نفر در پایه ی ششم درس می خوانند و سال دیگر این مدرسه با دو دانش آموز باید برقرار شود، چرا که بچه ها برای ادامه تحصیل باید به مدرسه ی شبانه که در روستایی دورتر از روستای خودشان فرستاده شوند.
اهدایی دانش آموزان بجنوردی
این بهانه ای بود که تعدادی کتاب به همت بچه های مدرسه آماده کنیم و از طریق پست برایشان ارسال کنیم.
کتاب ها را خریداری کردیم و به همراه چندین نامه از بچه ها برای آنها پست کردیم، که بعد از رسیدن به دست معلم آنها نامه ای در پاسخ برای مان ارسال کرد که متن آن در زیر آورده شده است:
خانم اسدی عزیز
از مهربانی شما و شاگردان عزیزتان بسیار سپاسگزارم.
امروز بستهی ارسالی شما را دریافت کرده و از دیدن این همه کتاب و نامهی زیبا به شور آمدم.
راستش پیش از آن که بخواهم هفتهی دیگر نامهها را به دست بچهها بدهم، جسارت کرده و تکتک آنها را خواندم.
هفتهی گذشته پیشزمینهای از این ارتباط را به بچهها دادم و گفتم که قرار است از دبستانی در بجنورد برایمان بستهای برسد. بچهها کنجکاو شدند و پیش از هر چیز میخواستند بدانند که چطور این اتفاق افتاده و چرا؟
آخر بچهها از عکسها و ماجراهایی که در اینستاگرام از آنها و کلاس میگذارم هیچ اطلاعی ندارند و اگر زمانی مطلع شوند هم به گمانم این موضوع چندان خوشایندشان نخواهد بود. این شد که به آنها گفتم عکس دستهجمعیشان با کارهای گلی را در فضایی مجازی به معلمان دیگر نشان دادهام و این موضوع زمینهساز ارتباط شده است. و بعد آنها پرسیدند یعنی همهی عکسهایی که در این مدت از ما گرفتهای را به همه نشان دادهای؟
آنها مرا مدام در حال عکس گرفتن از کلاس و خودشان دیدهاند و از لحن سوالشان احساس کردم از اینکه زیر ذرهبین باشند و هر حرکت و ماجرایشان در جایی ثبت شده و در معرض دید عموم قرار گیرد، احساس ناامنی میکنند. که البته حق هم دارند.
اما من چه جوابی میتوانستم بدهم؟
با خود میگویم هم آری هم خیر. آری چون عکسها و داستانها متعلق به آنان است و خیر چون بیچهره و بدون نشانی از مدرسه و محل زندگیشان منتشر شدهاند.
از آنجا که نمیخواهم حس اعتمادشان را نسبت به خودم خدشهدار کنم، پاسخ خیر را برمیگزینم. اما میدانم که نیم دیگر حقیقت را پنهان کردهام.
همه و همهی اینها را گفتم تا بگویم چرا جسارت کرده و نامههای بچهها را جلوتر خواندهام. چون نمیخواهم بازتاب ماجراهای بیچهره و بینشانشان از طریق نامهها به خودشان بازگردد و حس امنیتشان تهدید شود.
شاید حساسیت و وسواس من کمی بیش از اندازه به نظر برسد اما همیشه نگران هستم که مبادا از حریم شخصیشان گذر کرده و موجب ناراحتی و بیاعتمادیشان بشوم.
این شد که تصمیم گرفتم از میان نامهها آنها را که اشاره به اتفاقات دیگری جز هنرشان در ساخت سفال دارند را جدا کرده تا خودم برایشان بخوانم و هر جا که لازم شد، چند سطری را جا بگذارم.
امیدوارم شما و شاگردان نازنینتان جسارت مرا ببخشید.
البته زهرا اسدی و شاگردانش این کار را با شعار اهدای کتاب اهدای دانایی انجام دادند. این معلم خوش ذوق بجنوردی با این کار زیبا علاوه شاد کردن دانش آموزان هرمزگانی، درس مهربانی و همدردی را به شاگردانش آموخته که با این عمل در ذهنشان به یادگار می ماند.
منبع: شبکه اطلاع رسانی راه دانا
ارسال نظر